درباره استراتژی خبری بیبیسی فارسی در اعتراضهای اخیر ایران
روزنامه سازندگی
اعتراضهای اخیر ایران بویژه سرعت انتقال و گستردگی افقی آن نه فقط رسانهای نظیر بیبیسی که همه رسانههای بومی و اجازه دهید بگویم نه فقط رسانهها که حتی مراکز پیشیابی رویدادهایی از این قبیل را غافلگیر کرد. شما این غافلگیری را در همه سطوح مملکتی و در همه سطوح مسئولان و در همه سطوح نهادهای امنیتی و انتظامی میبینید. این نکته یا این واقعیت به خودی خود یک خبر مهمی بود که کمتر مورد توجه رسانهها (حتی بیبیسی فارسی) قرار گرفت. در نتیجه بیبیسی نیز دچار این غافلگیری شد. نشانههای این غافلگیری را شما در سبک خبرگویی، گزارش و پرسشهای مطرح شده با میهمانان به خوبی مشهود بود. درباره استراتژی خبری بیبیسی فارسی در قبال اعتراضهای اخیر ایران نخست باید تاکید کنم این نگاه و بررسی من روی اطلاعات دریافتی از بیبیسی فارسی بنا نشده است بلکه از روش تحلیل محتوای پیامهای تولید شده بیبیسی فارسی و از گفت وگوهای شخصیام یکی از قدیمیهای این رسانه بهره گرفتم:
۱
جانبداری از «خواستن»ها
اگر به جای بیبیسی رسانه دیگری مطرح بود بررسی من هم بلاموضوع میشد. به دو دلیل. یکی اینکه کمتر رسانه فارسی زبان خارج از کشور میشناسم که از پروتکلهای کاملا حرفهای واستانداردهای حرفه روزنامهنگاری پیروی کند. دوم کمتر رسانه فارسی زبان خارج از کشور میشناسم که به اندازه بیبیسی فارسی(البته در حوزه خبری و سیاسی) در ایران مخاطب داشته باشد. از این رو بررسی رویکرد این رسانه در قبال موج اعتراضهای اخیر ایران از این منظر اهمیت پیدا میکند که در حوزه روزنامهنگاری بحران قرار دارد وبرای دانشجویان آکادمی جنبه آموزشی دارد.
رسانه بیبیسی فارسی بویژه تلویزیون رسانه بیحساب وکتاب نیست. این رسانه عضو مدرسه بیبیسی است واز ضوابط بسیار سختی در کار روزنامهنگاری برخوردار است. اگر بخواهیم در مقیاس جهانی نگاه کنیم بنگاه عظیم بیبیسی با ۲۷ زبان زنده جهان تقریبا بیرقیب است و کمتر رسانهای میتواند مدعی شود که جلوتر از قد وقواره این نهاد بزرگ رسانهای قرار دارد. با اینهمه بیبیسی فارسی در قبال موج اعتراضهای اخیر در شکل یک رسانه جانبدار ظاهر شد. نه جانبداری از معترضان وتظاهر کنندگان ایرانی بلکه جانبداری از «خواستن»های تظاهرات، نه خواستهای آنان. من روزنامهنگار ایرانی هم فهمیدم که معترضان چه نمیخواهند اما نفهمیدم چه میخواستند. در نتیجه بیبیسی هم در بخش اول روح حاکم بر تظاهرات از تظاهر کنندگان جانبداری کرد ودر چند محور بسیار مهم از بیطرفی در روزنامهنگاری حرفهای خارج شد و به تریبونی برای نه فقط معترضان بلکه رادیکالتر از آنان تبدیل شد.
۲
چرا بیبیسی فارسی چنین کرد؟
من از آن دست آدمهایی نیستم که راحتترین و کوتاهترین راه پاسخ به پرسش فوق را انتخاب میکنند. در بررسیها، باید جدولی از فرضیهها ودسته بندی کردن آن و تقدم و تاخر نردبانی آنرا برحسب کثرت دلایل و نشانهها رتبه بندی کرد ودر نهایت به نتیجه آنهم نتیجه احتمالی دست یافت. نخست باید از فرضیههای ابتدایی سخن به میان آورد. مثلا باید بگوییم که گردانندگان بیبیسی فارسی نیز مانند ما انسان هستند که احساسات دارند. هیجان دارند. منفعل میشوند. تحت تاثیر قرار میگیرند. خاطرات تلخ و شیرین از محیط دریافت پیام دارند و تنها چیزی که ندارند دوربین است وخبرنگار در محیط حادثه.
تقریبا اگر برشی از روزنامهنگاران بیبیسی فارسی انتخاب کنیم؛ تقریبا اکثر آنان در نیمه دوم دهه شصت خورشیدی تا آغاز دهه هشتاد در ایران فعالیت خبری داشتهاند. بخش اعظم این روزنامهنگاران پس از بسته شدن فلهای روزنامهها در کشور و بسته شدن افقهای امید به روزهای بهتر ناگزیر از مهاجرت به خارج از کشور شدند. من کاری به درستی یا نادرستی تصمیم آنها ندارم. در اینجا فقط میخواهم صورت مسئلهای منطبق با واقع بسازم که رفتارشناسی این دست از همکاران را ممکن کنم. بخش اعظم این خبرنگاران با خاطرات تلخ کشورشان را ترک کردند. پس از اردیبهشت ۱۳۷۹ میلیونها مخاطب روزنامههای ایران از داشتن رسانه محروم شدند. به اصطلاح بازار تقاضا برای دریافت پیام بسیار بالا بود، اما عرضه فراوردههای فرهنگی بویژه مطبوعات مستقل بسیار محدود و کنترل شده بود. من در خاطراتم در زندان (همان سالها) پیش بینی کردم که به زودی مدیریت افکار عمومی نیز تن به مهاجرت خواهد داد!
همکاران حرفهای و بیکار ما رفتند و در رسانههای فارسی زبان مشغول به کار شدند. نهادهای حکومتی ما در برخورد با این دسته از روزنامهنگاران ایرانی که حالا در رسانههای فارسی زبان خارج مشغول شده بودند بیکار ننشستند. خانواده این دسته از روزنامهنگاران را به صورت پیوسته تحت فشار قرار دادند و در این اواخر به دو اقدام بسیار حیرت انگیز مبادرت کردند. لیستی از روزنامهنگاران شاغل در رسانههای فارسی زبان را تهیه کردند و اسامی آنان را به محاضر رسمی دادند و آنها را ممنوع المعامله کردند! اخیرا هم مطلع شدم که همین لیست از ارث والدین خودشان هم محروم شدند. این یکی از شگفتیهای عصر حاضر است. حالا سئوال ساده من این است که آقایان انتظار دارند که روزنامهنگاران شاغل در مثلا بیبیسی فارسی همچنان برای طول عمر ما دست به دعا ببرند؟! واگر حادثهای نظیر اعتراضهای اخیر در کشور رخ دهد روزنامهنگاران ایرانی شاغل در رسانههای فارسی زبان همچنان به بخشنامههای دبیرخانه شورایعالی امنیت ملی پایبند باشند؟ پس نتیجه میگیریم که روزنامهنگاران ایرانی خارج از کشور به صورت طبیعی جزو معترضان هستند و این روحیه بر گفتار ولحن و قلم و چهره ومکث و سکوت وسکون آنان تاثیر میگذارد.
۳
ضعف در روزنامهنگاری بحران
مدیریت خبری بیبیسی به محض اطلاع از شروع موج اعتراضها در ایران با درک شرایط روحی کارکنان و برنامه ریزان و دبیران برنامه وضعیت فوق العاده اعلام میکرد و روزنامهنگاری حوزه بحران را در دستور کار قرار میداد. دروازه بانی خبری را جدی میگرفت و رویکرد حرفهای دوره بحران را به دستور العمل تبدیل میکرد. من از آنچه در پس صحنه مدیریت بیبیسی اتفاق افتاده، خبر ندارم. آنچه من در اینجا مینویسم ناشی از دیدن و رصد کردن برنامههای خبری این رسانه است. خیلی صریح بگویم که این رسانه در برخورد با موج اعتراضهای ایران برنامه مدون وتعریف شده نداشت. این حوادث بود که بیبیسی فارسی را هدایت میکرد. مثلا شبکه من وتو در برخورد با موج اعتراضهای ایران با برنامهتر و مشخص تر عمل میکرد. (دقت کنید نمیگویم «حرفهایتر»؛ بلکه میگویم «با برنامه تر». یعنی اینکه من وتو میدانست که باید تمام قد پشت موج اعتراضها بایستد. شیوههای اعتراض را بیآموزد. نحوه ارتقای مطالبات را آموزش دهد وبالاخره برخورد با اعتراضات را بزرگتر از حجم واقعیاش نشان دهد. اما بیبیسی فارسی برنامهای نداشت).
گاهی اوقات به این نتیجه میرسیدم که بیبیسی نتوانسته است روزنامهنگاری حوزه بحران را به پرسنلش آموزش دهد. این نکته فقط در مورد ایران صدق نمیکند. حتی در مورد کانونهای بحران در منطقه نظیر سوریه، عراق و بحران فلسطین همین فقدان برنامه ویژه بحران دیده میشود. گویی بیبیسی فارسی خودرا برای شرایط عادی کشورها ساخته است. مثلا وقتی یک رسانه از داشتن خبرنگار و دوربین در محیط بحران محروم است، باید به گونهای عمل کند که این محرومیت به چشم مخاطب بنشیند.
نکته بعدی این است که وقتی یک رسانه محیط جغرافیایی مخاطب را سه کشور ایران، افغانستان و تاجیکستان تعریف کرده باید توجه میکرد که مخاطب تاجیکستانی و افغانی، سیاست افراطی تکرار وقایع هرچند بحرانی ایران را بر نمیتابد. همچنین برنامه ریزان بیبیسی فارسی باید میدانستند که هنگام پخش تصاویر اعتراضهای شهرهای ایران آنهم اعتراضهایی با شعارهای اصطلاحا ساختارشکنانه نباید همزمان با میهمانانی گفت وگو کند که معروف به براندازی هستند و تصویر وصدا یکسان شود. دراینجا باید به قول روزنامهنگاران تیزی تصویر را با آرام بودن گفتار جبران کند. این طبیعت کار حرفهای است. ما در خارج از کشور و حتی در میان ایرانیان مهاجر کارشناس بیطرف کم نداریم. توسل به افراد شناسنامهدار افراطی در کنار تصاویر افراطی، فقط این پیام را میرساند که رسانه بیبیسی از موضع یک رسانه حرفهای خارج شده و به تریبونی برای سرنگون طلبان تبدیل شده است.
بگذارید اندکی از زبان کمیک استفاده کنم و تصویری از دو رسانه من و تو و بیبیسی فارسی را ارائه کنم. من وتو به گونهای موج اعتراضهای اخیر ایران را پوشش میداد که گویی در ایران انقلاب شده و حالا باید دید که بازگشت سلطنت در ایران با چه برنامههای ضربتی همراه خواهد بود. بیبیسی فارسی هم به گونهای حرکت میکرد که در خوشبینانه ترین قضاوت دیماه سال ۱۳۵۷ دارد تکرار میشود. این راهبرد رسانهای را تلویزیون سیمای آزادی مجاهدین خلق میتواند داشته باشد، چون این شبکه تلویزیونی رسما سرنگونی نظام جمهوری اسلامی را شعار خود قرار داده است، اما بیبیسی فارسی که خودرا یک رسانه حرفهای میداند نباید کم وبیش شبیه سیمای آزادی عمل میکرد. اوج گاف بیبیسی فارسی در مصاحبه با رضا پهلوی و نوع پرسشهای صورت گرفته از او تجلی پیدا کرد. زیرا رضا پهلوی نیز مانند مجاهدین خلق به شعار سرنگونی جمهوری اسلامی رسیده است. با یک تفاوت ناچیز. مجاهدین خلق سرنگونی را با خشونت تبلیغ میکند اما سلطنت طلبان سرنگونی مخملی را ترویج میکنند. در نهایت هر دو به خشونت میرسند. درحالیکه رسانههای حرفهای اصل «پرهیز از هرنوع خشونت» را باید تبلیغ کنند و خود به آن پایبند باشند. این اصل بخش لاینفکی از اصول بین المللی اخلاق حرفهای است.
پس از فرو نشستن گرد وغبار موج اعتراضهای ایران حالا باید پرسید که تفسیر شبکههای مانند من وتو و بیبیسی فارسی از مجموع این تحولات و رویکرد خبری خودشان چه بود؟ هیچ کس نمیتواند مدعی شود که موج اعتراضها با سرکوب خونین حکومت خاموش شد. اگر چنین چیزی بود، من جزو اولین کسانی بودم که به این نکته و این حقیقت اشاره میکردم. اتفاقا سیاست اینبار نهادهای امنیتی و نیروی پلیس این بود که اعتراضهای مردم را با کمترین هزینه مهار کنند. حتی در یکی از شهرها گفت وگوی جالبی میان پلیس و معترضان صورت میگیرد و افسر پلیس به معترضان میگوید: «شمارا به خدا نگذارید پلیس در برابر شما بایستد». این مسئله خود یک پدیده خبری مهمی بود که کمتر مورد توجه رسانههای فارسی زبان قرار گرفت. حتی برخی از این رسانهها علاقه مند بودند که کشتار به حدی برسد که بازگشت آرامش به کشور ناممکن شود؛ اما این اتفاق نیفتاد.
* این گفتار در پاسخ به پرسشهای دانشجویان در «آکادمی روزنامهنگاری حرفهای ایران» ایراد شده است.