دانشجوی دکترای تاریخ در دانشگاه ماساچوست
منبع: دیپلماسی ایرانی
در نخستین ماههای بحران سوریه و در اوج تب و تاب اپوزیسیون برای تدارک سرنگونی برق آسای نظام بشار اسد، یک رهبر مخالفان بیانیهای صادر کرد که به «سه نه» مشهور شد. «هیثم المناع»، رهبر وقت «کمیته هماهنگی ملی سوریه برای تغییر دموکراتیک» از دیگر سران مخالفان که در جستجوی حمایت خارجی در واشنگتن، لندن، پاریس، استانبول، دوحه و ریاض به سر میبردند خواست برای حفظ «اتحاد مردم» و «تمامیت ارضی سوریه»، به سه اصل پایبند بمانند: نه به دخالت خارجی، نه به خشونت، و نه به فرقهگرایی. اما سیاست اپوزیسیون در خارج و تداوم سرکوب در داخل، دست به دست هم داد تا سوریه تبدیل به عرصه یک جنگ جهانی تمام عیار شود، تا آنجایی که جنگجویان چچنی برای تسویه حساب با روسها به سوریه سرازیر شدند و عربستان آنجا را زمین رویارویی خود با ایران قرار داد. مرور این «سه نه» و بازخوانی سیر زمین گیر شدن اپوزیسیون سوری در پیچ و خمهای سیاست خاورمیانه، برای فهم بهتری از بحث داغ این روزها درباره سناریوی «سوریه شدن» ایران ضروری است.
طرح «اللاءات الثلاث» از سوی این فعال سیاسی باسابقه سوری نشان دهنده شناخت دقیق وی از جامعه و سیاست سوریه بود. جامعهای که در آن تکثر مذهبی و قومی و رقابت شهر و روستا نقش مهمی در شکل گیری حکومتهای سوریه پس از استقلال از قیمومت فرانسه داشته است. سوریه از هنگام شکل گیری پس از جنگ جهانی اول، همیشه زمین بازی قدرتها از فرانسه و انگلیس تا اسراییل و مصر ناصر بود. تنها پس از رسیدن حافظ اسد به راس قدرت و تثبیت وضعیت داخلی، وی توانست سوریه را بازیگری چیره دست در معادلات منطقه تبدیل کند. استدلال المناع این بود که رهبران مخالفان بدون اینکه برنامهای برای جلب حمایت طبقات شهری و روستایی و نیروهای اجتماعی «سنتی» و «مدرن» داشته باشند، میخواهند پشت تانکهای ناتو تاریخ را دور زده و یک شبه به دمشق برسند. وی خطاب به آنها میگفت که درخواست برای مسلح کردن «انقلابیون» از خارج به افزایش سرکوب و خشونت خواهد انجامید. او هشدار میداد کسانی که برای تحریک مردم علیه نظام سوریه، شعارهای فرقهای علیه علویها، شیعیان و مسیحیها سر میدهند، مردم مسالمت جو را ترسانده و زمینه مصالحه در داخل را از بین خواهند برد.
پیش بینی وی درست از آب درآمد. بالا گرفتن خشونتها بویژه با رنگ فرقهای، باعث ریزش گسترده پایگاه مخالفان اسد شد که هرچند از سیاستهای بعث حاکم به ستوه آمده بودند، اما بدیلی مناسب در اپوزیسیون چندپاره و میلیتاریزه شده نمییافتند. نظامی کردن مخالفتها، سر رشته امور را از دست سران مخالفان در خارج از سوریه به در برد و ابتکار عمل را به نیروهای جنگجوی میدان سپرد. از میان این نیروها، زبدهترین و قدرتمندترین کسانی بودند که بالاترین انگیزه کشتن و کشته شدن و تجربه جنگ در عراق و اردوگاه نهرالبارد لبنان را داشتند؛ یعنی القاعده و بعد داعش. در این میان، وابستگی جریانهای اپوزیسیون به پایتخت های مختلف، آنها را تابعی از سیاستهای آنها کرد. به مانند سالهای جنگ داخلی لبنان که مشهور بود گلولهای بدون فرمان از سفارتخانهها شلیک نمیشود، جنگجویان سوری حقوق ماهانه خود را از مسیر اردن یا ترکیه میگرفتند و جنگ و صلحشان تابعی از روابط قطر و عربستان یا سردی و گرمی مناسبات آنکارا و مسکو شد.
روایتی از این آشفته بازار را چندی پیش «حمد بن جاسم»، نخست وزیر پیشین قطر در مصاحبهای با «فایننشال تایمز»، درباره روند مسلح کردن گروههای سوری و رقابت کشورش با عربستان فاش کرد: «از هنگامی که در موضوع سوریه ورود کردیم، به دلیل تردید عربستان، نقش راهبری به ما واگذار شده بود. اما بعدا اتفاقاتی افتاد که ما در جریان آنها نبودیم و عربستان از ما خواست که در صندلی پشت بنشینیم. به همین دلیل، این قضیه به رقابت بین ما و عربستان انجامید که اصلا خوب نبود».
در پاسخ به فراخوان «سه نه»، جریانهای اصلی اپوزیسیون در خارج از سوریه، هیثم مناع را عامل رژیم نامیده و سانسور کردند. دیگر نه به جلسات مهم اپوزیسیون در استانبول و پاریس دعوت میشد و نه در رسانههای پرقدرت آنها چون الجزیره یا العربیه، تریبونی برای اظهار نظر داشت. اپوزیسیون سوریه یعنی کسانی که رادیکال سخن بگویند و حد و مرزی برای مطالبه هر وسیلهای برای سرنگونی اسد نشناسند؛ حال چه القاعده باشد و چه آمریکا. «میشل کیلو» از رهبران ائتلاف ملی سوریه از آمریکا میخواست که با بمباران هوایی «کاخ ریاست جمهوری و الحرس الجمهوری» کار را «یکسره» کند! جناح اسلامی اپوزیسیون به رهبری اخوان المسلمین سوریه، برای پیشبرد مبارزه با ارتش سوریه هیچ باکی از همکاری با «جبهه النصره»، شاخه سوری القاعده نداشت. از طرف دیگر،
«برهان غلیون» از سران سکولار مخالفان از پاریس نظر میداد که جبهه نصره خطری برای «انقلاب سوریه» ندارد، بلکه «نظام اسد» شر مطلق و خطری برای جامعه جهانی است.
بیشتر سران اپوزیسیون در برابر اوج گیری شعارهای فرقهای که به مرور در راهپیماییها در حال پررنگ شدن بود نه تنها ساکت بودند که حتی خود نیز از همان ادبیات استفاده میکردند. شعار «علویها به تابوت، مسیحیها به بیروت» (العلوی عالتابوت والمسیحی عالبیروت) در راهپیماییهای ضد دولتی بلندتر سر داده میشد و همزمان رهبران اپوزیسیون در سخنرانی هایشان از سرکوب اهل سنت توسط شیعیان سخن میگفتند. گویی که فراموش کرده بودند که بسیاری از فرماندهان و بدنه ارتش سوریه اهل سنت بوده و طبقات شهری و تجار بزرگ سنی دمشق و حلب عمدتا در کنار رژیم سوریه ایستادهاند. تلاش برای ایجاد یک پایگاه اجتماعی منسجم در داخل، جای خود را به رقابت برای جذب پترودلارهای اعراب خلیج فارس و حمایت غرب داده بود. در این راه چه روشی بهتر از ابراز دشمنی با ایران و حزب الله وجود داشت و آن هم با دامن زدن به حساسیتهای فرقهای و مذهبی؟
برهان غلیون به رهبران غربی و خلیج فارس میگفت پس از رسیدن به قدرت، رابطه با ایران و حزب الله قطع خواهد شد. «بسام جعاره»، از چهرههای رسانهای اپوزیسیون در تلویزیون الجزیره قطر میگفت: «باقی ماندن اسد در قدرت به معنای سیطره ایران بر خلیج فارس است.» همه اینها بسیار قبل از ارسال نیرو به سوریه توسط حزب الله لبنان و ایران شروع شده بود و هدف، به زعم سران اپوزیسیون، بسیج محور غربی و اعراب خلیج فارس در پشت سر خود برای تغییر در داخل بود.
اما تب سرنگونی زودهنگام اسد که کم کم جای خود را از وعده هفته به ماه و از ماه، به آخر رمضان سال بعدی میداد، در پیچ و خم سیاست خاورمیانه و مناسبات قدرتهای جهانی فروکش کرد. ترکیه با ایران و روسیه به همگرایی در سوریه رسید و همکاری قطر و عربستان جای خود را به نزاعی شدید داد که بازتاب آن در سوریه، درگیری میان گروههای مسلح وابسته به دو طرف در اطراف شهرهای حما و دمشق بود. برهان غلیون از ریاست «شورای ملی سوریه» کنار گذاشته شد و «معاذ الخطیب» هم از ائتلاف چندپاره ملی سوریه کنار رفت تا اعلام کند: «برای دولتهای بزرگ نه ما بلکه منافع و خطوط قرمزشان مهم بود. »
مخالفان حکومت سوریه میگویند اگر سرکوب نبود و بشار اسد وارد تعامل معنادار با مخالفانش برای اصلاحات جدی میشد، وضعیت کشور به اینجا نمیرسید. درستی این کلام اما مانع از نادیده گرفتن مسئولیت اپوزیسیون سوریه در خراب کردن آن کشور نمیشود.
این روزها در گفتگوها درباره سوریه شدن ایران، بازخوانی تجربه اپوزیسیون سوری از منظر «سه نه» میتواند راهگشا باشد. برخی نویسندگان که با رویکرد فرهنگی و هویتی، بحث سوریه شدن ایران را رد میکنند، فراموش میکنند تا پیش از بهار عربی، کسی تصور نمیکرد سوریه نیز چون لبنان یا عراق، چنین پتانسیل بالایی برای تضادهای فرقهای داشته باشد. اما در هم شکستن راهبردیترین و تاثیرگذارترین ائتلاف منطقهای در تاریخ مدرن خاورمیانه، مستلزم دست یازیدن به انواع تحریک فرقهای علیه محور تهران – دمشق از سوی جبهه غربی و اعراب خلیج فارس بود. اپوزیسیون رژیم سوریه نیز به امید دریافت بیشتر کمک مالی و تسلیحاتی و سرنگونی سریعتر بشار در این آتش دمید.
هویت ملی نه در سوریه و نه در هیچ یک از کشورهایی که پس از جنگ جهانی اول بر ویرانههای امپراتوری عثمانی شکل گرفتند، با عمق تاریخی هویت ملی در ایران قابل قیاس نیست. ولی اشکال بزرگ رویکرد فرهنگی و هویتی که تضاد فرقهای و قومیتی را برای ایران تهدید نمیداند، اینجاست که روابط قدرت جهانی و حساسیت ژئوپولیتیک ایران را در نظر نگرفته و به سادگی از کنار، بطور مثال، سخنان صریح مقامهای دولت ترامپ درباره ربط مستقیم تحولات داخل کشور با حضور ایران در منطقه میگذرد. درحالی که از گوشه و کنار، صدای درخواست از آمریکا برای کمک به مردم ایران و «اقلیت»ها در کشور شنیده می شود، ضروری است که تجربه سوریه را نه تنها دولتمردان بلکه مخالفان جمهوری اسلامی نیز بطور جدی مرور کنند. بحران سوریه اگر در مرحله نخست اشتباه سهمگین حکومت در برابر معترضان درعا بود، اما در مراحل بعد سه خطای اساسی اپوزیسیون در بین المللی کردن اعتراضها و رفتن به سوی راهکار نظامی و شعارهای فرقهای این کشور را به جایی رساند که «نفتالی بنت»، وزیر آموزش اسراییل، مدعی شود «سوریه دیگر به عنوان یک کشور روی نقشه وجود ندارد».