منبع: کانال تلگرام نویسنده
اغلب اوقات نشانههای بیماری خیلی سادهاند، اما بیماری به شدت پیچیده و خطرناک است. بیمار تب سادهای دارد و خسته است، به نظر میرسد با استراحت خوب میشود؛ اما کمی کندوکاو بیشتر نشان میدهد متأسفانه بیمار سرطان دارد. این یعنی بیماری، کل سیستم را درگیر کرده، اما فعلاً در ظاهر سادهای بروز و ظهور یافته است.
نشانه ساده: نمایندهای در تلفظ واژه «لوور» ناتوان بوده است. واکنشهای شدید مردم نشان میدهد آنها به چیزی فراتر از نشانهای ساده توجه دارند و درگیر شدن سیستم با پدیدهای ناخوشایند را نشانه رفتهاند. سؤال این است که بیماری چیست؟ آن سرطانی که باید دنبالش بگردیم کدام است؟
بچه که بودیم مد بود برای به رخ کشیدن توانمندیهای ذهنی و توان یادگیری، اسم پایتخت کشورها را حفظ کنیم. طرف پنج سالش بود و صد اسم پایتخت میدانست. یادگیری چیزهایی شبیه اسم پایتختها فینفسه ارزشی ندارند، اما تمرین نوعی شوق یادگیری بود. آن شوق یادگیری در خواندن همین «آموختنیهای خرده ریز» بازتاب مییافت. هر کس اندکی شوق برای آموختن داشته باشد، و حساسیتی نسبت به گفتوگوهای محیط اطرافش در او زبانه بکشد، «آموختنیهای خُرده ریز» را یاد میگیرد. مجلاتی مثل «دانستنیها»، «دانشمند» و حتی طیفی از مجلات زرد هم به این گونه یادگیریها کمک میکنند.
وقتی کسی پنجاه سال زندگی کرده و از کنار همه ابزارهای یاد گرفتن «آموختنیهای خُرده ریز» گذشته، ولی نام موزه «لوور» را نشنیده یا یک بار تلفظ نکرده باشد، نشانهای از میزان شوق خواندن و آموختن است که نظام آموزشی در او برانگیخته: هیچ شوقی.
نشانه ساده ناتوانی در تلفظ «لوور»، و نشناختن لوور - یکی از بزرگترین و مهمترین موزههای جهان - بیماریهای بزرگتری را هم نشان میدهد. گفته شده که نماینده مذکور نائبرئیس گروه دوستی پارلمانی ایران و فرانسه هم هست. این بدان معناست که عضویت در این گروهها به عوض آنکه نشانه شایستگی و توانمندی فرد در موضوع فعالیت گروه باشد، نوعی رانت تقسیمشده میان اعضای گروه است. این گروهها ظاهراً کارکردی هم ندارند و بیشتر تمایل اعضای خود برای سفرهای خارجی را بازتاب میدهند. اعضای گروه حتی خود را ملزم به دانستن اطلاعاتی کلی درباره کشور مذکور هم نمیدانند. باورکردنی نیست، اما آدم یاد فیلم «حاجی واشنگتن» میافتد – روایتی از مأموریت حسینقلیخان صدرالسلطنه، اولین سفیر ایران در آمریکا، ساخته علی حاتمی، که بهواقع نوع مواجهه غیرتخصصی ما با سیاست خارجی و شناخت جهان را به تصویر میکشد.
نوع شناخت بوروکراتها و سیاسیون ما از جهان را میتوان با الهام از رخداد اخیر، «سندروم لوور» نامید و آنرا ادامه «فهم حاجی واشنگتنی» برخی سیاسیون ما از جهان نیز دانست. سندروم لوور، حکایت شوق بوروکراتها و سیاسیون برای سفرهای خارجی، مصرف ظواهر سفر خارجی (نوعی بلعیدن لذت سفر) و در عین حال هضم نکردن و نشناختن جهان است؛ بیاطلاعاتی سیاسیون از جهانی که قرار است از پس آن برآیند؛ همان که میخواستند آنرا مدیریت کنند.
«سندروم لوور» نشانه گویایی از ناکارآمدیهای نهفته در نظام انتخاباتی این کشور نیز هست. کسانی که قرار است فرهیختگانی باشند تا منافع ملی ایران را حفاظت کنند، از شناخت و دانستن چیزهای ساده درباره دنیای امروز ناتوان هستند. نمایندهای که امروز هدف طعنها و جوکها قرار میگیرد البته خیلی بدشانس بوده است، اما واقعاً معلوم نیست چند نماینده یا بوروکرات دیگر اگر به جای او بودند، همین بلا بر سرشان میآمد. نوع سازوکارهای رشد و ارتقای سیاسی در ایران، مستعد پروراندن کثیری از این نوع افراد است، فقط بیچاره بدشانسها بر ملا میشوند.
«سندروم لوور» اگرچه ساده، اما نشانه مهمی است درباره کاستیهای نظام آموزشی، سازوکارهای رشد و ارتقای سیاسیون، شیوههای بهکار گماردن افراد در موقعیتهای سیاسی و توزیع سمتها بالاخص در عرصه روابط خارجی، و شناختی از جهان که هنوز تا حد زیادی «حاجی واشنگتن»ی باقی مانده است.
عدهای شاید بگویند «مسأله را بزرگ نکنید، تلفظ نادرست یک واژه چه ضرری به منافع ملی ایران میزند؟» پاسخ این است: «چگونه میتوانیم به اتکای چنین سیاستمدارانی که خود را مکلف نمیدانند درباره وظیفهای که بر عهده گرفتهاند، کلیات را بیاموزند، قرار است با جهانی دائم در حال پیچیده شدن رقابت کنیم؟»