امروز چهاردهم اسفندماه است و بیش و پیش از هر مناسبت، یادآور درگذشت دکتر محمد مصدق در سال ۱۳۴۵ خورشیدی.
یکی از مشهورترین و محبوبترین رجال تاریخ معاصر که هر سال در سه نوبت از او یاد میشود. هم در سالگرد کودتا و سقوط دولت ملی او در ۲۸ مرداد و هم در روز ملی شدن نفت در ۲۹ اسفند و نیز در سالروز درگذشت او. البته در سالهای اخیر مناسبت زادروز و ۲۹ اردیبهشت (۱۲۶۱ خورشیدی) هم اضافه شده است.
درباره دکتر مصدق هم خود زیاد نوشته ام و هم مطالب بسیاری منتشر شده و در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی نیز به مناسبتهای مختلف و فراتر از چهار روز گفته شده اطلاعات فراوانی منتشر میشود و از این رو قصد تکرار آنها در میان نیست.
اما در پنجاه و یکمین سالمرگ به ۱۰ نکته متمایز که شاید کمتر گفته شده باشد یا دست کم این نویسنده یک جا ارایه نکرده میتوان اشاره کرد:
۱- منتقدان مصدق، از او چهرهای غیر مذهبی ترسیم میکنند. درست است که مصدق تظاهرات مذهبی نداشته اما به جز موضوعی که درباره حجاب اعضای خانوادۀ خود در خارج از کشور خود مطرح کرده موضع ضد مذهبی هم اتخاذ نکرده است و یادمان باشد که آیت الله کاشانی هم رهبر مذهبی نبود. نه مقام مرجعیت داشت و نه در جایگاه افتا بود. یک سیاستمدار بود و این که تصور شود مصدق با یک رهبر مذهبی رقابت میکرده خطاست هر چند که نقش آیت الله کاشانی را نیز نمیتوان انکار کرد و تودههایی که بر پایه باور مذهبی از آرمان نهضت حمایت میکردند.
درباره باورهای شخصی مذهبی دکتر مصدق اشاره به عنوان تز دکتری او «وصیت در اسلام» و بند «د» وصیت نامه او خالی از لطف نیست:
«مستغلات واقع در خیابان ناصرخسرو ملک بانو منصوره متین دفتری سند شماره از بابت منافع سال اول مبلغی که در صورت جداگانه تنظیم شده به اشخاص مفصله در آن صورت بپردازند هر چه باقی ماند برای نماز و روزه و حج این جانب به کار برند و از عواید سال دوم قطعه زمینی برای باشگاه دانشجویان دانشگاه تهران مناسب باشد با نظر نماینده آقایان خریداری شود. چنانچه آقایان دانشجویان قطعه زمینی در اختیار داشته باشند مبلغ مزبور به نماینده یا نمایندگان قانونی آقایان دانشجویان تحویل دهند که آنها خود مبلغ مزبور را صرف تعمیر ساختمان جدید آن بنمایند. چنانچه وصیت نامه دیگری از نوشتجات غارت شده یا در خانه نزد دیگران است از درجه اعتبار ساقط است.»
همچنین وقتی از او انتقاد شد که چرا در جلسۀ سوگند وفاداری به مقام سلطنت در دوره رضاشاه شرکت نکرده تمثال پیامبر اکرم را از جیب درآورد و گفت: به پادشاه اسلام سوگند یاد میکنم که به ایران وفادار باشم. نقل است که سهم امام هم میپرداخته و مهندس میثمی از شهید رجایی خاطرهای نقل میکند که در دبیرستان کمال دکتر سحابی پولی با همین عنوان آورده بود. بازرگان و سحابی هم که به مصدقی بودن میبالیدند بسیار مقید بودند و اگر مصدق ضد مذهب بود مذهبیهایی چون اینان چگونه به او تأسی میکردند؟
۲- دکتر مصدق وصیت کرده بود در کنار شهدای ۳۰ تیر در ابن بابویه دفن شود. اما شاه بیم داشت این مکان زیارتگاه شود و به همین خاطر پیکر او در همان اتاق در احمدآباد نگاهداری میشود. یک روایت این است که پیکر دفن نشده و با هدف عمل به وصیت به گونهای که مغایر با اصول شرعی نباشد نگاهداری میشود. این وضعیت درباره دکتر شریعتی هم وجود دارد با این تفاوت که گفته میشود پیکر او مومیایی شده است.
۳- همه علاقه مندان مصدق امکان نیافتند در مراسم تشییع جنازه شرکت کنند و مراسم در همان احمد آباد محدود ماند. دکتر یدالله سحابی پیکر را در نهر احمد آباد غسل داد و آیت الله حاج سید رضا موسوی زنجانی بر جنازه نماز گزارد. غلامرضا تختی هم قصد شرکت در مراسم را داشت ولی درآستانه ورود مانع شدند. جهان پهلوان بعد از درگذشت مصدق بسیار افسرده شد و اگر روایت خودکشی او را اندک زمانی بعدتر بپذیریم مرگ مصدق و فضای خفقان که مجال تجلیل از او را نداد در تصمیم او مؤثر بوده است.
۴- شاه که مصدق را ۱۰ سال در حصریا تحت نظر نگاه داشت و اجازه نداد جنازه او در ابن بابویه به خاک سپرده شود و بر هویدا هم خُرده میگرفت که چرا در مجله منتسب به او - تلاش- ولو در نقد، نام مصدق ذکر شده ۱۲ سال بعد و برای گریز از سقوط سراغ یاران و پیروان مصدق رفت و وقتی از کریم سنجابی و دکتر صدیقی پاسخ منفی شنید شاپور بختیار را برای نخست وزیری برگزید. هم او که تصویر بزرگ دکتر مصدق را پشت سر گذاشته بود. شاه رفت و انقلاب پیروز شد و کمتر از یک ماه بعد بیش از یک میلیون نفر خود را به احمد آباد رساندند و به نخست وزیر ملی ادای احترام کردند.
۵- در مراسم ۱۴ اسفند ۱۳۵۷ گروههای سیاسی قصد داشتند جمعیت را به نام خود مصادره کنند. متین دفتری با بهره از نسبت خانوادگی به جای اکتفا به تشکر و گزارش، تشکیل جبهه دموکراتیک ملی را اعلام کرد و مسعود رجوی هم سخنرانی کرد اما آیت الله طالقانی بود که از سید ابوالقاسم کاشانی و نواب صفوی هم نام برد و بیم داشت اختلافات کهنه سر باز کند.
در آن فضا جمعی هم شعار میدادند: مصدق، مصدق! خمینی بت شکن نامت رو زنده کرده. یعنی اگر انقلابی به رهبری امام خمینی به پیروزی نرسیده بود کی و کجا امکان تشکیل چنین اجتماعی بود کما این که در ۱۱ سال قبل از آن چنین امکانی هرگز فراهم نیامد.
۶- دو سال بعد قرار بود مراسم ۱۴ اسفند در احمد آباد برگزار شود و ابوالحسن بنی صدر رییس جمهوری که سابقه عضویت در جبهه ملی را هم داشت سخنرانی کند. اما مدیریت قلعه اعلام کرد زمینهای زراعی زیر کشت است و با حضور جمعیت آسیب میبیند همچنان که در سال ۵۷ خسارت وارد شد. از این رو مراسم به دانشگاه تهران انتقال یافت و سخنرانی به تنش کشید و بنی صدر در میانه نطق هر از گاهی یک کارت شناسایی از کسانی که به گفته او قصد برهم زدن برنامه را داشتند و دستگیر شده بودند ارایه میکرد و آنان را به نهادهای انقلابی منتسب میکرد. این سخنرانی میانه او و سران حزب جمهوری اسلامی را بیش از قبل شکرآب کرد خاصه این که مجاهدین خلق در لابه لای جمعیت علیه آیت الله بهشتی شعار میدادند. اختلاف بنی صدر با حزب جمهوری اسلامی و جناح خط امام که بر سر نخست وزیر و دولت شهید رجایی شروع شده بود با نطقهای بنی صدر در ۱۷ شهریور، عاشورا و ۲۲ بهمن ۵۹ شدت یافته بود از ۱۴ اسفند وارد فاز جدیدی شد و چون در جایگاه مقام فرماندهی کل قوا هم بود امام به هر دو طرف دستور سکوت و منع سخنرانی داد. اما در عمل اختلافات چنان بالا گرفت که به طرح عدم کفایت سیاسی رییس جمهوری و عزل بنی صدر انجامید.
شروع ماجرا با ۱۴ اسفند ۵۹ و اطلاعیه جبهه ملی در ۲۵ خرداد ۶۰علیه لایحه قصاص نگاه رسمی به مصدق را نیز تغییر داد تا جایی که به تغییر نام خیابان مصدق منجر شد. همان گونه که پس از عملیات مسلحانه مجاهدین خلق و تبدیل آنان به منافقین نام میدان رضاییها به هفتم تیر و نام بیمارستان قلب مهدی رضایی به شهید رجایی تغییر یافت. در واقع نام خیابان مصدق قربانی دعوای بنی صدر با جناح خط امام شد که در ۱۴ اسفند شروع شد و چون امام هم علیه جبهه ملی موضع گرفت و نام جدید خیابان «ولی عصر» انتخاب شد و قبل تر میدان ولی عهد به ولی عصر تغییر یافته بود جایی برای مخالفت باقی نماند.
۷- این روزها که زمزمه تغییر نام خیابان امیرآباد به مصدق درگرفته و شورای شهر تهران نظر مثبت دارد تحقق این امر و مجاب کردن مخالفان و منتقدان، بدون واکاوی تاریخی ممکن نیست. این اشاره هم خالی از لطف نیست که اگر در ۲۴ اسفند ۱۳۶۳ در نماز جمعه تهران بمب نگذاشته بودند چه بسا آیت الله خامنهای امام جمعه تهران بحث خود در اشارات تاریخی به مصدق را به پایان میرساندند و با استناد بعدی به این سخنان چه بسا قرائت رسمی هم تغییر میکرد اما آن بمب اجازه نداد سخن به پایان برسد و هر چند امام جمعه خطبهها را به تعبیر امام با «صلابت» ادامه داد اما فاصله ایجاد شد و بحث مصدق ناخواسته ادامه نیافت.
۸- چون چند جا به نام احمدآباد شناخته میشود بد نیست اشاره شود این احمد آباد روستایی است در ساوجبلاغ در ۸۰ کیلومتری تهران که دکتر مصدق آن را چند سال قبل از جنگ اول جهانی از عضد السلطان خریده بود و بعد از ازدواج سه دانگ آن را مهریۀ همسرش کرد. مصدق سالهای تبعید دوره رضاشاه را از سالهای ۱۳۰۷ تا ۱۳۲۰ در آنجا گذرانده بود و در دوره محمد رضا شاه هم از ۱۳۳۵ تا ۱۳۴۵ باز در احمد آباد تحت نظر بود.
بعد از اصلاحات ارضی بسیاری از زمینها خُرد شد و خیلی از مالکان زمینهای خود را از دست دادند. دکتر مصدق اما قبل از اصلاحات اراضی بخشی را واگذار کرده و مالیاتها را به موقع و دقیق پرداخته بود و هیچ بهانهای به دست نیاوردند. مصدق در زندگی خصوصی و اقتصادی و خانوادگی هم الگو بود و همین که حکومت نتوانست سراغ املاک او برود نشان داد چقدر دقیق و درست عمل میکرده است.
۹- در تمام این سالها ۱۴ اسفند با زحمات بی سر و صدای حسین شاه حسینی در سامان دادن به امور قلعه احمد آباد شناخته شده است. مهم ترین تفاوت ۱۴ اسفند ۱۳۹۶ با ۵۰ سال قبل از آن که مراسم سالگرد در علن یا در خفا برگزار شده فقدان این مرد در سال ۹۶ است و جا دارد از او نیز یاد شود. مردی که چون مراد خود یک دم از یاد ایران غافل نبود.
۱۰- ایران قبل و بعد از مصدق نخست وزیر زیاد دیده اما هیچکس مصدق نشده و نمیشود. جالب و عجیب این که اکثر قریب به اتفاق نخستوزیران بعدی در خارج از ایران درگذشتند و غالبا هم به حال تبعید و در ایران هم دفن نشدند و جز اعضای خانواده کسی بر قبر آنها حاضر نمیشود. مصدق اما در همین خاک خفته است و در این ۵۱ سال که از مرگ او میگذرد اگر چه تنها ۳۰ ماه نام او بر طولانی ترین خیابان تهران و ایران و زمانی خاورمیانه نشست اما همچنان نام او زنده است و این روایت را هم شنیده ایم که در قاهره همچنان خیابانی به نام اوست.