منبع: کانال تلگرامی «راهبرد»
۱. به تازگی دکتر جلاییپور در کانال تلگرامیشان، با انتشار متن کوتاهی با عنوان «اهمیت مطالعه راه مصدقیها در تاریخ معاصر ایران»، جوانان علاقمند به سیاست ورزی در ایران را به مطالعه عبرت آموز «تحلیل سودمند و راهگشای احمد سلامتیان درباره تجربه مصدقیها» توصیه کردهاند. در فضایی که این سالها، تاریخ نگاری به اصطلاح آکادمیک در برخی نشریات روشنفکرانه علیه مصدق و جریانات منتسب به او به راه انداخته است، دعوت جلایی پور به بازخوانی تجربه مصدقیها، هرچند نه به قصد «الگوبرداری» که به قصد «عبرت آموزی» بیان شده باشد، به خودی خود شایسته تحسین و قدردانی ست. اگر موضع رسمی حکومت درباره مصدق و جریانات وابسته را لحاظ کنیم، اهمیت دعوتی که او کلید زده است را دوچندان خواهیم یافت.
۲. دکتر جلایی پور به سخنرانی اخیر جناب سلامتیان در مراسم نکوداشت دکتر یزدی در پاریس به تاریخ یازدهم شهریورماه ارجاع دادهاند. احتمالا این سخنرانی که حاوی فرازهایی در نقد رادیکالیسم است از منظر ایشان ارزشی راهبردی داشته که جوانان را به خواندن آن توصیه کردهاند. برای نمونه، بخش کوتاهی از آن را مرور میکنیم: «...و اما مصدقی بودن! رفتار و کرداری شایسته این هدف و شیوه و ابزاری برای رسیدن به آن را نیز ترویج میکرد. مبارزه وی علنی بود، قانونی بود، مسالمت آمیز بود، اصلاحطلبانه بود. در آیین مصدق و یارانش، افراط و تفریط جایی نداشت. نیک به یاد دارم در سالهای ۳۹ تا ۴۲ که به کرات با رهبران جبهه ملی، از اللهیار صالح و غلامحسین صدیقی، دکتر آذر و دکتر سنجابی گرفته تا مهندس بازرگان و دکتر سحابی و سیدمحمود طالقانی زندانی شدم، ورد زبان آنهاصاحب تجربگان به ما جوانان پر شر و شور نورسیده و شتابزده، دعوت به تأمل بود و خویشتنداری، دعوت به مسالمتجویی و اجتناب از تندروی و افتادن به دام خشونت. شعار اصلی ما استقرار حکومت قانون بود و در هر تظاهرات و اجتماع، بلندگوهای مان برای احتراز از تحریک و تندیهای بیهوده، مرتب تکرار میکردند استقرار حکومت قانون، هدف جبهه ملی ایران است، هرکس شعاری بدهد از ما نیست، اطرافش را خالی کرده تنهایش بگذارید.»
۳. علیرغم اینکه برخی از صاحبنظران، جریان اصلاحی اخیر در ایران را در تداوم جریانات اصلاحی تاریخ معاصر ارزیابی میکنند، من فکر میکنم تمایزگذاری جناب جلایی پور از دقت نظری بیشتری برخوردار است. این درست است که در پارهای از سرفصلها و کلیات، شباهتهایی میان «اصلاحات دوم خردادی» و «اصلاحات مصدقی» وجود دارد، اما به وضوح میتوان نشان داد که این دو سنخ از اصلاحطلبی، واجد تفاوتهای بسیار پر اهمیتی نیز هستند که شایسته است با دقت بیشتر مورد بررسی واقع شوند. از این رو، هر دعوتی و از جانب هرکسی که منادی دیالوگ میان «راه مصدقی»ها و «دوم خردادی»ها باشد را میباید به فال نیک گرفت؛ چه آنکه چنین گفت و شنودی میتواند با افزایش قرابت میان این دو جریان اصلاحطلب تاریخ معاصر، ضمن توان افزایی اصلاحطلبی، هر دو جریان را در ترازی متفاوت از گذشته قرار دهد.
۴. برای فتح باب علاقمندم به یک موضوع بسیار مهم اشاره کنم و آن مسأله «سازماندهی» ست. همه میدانیم که جنبش ملی در انتهای دهه بیست به زاده شدن «جبهه ملی» و جنبش اصلاحات در دهه هفتاد به گشوده شدن «جبهه اصلاحات» انجامیده است. هرچند ممکن است که جبهه اصلاحات امروز با عناوین دیگری دست اندرکار پیشبرد اهداف اصلاحی باشد. ساختار جبهه ملی اما همواره از مسائل مهم مورد بحث میان مصدقیها بوده است، آنقدر مهم که اختلاف نظر پیرامون آن جبهه ملی دوم را به تلاشی کشانید.
۵. خوشبختانه ممکن بودن مکاتبه برای رهبر محصور نهضت ملی، معارف بسیار ذیقیمتی را در اختیار پیروان او قرار داده است. مطالعه برخی از این مکاتبات نشان میدهد که مصدق از دل تجربیات خود در تنهایی حصر به نتایجی راهبردی در خصوص چگونگی پیشبرد جنبش ملی دست یافته بود. «سازماندهی» یکی از مهمترین این نتایج است.
۶. مکاتبات میان مصدق و رهبران و اعضای جبهه ی ملی، نشان میدهد بر خلاف آنچه که شهرت داده میشود، مصدق برای پیروان خود، یک «بت» نبوده است. نه او حاضر بوده است تا در راه رسیدن میهن به آزادی و استقلال، با کسی مماشات کند و نه به اصطلاح مصدقیها حاضر بودهاند تا جهت نیل به این اهداف مقدس، بی چون و چرا هرچه رهبر محصورشان میگوید را بپذیرند تا جایی که هیات اجرایی سازمانهای اروپایی جبهه ملی در سال ۱۳۴۳، مصدق محصور را متهم به مداخله در امور جبهه ملی و بی اطلاعی از جریان امور حزبی میکند! آیا امروز میان رهبر اصلاحات و جبهه اصلاحات نیز چنین مناسباتی برقرار است؟
۷. مصدق در سی ام تیرماه ۱۳۴۳ در پاسخ به هیات اجرایی سازمانهای اروپایی جبهه ملی، ضمن اشاره به سوابق حزبی خود مینویسد: «...چون اساسنامه و آیین نامه خوب تنظیم نشده، نظریاتی در این باب اظهار کردم....اکنون عرض میکنم که با ورود اشخاص منفرد که شورای جبهه ملی و یا کنگره آنان را انتخاب کند، موافق نیستم. اشخاصی که مایلند از طرف احزاب و دستجات و اصناف وارد جبهه شوند، در صورت عدم صلاحیت، کمتر میتوانند توفیق حاصل کنند چه آن عدهای که صالحاند و در حزب عضویت دارند، هرگز راضی نمیشوند شخص ناصالحی از طرف جمعیت وارد جبهه شود و آنها از این حق محروم گردند. در صورتی که با اشخاص منفرد کسی معمولا مخالف نیست و در صورت عدم صلاحیت هم ممکن است روی خواهش و تمنا یا اعمال نفوذ بعضی از مقامات به مقصود برسند، همچنانکه عدهای به همین طریق وارد جبهه ی ملی شدند. جبهه ملی احتیاج دارد به جمعیت زیاد و اشخاص منفرد جمعیتی ندارند که وجودشان در جبهه موثر باشد و عضویت آنان بر خلاف اصل تحزب است که از لوازم مشروطیت میباشد... اشخاص مزبور که اغلب مسن و بازنشسته هستند، از حضور در جلسات شوری هیچ نظری ندارند مگر اینکه وقت خود را در اجتماع بگذرانند...»
۸ . هم او در نامه دیگری به شورای مرکزی جبهه ملی در تاریخ بیست و نهم اردیبهشت ماه ۱۳۴۳ مینویسد: «...بطور خلاصه تشکیل شورا بدین طریق موثر نیست و اعضای شورا باید هرکدام موکلانی داشته باشند که خود را در مقابل موکلان حقیقی مسئول بدانند و در انجام مقاصد جبهه به آنان کمک کنند و این کار وقتی صورت خواهد گرفت که هر فردی در حزب خود، از طریق مبارزه شخصیتی پیدا کند و معتقدانی بدست آورد تا بتواند در شورای جبهه ملی، در نفع وطن خود استفاده نماید. اشخاص بی موکلی را که کنگره یا شورا انتخاب کنند، آلت دست اشخاصی میشوند که آنها را توصیه میکنند و بدین طریق، ایران همیشه فاقد رجال خواهد بود و به همین جهات در عرض این چند سال، جبهه ملی نتوانست کوچکترین قدمی در راه آزادی و استقلال ایران بردارد.»
۹ . این یادداشت مقدماتی را با فراز دیگری از نامه دکتر مصدق به هیات اجرایی سازمانهای اروپایی جبهه ملی ایران به تاریخ دوم فروردین ماه ۱۳۴۳ به پایان میبرم: «... جبهه ملی را باید مرکز احزاب کشور دانست که همه به یک اصل معتقد باشند و آن آزادی و استقلال مملکت است. چنانچه احزاب و اجتماعات در جبهه شرکت نکنند، جبهه همان میشود که اکنون شده است... جبهه نباید در صلاحیت احزاب و اجتماعات بحث کند و چنانچه دولت از روی غرض، حزب یا جمعیتی را منحل نمود، آنوقت است که جبهه میبایست از آن دفاع کند. بنابراین، هریک از احزاب و اجتماعات میتوانند نماینده خود را برای شرکت در انجام وظایف، روانه جبهه کنند و جبهه او را بپذیرد و چنانچه با صلاحیت آن نماینده موافق نباشد، اعزام نماینده دیگری را از آن حزب یا جمعیت تقاضا کند...»
میپرسم آیا جبهه اصلاحات یا شورای مرکزی اصلاحات نیز حاضر است تا با تبیین اصولی روشن و شفاف، نظیر استقلال و آزادی، همه احزاب و جمعیتهای معتقد به آن را برای فردایی بهتر، زیر یک چتر گردهم بیاورد و اگر نه، چرا؟