زلزله حادثهای است که ممکن است در هر جا و هر زمان رخ دهد، کشورهایی که بر کمربند زلزله قرار گرفتهاند اما بیشتر در معرض این واقعه ناگوار قرار دارند و زندگی مردمشان متاثر از گردش صفحههای زمین است.
در تاریخ بشری زلزله با درجات بزرگی به وقوع پیوسته و گاه حتی شهری را به کلی نابود ساخته است، مروری میکنیم به زلزلهای دیگر در جهان، زلزله لیسبون که علاوه بر ویرانی عظیم، تفکر اندیشمندان بزرگی را در مورد تئودیسه دینی اروپائیان در مورد مسیحیت متاثر کرد.
ساعتهای ابتدایی بامداد یک روز تعطیل در سال۱۷۷۵ بود و مومنان مشغول نیایش در کلیسا و برخی نیز در حال تماشای جشن مذهبی «توسن» بودند که زمین در مقیاس هشت و نیم تا نه ریشتر لرزید. سقف کلیسا بر سر نیایشکنندگان فرو ریخت و آنان را به کام مرگ کشید.
آنانی که خوش شانس بودند و از هجوم ستونها و سقف جان سالم بهدر بردند، توسط امواجی که از اقیانوس به سمتشان آمد احاطه و در اعماق اقیانوس مدفون شدند. لیسبون در این حادثه ۸۵ درصد از شهروندانش را از دست داد.
پس از زلزله در این شهر که مرکز فکری آموزههای کاتولیک اروپایی بود، این پرسش مطرح شد که حال مذهب چه پاسخی در برابر این واقعه دارد؟ تا آن زمان مجازات گناهکاران پاسخی بود که در پاسخ به هر مساله ناگواری داده میشد، اما وقوع چنین زلزله مهیبی در روز تعطیل و کشته شدن مردمانی که بیشتر آنها کودک و سالمند و از فقیرترین طبقه بودند، این پاسخ را دوباره با پرسشی مجدد مواجه میکرد.
در این زلزله خانواده سلطنتی از فاجعه جان سالم بهدر برده بود؛ اما ترس از محیطهای بسته در این شهر وجود داشت؛ به طوری که پادشاه نسبت به دیگران منعطفتر شده و دادگاهها در چادرهایی در تپهها برگزار میشد.
زلزله همچنین در زندگی مردم عادی و روشنفکران تاثیر بهسزایی نهاد. پس از ویرانی کلیساهای شهر، اضطراب و سردرگمی میان شهروندان مومن به کلیسای کاتولیک ایجاد شده بود که پس از آن برای عبادت باید به کجا بروند.
میان همه این پرسش مطرح شده بود که چرا چنین زلزلهای به وقوع پیوسته است؟ کلیسای کاتولیک و پروتستان هر دو بر قرار گرفتن مشیت الهی در توجیه این فاجعه اصرار میورزیدند؛ والا گریدا، کشیش معروف آن زمان در اولین سالگرد این زلزله تئاتر و موزیک و رقص و گاوبازی را دلیل فاجعه بزرگ لیسبون دانست و از مردم شهر خواست، توبه کنند.
این در حالی بود که مبلغان پروتستان، دادگاه تفتیش عقاید و فساد حاکم بر کلیسای کاتولیک را چرایی این واقعه میدانستند. در این باره یک کشیش پروتستان نوشت: «زندگی بشری همچون بازی شانس است. آنهایی که فقط موعظه و نصیحت میکنند بعد از وقوع چنین زلزلهای که بنای تفتیش عقاید هنوز پابرجا است، دیگر چه حرفی برای گفتن دارند؟ همه دیدگاهها و نظریات آنها در زیر خاک مدفون شده و امیدوارم که آن پدران مقدس که مجریان تفتیش عقاید هستند، همچون دیگران به زیر آوار رفته باشند. زلزله لیسبون درسی خواهد بود برای انسانها تا انسانهای دیگر را آزار و شکنجه ندهند.»
اما جدا از اهالی کلیسا، روشنفکران مهمترین گروهی بودند که از زلزله لیسبون تاثیر پذیرفتند. ولتر درباره این زلزله شعری با عنوان «شعری در باره بلای لیسبون: نگاهی به قاعده آنچه هست، حق است.» نگاشت و در آن از رویکرد کلیسایی به این واقعه انتقاد کرد.
کانت نیز از جمله کسانی بود که نسبت به این زلزله واکنش نشان داد و سه مقاله درباره آن منتشر کرد؛ اما تاثیر زلزله لیسبون تنها به قرن ۱۸ محدود نماند، تئودور آدورنو نیز در کتاب دیالکتیک منفی به این واقعه اشاره کرد. والتر بنیامین از دیگر کسانی بود که به این زلزله توجه کرد.
اما چه چیزی در این واقعه بود که اندیشمندان بزرگی چون فیلسوفان مکتب فرانکفورت، روسو و کانت را ناچار به واکنش کرد؟ آنچه برای آنها در این زلزله حائز اهمیت بود مساله شر نزد فیلسوفان آن دوره بود. پس از آن بود که تمایزگذاری میان شر طبیعی و شر اخلاقی در اندیشمندان درگرفت و از روسو به آرنت و از ولتر به آدورنو رسید.
در این میانه آنچه مهم است زلزله است که در نیمه دوم قرن هجدهم در شهر ساحلی لیسبون درگرفت. در ساعت ۹ صبح و زمانی که مردم برای جشن و عبادت در کلیساها جمع شده بودند. این واقعه چنان تبعات عظیمی در جهان اندیشه به جای گذاشت که به قول جودیت اشکالار اگر بخواهیم مرزی میان دنیای سنت و تجدد بکشیم، بیشک زلزله لیسبون بهترین انتخاب برای این مرزکشی خواهد بود.