دکتر مرتضی مردیها، استاد دانشگاه و نویسنده، در صفحه فیسبوک خود نوشت:
مدتی است به یک فعالیت پژوهشی گروهی برای شناسایی و ترویج لیبرالهای ایرانی فکر میکنم. اینکه در تاریخ معاصر ایران، از حوالی مشروطه تاکنون، کدام شخصیتها را می توان ذیل این عنوان قرار داد.
منظور از قرار دادن ذیل این عنوان صرفِ طبقهبندی نیست، بلکه این است که بتوان نسلهای جوانتر را به سمت شناخت و مطالعه آثار آنان و، از این طریق، شناخت و ترویج بیشتر اندیشه و عمل لیبرالی، که به تصور، من به نسبت رقبایش، شامل تفاضل بالاتری از خیر بر شر است، ترغیب کرد.
مشکلی مقدماتی که وجود دارد، و مطلقا انحصاری به لیبرالیسم ندارد بلکه خصیصه عموم مکاتب است، اینکه هم تعریف آن و هم بهویژه تعیین مصادیق آن کار آسانی نیست.
بایستی مشخص کنیم در اینجا منظور از لیبرالیسم چه افکار و ارزشهایی و از لیبرالها دقیقا چه کسانی هستند.
اجمالا میتوان عقیده به اصناف آزادی، عقلانیت، فردیت، لذت، حوزه خصوصی، انسانگرایی، برابری حقوقی، رقابت، پیشرفت، مدارا، صلح، و شاید مواردی دیگری نزدیک به اینها را، به تفاریق، در بنیاد تعریف این مفهوم جای داد. هرچند هرکدام اینها در مقام تدقیق عاری از مسایل و مصایب نظری نیست.
در باب مصادیق، قاعدتا باید فرض را بر این بگذاریم که شامل انبوهی از افراد که لیبرال هستند ولی شهرتی و فعالیتی خصوصا در عرصه عمومی ندارند؛ نمیشود.
نیز بایستی از خود سوال کنیم آیا شامل کسانی که در عرصه عمومی فعالند و خلق و خوی و مواضع لیبرالی دارند ولی مایههای فکری شان ریشه در خاک مکتب دیگری دارد؛ میشود یا نه.
این دغدغه هم جدی است که آیا، چنان که گویا گاه چنین اندیشیده میشود، بارزترین مصادیق لیبرال کسانیاند که از جهت اندیشهورزی نظری یا مدیریت عملی برای اقتصاد آزاد شهرهاند؛ یا چنین نیست و فعالان و نظریهپردازان سیاسی و فرهنگی در این حوزه اهمیت مصداقی برابر یا حتی بالاتر دارند.
مشکل دیگر میزان اهمیت افراد است؛ چون گزینش ناگزیر است، برخی را بر برخی بایست فرانشاند. معیار مهم بودن چیست؟ شهرت، کاریزما، گستره حامیان، کتاب و مقاله و قدرت قلم و خطابه، فعالیت مدنی، فعالیت اجرایی، هزینه دادگی، مؤثربودگی، و ...؟
نه فقط تنظیم رتبهای این معاییر خالی از تردید و مناقشه نیست، بلکه قرار دادن مصادیق ذیل آنها هم حکما موضوع اختلاف نظر خواهد بود. هرچند بهرغم دشواری، به نظرم، به منظور شناخت بیشتر و ترویج بهتر، این کاری است که بایستی انجام دهیم.
در یک حرکت مقدماتی، شاید پیش از هر چیز تأمل در این نافع باشد که چه کسانی لیبرال نیستند.
به گمان من (که البته جای بحث هم دارد)، کسانی که به معنای خاص کلمه ایدئولوژیک هستند، لیبرال نیستند؛ یعنی کسانی که بر پایه آیین، طبقه، ملیت، نژاد و قومیت، جنسیت، یا هر چیزی شبیه اینها، بخشی از جامعه بشری را دشمن بخشی دیگر میدانند و صلاح کار را هم جز در سایه مبارزه میان اینها و غلبه آنی که حق است بر آن دیگری که باطل است مقدور نمیدانند.
از این بابت، کمونیستها و نوکمونیستها (چپ جدید و ساختار و پسا و واکاو و اهالی مطالعات فرهنگی بدویگرا و مردمشناسان وحشی نجیب و ...)، دینباوران متعصب و نیز دینستیزهای متعصب، حامیان انواع رادیکالیسم فمینیستی، محیط زیستی، حقوق بشری، که ناگزیر نوعی ستیز بنیادین با امپریالیسم، سرمایهداری، جنس مرد یا زن، شمال یا غرب، در کار آنها هست لیبرال نیستند.
ایضا حماسهباوران و خشونتاندیشان و کسانی که علت اصلی بدبختیهای دنیا را به پای سیاستمداران و پولداران میگذارند، چه از خصایل غریزی و خوی عوامی مایه بگیرند و چه از نوشتهها و گفتههای برخی مشاهیر، لیبرال نیستند.