نزدیک به نیم قرن پیش، برای ادامه تحصیل به فرانسه رفتم اما سپس به دلایلی، مجبور شدم به دانشگاههایی در کشورهای دیگر هم بروم. اول به چند دانشگاه اروپایی غیر از فرانسه رفتم و بعد از انقلاب در ایران، به چند دانشگاه آمریکایی؛
در این گشتوگذار بود که بهتدریج به نکتهی بسیار مهمی پی بردم. نکتهی مهمی که اکثر ایرانیانی که در خارج از کشور تحصیل میکنند، بهعنوان یک مسأله و یک گره متوجه آن نمیشوند.
از دورهی قبل از انقلاب، ایرانیان عمدتا از دانشگاههای ایران لیسانسی میگیرند و بعد میروند آنجا دو سه سالی درس میخوانند و در چیزی تخصصی پیدا میکنند و سرانجام برمیگردند به ایران و استاد دانشگاه میشوند.
اینجور که ما ایرانیان رفتیم و آمدیم، مسألهی خیلی مهمی را متوجه نشدیم!
مسألهی مهم این است که دانشگاههای مهم اروپا و بعد آمریکا، دانشگاههای ملی آن کشورها هستند!
ما فکر میکردیم که میرویم فرانسه، علم میآموزیم و علم هم یک چیز جهانی و سهم تمام بشریت است، ما هم چیزهایی را یاد میگیریم و آنها هم به ما یاد میدهند و میآییم ایران، دوباره آن آموخته ها را ادامه میدهیم.
من فهمیدم که اینطور نیست. در فیزیک و شیمی و ریاضیات و ... شاید اینطور باشد اما در علوم انسانی از همان آغاز مشکل داریم.
خیلیها میروند، میآیند، ۳۰سال درس میدهند، بازنشسته هم میشوند و باز متوجه نمیشوند که چنین مسألهای است.
به عنوان مثال، میرویم آنجا و اگر انگلیسی بلد باشیم در کلاس درس استادی مینشینیم و او دربارهی Subject صحبت میکند.
استاد فکر میکند ما فهمیدهایم؛ ما هم فکر میکنیم فهمیدهایم که او چه گفته است ولی اصلا نمیفهمیم او چه میگوید چرا که او از Subject چیزی میفهمد که پشت آن، چندین سده بحث فلسفی اساسی دارند ولی ما اصلا آنها را نمیدانیم.
جز این نیست که در فرهنگ لغت جستوجو کردهایم و دیدهایم که نوشته است Subject یعنی فاعل، فاعل شناسایی، مسند و چند معنای دیگری که دارد. خوب میرویم آنجا و فکر میکنیم که Subject همین است.
درحالیکه کلمات که فقط کلمات نیستند. کلمات با خودشان تمدن و فرهنگی را حمل میکنند. این را زمانی که من دانشجوی دانشگاه تهران بودم، یکی از استادان قدیمی ادبیات فارسی آنجا به من گفته بود و آن زمان به نظرم حرفی خندهدار میآمد. بعدها فهمیدم معنایش چیست.
او به خارجیها فارسی درس میداد. میگفت یک دانشجوی فرانسوی داشتم که روزی به من گفت: «بعد از این همه مدت، من فهمیدم که «فنا» یعنی چه و معادلش را هم پیدا کردهام ولی هرچه فکر میکنم نمیفهمم که آدم چهطور فانی میشود.»
فنا را در فرهنگ لغت دیده بود و فکر میکرد فنا همان مردن است و نمیفهمید آدم زنده چهطور فانی است..
بار فرهنگی که هرکدام از ما، هیچ هم که از عرفان ندانیم حدودا میفهمیم که چه میگوییم یا شعری که میخوانند را کمی میفهمیم، آن دانشجو نمیفهمید.
حق با او بود. این مسأله، گره بسیار مهمی است. من چند سالی که رفتم و درس خواندم، فکر کردم که بعدا همآنجا معلم دانشگاه بشوم اما نشدم!
بعدها با خودم فکر کردم که خوب یک جایی از کار، یک ایرادی دارد. میشود آن ایراد را دولتی و سیاسی فهمید اما من فهمیدم که من کلمات اینها را به درستی نمیفهمم و اینها هم زبان مرا بهدرستی نمیفهمند. دوباره و چندباره سعی کردم و هرزمانی هم در یک دانشگاه و موسسهای تحقیقاتی در کشورهای مختلف اروپا و در آمریکا بودم و آنگاه نکته بسیار مهمی را متوجه شدم و آن این بود که کشورهای اروپایی و امریکایی، علوم انسانی ملّی دارند و دانشگاهشان، دانشگاه ملّی است!
حالا این سخن به چه معنا است؟
به این معنا که اگر چه ما فکر میکنیم دانشگاه برلین، دانشگاه رم یا دانشگاه پاریس دانشگاههایی هستند که علم جهانی را درس میدهند و این درست است اما در اصل، اینها دانشگاههای مهمی هستند به این اعتبار که «دانشگاه ملّی» هستند و به همان اعتبار است که دانشگاههایی جهانی شدهاند.
در سالهایی که در دانشگاه تهران گذراندم، اول دانشجو بودم، بعد معلم شدم، سپس فهمیدم این دانشگاه ما اصلا دانشگاه نیست، چون «دانشگاه ملّی» نیست.
موضوع دانشگاه ما، ملّت ایران و کشور ایران نیست.
دانشگاه ما ملّی نیست چون موضوع دانشگاه ما، ایران نیست. برای این واژهی «موضوع» دو کلمه در زبانهای اروپایی وجود دارد. یکی Subject است.
مثلا میگویند راجع به چه صحبت میکنیم یا راجع به چه صحبت میکردیم که به اینجا رسیدیم؟ آنجا کلمهی موضوع را با واژه Subject بیان میکنند، اما یک موضوع دیگر هم است، شبیه آنچه علما از قدیم میگفتند که تمایز علوم به موضوعات آنهاست. این موضوع، Object است.
اینجا کلمه «موضوع» فارسی که در واقع از عربی آمده است، ترجمهی هر دو واژهی Subject و Object میتواند باشد.
دانشگاه ما موضوع دارد یعنی Subject یعنی یک چیزهایی را رطب و یابس به هم میبافد و تحویل میدهد و یک مد
هم به فارغالتحصیلان میدهد اما دانشگاه در کشورهای اروپایی، موضوع به معنای Object دارد، یعنی مثلا فلسفهای که مال یونان است، فلسفهی یونانی است یا فلسفهی جدید آلمان که مهمترین فلسفهی جدیدی است که در بخش مهمی از دنیا پخش شده است، فلسفهی آلمانی است.
بسیاری از علوم اجتماعی جدید از دل این فلسفههای جدید بیرون آمدهاند اما این فلسفه از آغاز آلمانی بوده است.
فلسفهی فرانسوی نیز همینطور است. اینها قبل از هر چیز، مسألهی خودشان را موضوع قرار دادهاند.
مثلا مسألهی جامعهشناسی آلمانی که ماکس وبر نمایندهی بزرگش است، با دهها نفر آدمی که دور و برش بودند، افراد قبل و بعد از وی، بخش مهمی از مسألهاش در درجه اول، خود آلمان است.
آنها با تعمیم یک موضوع خاص یعنی یک Object خاص که کشور خودشان باشد، علم جهانی را تولید کردهاند. به عبارت دیگر، مباحث خودشان و موضوع خودشان را جهانی کردهاند.
دانشگاه ما، از آغاز دانشگاه ایرانی نبوده است. منظورم این نیست که مثل جلال آلاحمد که حرفهای بیربط بسیاری
زده است، مثلا «پرچم غربزدگی بر بام...» و از این حرفهایی که نه سر دارد نه ته، از این چیزها بگویم. او که اصلا دانشگاه نرفته بود و نمیدانست که دانشگاه یعنی چه.
دانشگاه ما نتوانسته است از آغاز تا کنون، دانشگاه ملّی باشد یعنی موضوع آن، ایران و فرهنگ و تمدن ایرانی باشد و اگر اینطور میبود یا اگر یک روزی اینطور باشد، دانشگاه ما خواهد توانست به نظام علم جهانی ربط پیدا کند والا همین خواهد بود که امروز است!
فارغالتحصیل و کارمند ثبت احوال و ... [بیرون خواهد داد] و بعد بازنشستگی و باز دورهی دیگر و دوباره دوباره ... و الان هم که به این ابتذال کشیده شده است، که هم رساله مینویسند و هم سفارش مقاله میدهند و هم درس میدهند که دیگر خودتان میبینید و وضع بدتر از این هم خواهد شد.
تازه من انتقادم به دانشگاه تهران است که برای خودش دانشگاهی بود نه جاهای دیگر که گاهی یک نفر نیست که بتواند درست فارسی حرف بزند!
مشکل اصلی ما این است که ما، «موضوع» خودمان نیستیم. ملّتی هم که نتواند خودش را به عنوان مسأله تعریف کند و بهعنوان موضوع توضیح بدهد و منطق ملّت بودن خودش را تحقیق کند، معلوم است که نمیتواند علم تولید کند.
[آنگاه] هر کس مقلد آنجایی خواهد شد که رفته و درس خوانده است. انگلیسرفتهها از انگلیس و فرانسهخواندهها از فرانسه و آمریکاخواندهها از آمریکا و دیگران از جای دیگر تقلید میکنند.
هرکسی از یکجایی آمده و ساز خودش را میزند. برای این که علم آنجا را آورده اینجا و مقلدانه و در سطح بسیار پایین دارد عرضه میکند. بنابراین طبیعی است که با این وضعیت برای ما دانشگاه درست نشود.
سخنرانی دکتر جواد طباطبایی در نخستین نشست از رشته نشستهای ایرانشهری در مشهد تیرماه ۱۳۹۶