از نگاه من محمود احمدی نژاد، به عنوان یک مدیر اجرایی، آدم متوهمی است. «توهم» موجود شاخ و دم داری نیست؛ هر فردی که نسبتِ بین امکانات، موانع و محدودیت های منابع ثروت و قدرت را با واقع بینی ارزیابی نکند؛ اهل توهم است. با این تعریف، بسیاری از افراد در دایرۀ وهم اندیشی قرار می گیرند؛ اما شاید فرق احمدی نژاد با دیگران در این باشد که او به توهمات خود پر و بال و بیشتری برای پرواز می دهد و آنها را بی باکانه از پردۀ ذهن خود بیرون می افکند.
با این حال، اگر بپنداریم که نوع انسان موجوی عاقل است و از متوهمان پرهیز می کند؛ بیراه رفته ایم. عقل به عنوان ابزاری برای ادارۀ جامعه و حل مشکلات آن، معمولاً هنگامی مورد اعتماد بشر است که اوضاع سیاسی و اجتماعی، کم و بیش رو به راه و آرام و با ثبات و معطوف به آینده ای امید بخش باشد؛ اما همین که حجم مشکلات اقتصادی و اجتماعی یک جامعه از حدی فراتر رود و افق حل تدریجی معضلات تاریک شود؛ نخستین قربانی آن، همین عقل است به گونه ای که بشر نه فقط اعتماد خود را به آن از دست می دهد؛ بلکه به عنوان مانعی بر سر راه نجات و رهایی خود از انبوه مشکلات کمر شکن به شمارش می آورد و اجازۀ نفس کشیدن به آن نمی دهد.
از این رو، در میانۀ بحران های عظیم اقتصادی و اجتماعی، عقل متاعی بی ارزش و ناچیز است که باید در پستوی ذهن زندانی شود و امکان بروز و ظهور نیابد چرا که عقل اصولاً موجوی شکاک و محتاط و حسابگر و حتی به عبارتی ترسو است و بر دست و پایِ قدرت سیل آسای توهم و عاطفه و شور و هیجان، غل و زنجیر می زند و مانع تحولی عظیم و فوری می شود.
با این حساب، توهم احمدی نژاد اگر در دوران آخر ریاست جمهوری اش، قاتل جانش شده بود؛ امروزه سبکبار از تحمل هر نوع بار اجرایی، در پناه سربرآوردن ابرچالش های اقتصادی و اجتماعی در جامعه، قاتوق نانش شده است.
به نظرم احمدی نژاد به قدرت شهود و غریزۀ خود، این وضعیت را درک کرده است. از همین رو، او بدون آنکه چندان پرده پوشی کند، خود را در مقام رهبر اپوزیسیون حرکت های اجتماعی آینده تعریف می کند. البته شاید او از ابتدا در این اندیشه نبوده و تنها به قصد دفاع از همکاران خود وارد منازعه با برخی نهادهای قدرتمند شده است؛ اما به گمانم در مسیر پیش آمده، تغییر وضعیت داده است.
می توان به سادگی گفت که این هم یکی دیگر از توهمات احمدی نژاد است که راه به جایی نخواهد برد؛ اما گمان نمی کنم موضوع به این سادگی باشد. از قضا زمینۀ اجتماعی برای اقبال به نوع توهمات احمدی نژاد روز به روز مساعدتر می شود و آنچه در این میان به او کمک می کند جسارت و بی باکی عریان اوست که در حملۀ صریح و بی پردۀ او بخصوص به قوۀ قضائیه تبلور می یابد.
احمدی نژاد آگاه از نارضایتی عمومی، هم انگشت بر مشکلاتی می گذارد که دیگران آنها را نادیده می گیرند و هم با زبانی در این باره سخن می گوید که سایرین امکان آن را ندارند.
در فضایی که یک مقام سیاسی سابق به هر علتی از امکان حمله به برخی تابوها و گذشتن از مرزهای رسمی برخوردار می شود؛ خواه ناخواه نزد بخشی از افکار عمومی موقعیت تازه ای پیدا می کند.
می توان فرض کرد که این وضع موقت است و او به زودی به سزای عمل خود خواهد رسید و یا گرفتار تیر غیب عنصری خودسر خواهد شد. اگر از این مورد دوم صرف نظر کنیم؛ برخورد با احمدی نژاد چندان هم سهل و آسان نیست؛ البته نه لزوماً بدین علت که او صاحب اسرار مگویی است و از آن به عنوان سپری امنیتی برای خود استفاده می کند. به خلاف نظر رایج، به باور من احمدی نژاد و حلقۀ یارانش، اطلاعات محرمانۀ ویژه ای در اختیار ندارند و حداکثر برگ برنده شان در این مورد، احتمالاً پشت پردۀ برخی قضایایی است که شاید سعید مرتضوی برای شان نقل کرده باشد؛ قضایایی که افشای آنها ممکن است برای برخی افراد دردسرهایی در پی داشته باشد؛ اما بعید است که امکان باج خواهی بزرگی به آنها بدهد.
مشکل برخورد با احمدی نژاد به این علت است که نمی توان با ابزارهای مرسوم صدای او را خاموش کرد چرا که به فرض اگر او محصور یا زندانی شود؛ از هر راه ممکن اقدام به نامه پراکنی های تند و تیز خواهد کرد. شاید اصلاً حصر یا زندان مطلوب او باشد؛ زیرا در موقعیت یک محصور یا زندانی همدردی عمومی و توجه رسانه ای بیشتری را به سمت خود جلب خواهد کرد.
قاعدتاً به همین علت است که جناح اصطلاحاً اصولگرا اخیراً می کوشد تا به جای تهدید به برخورد، او را به کلی نادیده بگیرد. به نظرم احمدی نژاد از نادیده گرفتن بیش از هر واکنش دیگری خشمگین می شود و از همین رو، لحن کلام خود را به طور پلکانی بالا می برد تا طرف مقابل ناچار به واکنش شود.
هنگامی که برخورد با احمدی نژاد کارساز نیست؛ شاید تصور شود که مسالمت با او راهی برای ساکت کردنش باشد. به نظر می رسد نوع برخورد دستگاه قضایی با یاران احمدی نژاد به نقطه ای رسیده که راه مسالمت با او را بسته است. با این حال، اگر این راه باز شود، به معنای عقب نشینی در برابر تهاجم اوست و این به نوبۀ خود احمدی نژاد را برای گرفتن امتیازات بیشتر و حریم امن گسترده تر تشجیع خواهد کرد.
بدین ترتیب، رفتار احمدی نژاد چالشی واقعی برای «اصولگرایان» ایجاد کرده است؛ اما اصلاح طلبان هم از این چالش برکنار نیستند. احمدی نژاد با زبان صریح و بی پردۀ خود، عملاً امتیاز نقد دستگاه قدرت را که روزگاری اصلاح طلبان به مدد آن توجه افکار عمومی را به سوی جلب می کردند؛ از آنها گرفته است. در واقع، واکنش اصلاح طلبان در مقابل حملات صریح احمدی نژاد به برخی نهادهای حاکم، در چشم بسیاری از افراد موضعی کاملاً محافظه کارانه است. طبعاً اصلاح طلبان در برابر رفتار احمدی نژاد به یک زبان سخن نمی گویند. عده ای برخورد شدید و محاکمۀ او را طلب می کنند؛ برخی نوع کنش او را دستاویزی برای نزدیکی بیشتر با نهادهای صاحب قدرت قرار داده اند و تعدادی نیز پیگیر تسویه حساب دعوای انتخاباتی سال ۸۸ با جناح مقابل با تکیه بر اصل «دیدید ما گفتیم» هستند. این نوع واکنش ها اما در شرایطی که سهیم شدن اصلاح طلبان در قدرت، مانع از انباشت مشکلات اقتصادی و اجتماعی نشده است؛ برای افراد عادی نه فقط چنگی به دل نمی زند بلکه اسباب آزردگی برخی از آنان را هم فراهم می کند.
با این حساب، احمدی نژاد موقعیت را برای ظهور دوبارۀ خود اما این بار از موضع و جهت و خاستگاهی کاملاً متفاوت از گذشته مناسب می بیند. نمی خواهم بگویم که او موفق می شود؛ اما این را هم نباید از یاد برد که شرایط کشور زمینه ساز بروز و ظهور افرادی چون اوست.
ظهور احتمالی دوبارۀ احمدی نژاد در صحنۀ قدرت ایران، ممکن است ما را به یاد سخن معروف مارکس در تکمیل گفتۀ هگل در بارۀ تراژیک بودن ظهور نخست شخصیت ها در تاریخ و کمدی بودن ظهور دوم آنها بیاندازد. به نظر من سخن مارکس را هم نباید خیلی جدی گرفت چرا که ممکن است هر دو ظهور تراژیک و یا نخستین کمدی و دومی تراژیک و یا هر دو کمدی باشد!