ورزش به لحاظ ساختاری با سایر حوزههای مدیریتی تفاوت جدی دارد؛ بویژه ورزش قهرمانی و حرفهای كه تحت نظارت و مقررات فرامرزی است. از تصویب اساسنامه گرفته تا عزل و نصبها و تا رسیدگی به اختلافات و صدور احكام قضائی همگی در چارچوب نظارتی فدراسیونهای بینالمللی و كنفدراسیونهای قارهای قرار دارند. پذیرش چنین وضعیتی برای جامعه و مدیرانی كه به نظارتپذیری عادت ندارند، بسیار سخت است ولی مسأله فراتر از مدیران ورزشی است و در مواردی مدیریتهای سیاسی را نیز در شرایط بحرانی قرار میدهد. اتفاقاتی كه این روزها و در جریان استعفای آقای خادم، رئیس فدراسیون كشتی و سایر مسئولان این فدراسیون رخ داده، نمونه بارزی از این بحران است. فدراسیونی كه به لحاظ مدالآوری در بالاترین سطح جهانی همواره و با فاصله زیادی از سایر فدراسیونها عمل كرده است. از سوی دیگر از منظر فرهنگی نیز این ورزش برای ایران مهم است و به نوعی ورزش ملی ما محسوب میشود و بالاخره اینكه در دهه اخیر نیز موفقیتهای آن به نسبت و در مقایسه، بسیار بیشتر از گذشته بوده است و رئیس فدراسیون نیز تحولی مثبت در آن ایجاد كرده و مورد تأیید قاطبه فعالان این ورزش است. پس چگونه میشود كه علیرغم تمام اینها وی به این نتیجه میرسد كه ادامه كارش ممكن نیست و استعفا میكند؟ رابطه این استعفا با نحوه حضور سیاست در ورزش و مسابقه رودررو با ورزشكاران اسراییلی چگونه است؟
در فوتبال نیز مسأله حق پخش تلویزیونی یك موضوع پذیرفتهشده فدراسیون جهانی فوتبال و یكی از مهمترین منابع درآمدی فوتبال است كه در ایران رعایت نمیشود. ظاهرا هم كسی در صدد حل بنیادی این مشكل نیست. در فوتبال اختلافات مربوط به ایفای تعهدات میان باشگاهها و فوتبالیستها و مربیان نیز یكی دیگر از مهمترین موضوعاتی است كه بهطور معمول كار به هیأت رسیدگیكننده در فیفا و نیز دادگاه ورزش میكشد و جالب اینكه عموما تیمهای ایرانی محكوم میشوند! موضوع دیگر این ورزش حضور بانوان در ورزشگاه است. در همین بازی اخیر شهرآورد پایتخت معلوم شد كه تعدادی از زنان كه قصد ورود به ورزشگاه را داشتهاند، تا پایان بازی در جایی نگهداری شدهاند. این موضوع برای مسابقات والیبال نیز وجود دارد. هر چند در این مورد از یك سیاست منسجم و ثابتی پیروی نمیكنیم. برای نمونه در مسابقات والیبال انتخاب جهانی در اردبیل، بانوان اجازه حضور داشتند، ولی در تهران این مسأله هنوز با مخالفت همراه است. گفته میشود كه اینفانتینو، رئیس فیفا در سفر به ایران موضوعات مربوط به حق پخش تلویزیونی و حضور زنان در ورزشگاه و نیز مسأله بازیهای ایران و عربستان را در دستور گفتوگوی خود با مقامات ورزشی ایران قرار داده است.
واقعیت این است كه ظرفیت جامعه ایرانی در ورزش بسیار قابل توجه است. كافی است، مدالهای ایران را در مقایسه با كشورهایی چون هند، پاكستان، تركیه و مجموعه كشورهای عربی مقایسه كنیم. برای نمونه در المپیك ٢٠١٢، ایران ١٣ مدال شامل ٥ طلا، ٦ نقره و ٢ برنز آورد و هیچكدام از كشورهای دیگر و حتی مجموع آنها به اندازه ایران صاحب مدال باارزش نشدند. نه فقط در حوزه مدال، بلكه در ورزشهای دیگر مثل والیبال، فوتبال ساحلی، فوتسال و... دستاوردهای ورزشی ایران بسیار خوب بوده و قابل مقایسه با بسیاری از كشورها نیست. در فوتبال نیز با اندكی برنامهریزی و ثبات مدیریت میتوان گامهای بزرگتری برداشت. فراموش نکنیم که موفقیتهای ورزشی یکی از عرصههای بروز حس ملی و اعتمادبهنفس ملی و تقویت آن ضروری است. پرسش این است كه چرا ایران در ورزش قهرمانی پیشرفتهتر از كشورهایی است كه آنها در سایر حوزهها و به طور مشخص اقتصاد به نسبت جلوتر از ما هستند؟ تركیه، اندونزی، مصر، هند و آفریقایجنوبی نمونههای خوبی برای اثبات این ادعا هستند.
علت اصلی را شاید بتوان چنین توضیح داد كه مدیریت ورزش تا حدی تحت نظارت استانداردهای بینالمللی است و از استانداردها و مدیریت داخلی تبعیت نمیكند. بنابراین اگر در سایر حوزهها نیز بتوانیم استانداردهای مشابه را رعایت كنیم، به احتمال فراوان موفقیتهای ما در آن حوزهها نیز بیشتر از جوامع مورد مقایسه است. فراموش نكنیم كه این موفقیتهای ورزشی نوعی حس اعتمادبهنفس ملی نیز ایجاد میكند، بنابراین بروز چالش با مقررات بینالمللی در ورزشهای حرفهای و المپیكی نه به نفع جامعه ورزشی ایران است و از آن مهمتر به ضرر حس همبستگی و غرور ملی است. تصمیمات در این زمینه را نباید به آیندهای احاله داد كه معلوم نیست با چه مشكلاتی مواجه خواهیم شد. حق پخش تلویزیونی به نفع فوتبال و حتی به نفع صداوسیما است تا بتواند شفاف عمل کند. حالا فقط فرض کنید که به همین خاطر تصمیم بگیرند که فوتبال ایران را با محرومیت مواجه کنند؟ صداوسیما چه خواهد کرد؟