مجتبی محکم، روزنامهنگار، در یادداشتی برای «راهبرد» نوشت:
سعید حجاریان در سخنرانی ۱۷اسفند در حزب اتحاد ملت، گفتهاست: «مادامی که نهاد روحانیت در نهاد قدرت ادغام شده است این قافله به سر منزل نخواهد رسید بلکه هر روز وضعیت بدتر شده و مردم از اسلام رویگردان می شوند، لذا تلاش برای عرفی کردن قدرت یکی از وظایف جدی اصلاحطلبان است.»
داود فیرحی، اما در پاسخ به این سخنان آوردهاست: «بسیار مهم است که اندیشه اصلاحی «مساله اصلی جامعه» ما را گم نکند؛ عرفی سازی نیز به قرینه قدسی سازی فقط یک ایدئولوژی است و پیامدهای تاریخی خود را نشان داده است». وی تاکید کرده است که مشکل ایران در دوگانه عرفی یا قدسی بودن قدرت نیست؛ مسئله اصلی ایران از ابتدای تجدد تاکنون، «استبداد و دموکراسی» است.
با توجه به اینکه درباره الگوی مناسب «دخالت روحانیت در قدرت» و نسبت حکومت مذهبی با دموکراسی، سال ها و بلکه قرنهاست که سخن به میان آمده، نباید توقع داشت که با یک یادداشت یا سخنرانی موضوع فیصله پیدا کند.
بنابراین، هدف از نگارش یادداشت حاضر، صرفا ارایه الگویی تمثیلی برای توصیف وضعیت موجود در ایران است و البته میدانیم با اینکه در مثل مناقشه نیست، قیاس مع الفارق هم مردود است.
در حال حاضر و پس از وقوع انقلاب اسلامی در ایران، «نظارت» بر امور حکومتی، در «انحصار» روحانیت است؛ چرا که از یک سو همه قوانین کشور را باید نهاد شورای نگهبان که برآمده از روحانیت است مورد تایید قرار دهد تا رسمیت پیدا کند و از سوی دیگر همین نهاد، همه صاحبان مقامهای رسمی به صورت مستقیم یا غیر مستقیم از صافی نظارت استصوابی عبور میدهد. (علاوه بر این، نهاد قضاوت در ایران نیز به صورت انحصاری در اختیار روحانیت است).
روحانیت در ایران، «انحصار» دیگری نیز همواره در اختیار داشتهاست. انحصار در عرضه «مذهب» و البته نباید فراموش کنیم که مذهب در دوران معاصر در میان اقلام اعتقادی و فرهنگی مردم ایران، جایگاهی «استراتژیک» داشتهاست.
در واقع، پیامد وقوع انقلاب اسلامی در ایران این بود که انحصار نظارت بر حکومت را به نهادی سپرد که انحصار بر عرصه استراتژیک دیگری نیز در اختیار داشت.
اکنون بحث را در الگویی تمثیلی پی میگیریم؛ فرض کنیم در شهری عرضه گندم، آرد و نان به صورت انحصاری در اختیار «صنف گندم» باشد و مردم هم برای رفع نیاز خود به گندم و فراوردههای آن، فقط به نمایندگان این صنف، مراجعه میکنند.
البته یک فرض مهم در بازار این شهر این است که گندم در این شهر کالایی استراتژیک است به این معنی که غذای حداقلی اکثر مردم محسوب میشود.
از طرفی بر اساس فرآیندی که در این شهر رخ داده، مردم به خاطر رضایت از فعالیت صنف گندم، مسئولیت نظارت بر عرضه سایر محصولات غذایی را نیز به این صنف سپردهاند و این صنف علاوه بر اینکه صحت عملکرد ترازوها و پیمانهها را کنترل میکند، بر کیفیت و قیمت سایر محصولات غذایی نیز نظارت دارد.
در این میان، اما محصولاتی همچون برنج وضعیتی خاص پیدا کردهاند؛ چرا که برنج به صورت طبیعی رقیب گندم است و سپردن نظارت بر عرضه برنج به صنف گندم، موجب میشود که این صنف، با در نظر گرفتن منافع صنفی خود، قیمت، کیفیت و نهایتا مصرف این محصول را کنترل کند.
مثلا اگر صنف گندم متوجه شود که مردم از مصرف گندم کم میکنند و به جای آن برنج مصرف میکنند، سعی میکند با تشویق به مصرف گندم یا افزایش هزینه مصرف برنج، عادت مردم را در شرایط قبلی نگهدارد.
در این میان، عرضه کنندگان برنج هم بیکار نمینشینند و تلاش میکنند با کاهش هزینه تولید و بالابردن کیفیت، جایگاه محصول خود را در سبد مصرفی مردم ارتقاء دهند. اما موقعیت خاص صنف گندم مانع از آن میشود که برنج بتواند جایگاهی همچون گندم را در سبد مصرفی اکثر مردم به دست آورد.
از سوی دیگر، اقلیتی از مردم هم هستند که گندم، برایشان محصول استراتژیک نیست، ولی میخواهند به برنج ارزان و با کیفیت دسترسی داشته باشند، امری که صنف گندم بر سر راه آن موانعی ایجاد کردهاست، چرا که این صنف استفاده صرف از برنج و ترویج این الگوی مصرف را زیانبار میداند.
به تازگی یک مشکل دیگر هم در این بازار پدید میآید، برخی از مصرفکنندگان از کیفیت گندم مورد عرضه راضی نیستند، اما صنف گندم به مردم یا سایر عرضه کنندگان، اجازه نمیدهد که درباره گندم مورد عرضه، ابراز نظر کنند با این استدلال که عرضه گندم موضوعی تخصصی است و استفاده از دیدگاه های غیرکارشناسی در زمینه محصولی استراتژیک، پرریسک و خطرساز است.
نهایت این تعامل چیست، آیا امکان تغییر در وضعیت این بازار و ارتقاء سطح رضایت همه مصرف کنندگان وجود دارد؟
در پاسخ به این پرسش باید گفت تا زمانی که نظارت بر همه امور، در «انحصار» صنفی خاص باشد، صنفی که خود، «عرضه کننده انحصاری» محصولی «استراتژیک» است، تغییر در شرایط موجود، به سادگی امکانپذیر نخواهد بود.
به عبارت دیگر، در جدال میان حجاریان و فیرحی، حق با حجاریان است؛ چون حجاریان به هر سه ضلع مثلث توجه کرده، درحالیکه فیرحی فقط یک ضلع را دیده است.