۱- جنایتهای وحشیانه و بی سابقه گروه «داعِش» بدون تردید و صد در صد محکوم است. ادامه موجودیت این گروه نه تنها برای تمامیت ارضی کشورهای منطقه و صلح خاورمیانه بلکه صلح تمام جهان خطرناک است. قطعاً باید شریانهای گوناگون حیات این گروه قطع شود تا آنها از صفحه روزگار ناپدید شوند.
۲- اما! اما اگر خلیفه داعش «ابوبکر بغدادی» که خود را مسلمان ناب و مجری شریعت اسلام مینامد از فقیهان رسمی جهان اسلام بپرسد: فرق مبنایی و تئوریک شما با من در بیان شریعت اسلامی در کجاست که این همه مرا لعن و نفرین میکنند؟ این فقیهان چه پاسخی به او خواهند داد؟!
۳- هیچ کس به اندازه «ابن تیمیه» (۶۶۱ تا ۷۲۸ قمری) در بیان عقائد و فتواهای فقهی سلفیه که گروه «داعش» و مانند آن، خود را دنبالۀ آنان میدانند موفق نبوده است. او در مجموعهای از پرسشها و پاسخها که تحت عنوان «مجموع فتاوی» از وی در دست است مو را از ماست بیرون کشیده و تار و پود تفکر اعتقادی و فقهی سلفیه و مخالفان آنها را مفصلاً به نمایش گذاشته است. ابن تیمیه در آن مجموعه نشان داده که اختلاف بنیادین سلفیه با سایر مسلمانان در این است که آنها تفسیر متون نخستین اسلامی را چه در حوزه اعتقادات و چه در حوزه شریعت به هیچ وجه جایز نمیدانند و معتقدند که مسلمانان در همه عصرها همان گونه باید زندگی کنند که صحابه پیامبر آن گونه زندگی می کردند، در حالی که سایر گروههای مسلمان، به گونهای تفسیر را جایز میشمارند و تا حدودی تحولات زندگی را می پذیرند.
۴- حال اگر ابوبکر بغدادی به فقیهان رسمی بگوید شما هم در حوزۀ شریعت اسلامی مثل ابن تیمیه و من عمل میکنید و میگوئید هیچ کدام از متنهای مربوط به احکام شریعت را که در قرآن و حدیث آمده نباید تفسیر کرد و آنها را باید همان طور که در این متون بیان شده بدون هیچ تغییری صد در صد اجرا کرد، آنها چه پاسخی میدهند؟
۵- آیا تفاوت مبنایی و تئوریک فقیهان رسمی با «داعش» تنها در حوزۀ اعتقادات اسلامی است؟ یا این که تفاوت دیگری هم وجود دارد و آن این که فقیهان میگویند آقای بغدادی! شریعت الهی همان است که شما میگوئید ولی در عصر حاضر همۀ آن را نمیتوان اجرا کرد؟!، یا این که میگویند آقای بغدادی! شما خیلی وحشیانه اجرای شریعت میکنید و این درست نیست؟!
۶- موشکافی های دانش هرمنوتیک در سه قرن اخیر نشان داده که بر خلاف مدعای ابن تیمیه، احتراز از تفسیر متون، خود، گونه ای تفسیر است و مبنای تئوریک دارد. خطر عظیم داعش ها، القاعده ها، النصره ها، طالبان ها در جهان حاضر از مبنای تئوریک تفسیر آنها برمیخيزد و نه از تفسیر نکردن آنها. آن مبنای تئوریک مشترک میان آنان و فقیهان رسمی این است که متون قرآن و حدیث حاوی یک سلسله نظام های ثابت و ابدی معرفتی، اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی برای همۀ انسان ها در همۀ عصرها میباشد که آن را «شریعت الهی» مینامند. این یک «پیش فهم» باطل در مقام تفسیر متون اسلامی است که همۀ خطرها و خشونتهاى شدید و یا غیر شدید در جهان اسلام از آن برمیخيزد. صاحب این قلم از ۲۰ سال پیش در نوشتهها و سخنرانیهاى خود این پیش فهم باطل را با روشهاى علمی نقد کرده است. من اکنون میپرسم آیا پیدایش القاعدهها، طالبانها، النصرهها، داعشها و … در جهان اسلام کافی نیست که چرت ما مسلمانان را پاره کند تا فقیهان را وادار سازیم آن پیش فهم باطل و خطر ساز را کنار بگذارند؟!
۷- من به همۀ فقیهان محترم که در حوزۀ علمیه قم و نجف نشستهاند پیشنهاد میكنم (علاوه بر محکوم کردن سیاسی آن گروهها که انجام دادهاند) یک نشست جهانی از فقیهان اسلام در حوزۀ قم یا نجف فرا بخوانند و یکبار برای همیشه آن پیش فهم مشترک باطل و خطر ساز را به وسیلۀ موافقان و مخالفان آن به بحث و نقد جدی بگذارند و در این مقطع تاریخی حساس که حق موجودیت و حیات مسلمانان در جهان حاضر زیر سؤال رفته با تجدید نظر در مبانی خود اسلام و مسلمانان را نجات دهند. این یک خدمت تاریخی بسیار بزرگ به اسلام خواهد بود.این جانب به آنان یادآور میشوم که اگر کلیسای رسمی کاتولیک در دهۀ ۱۹۶۰ واتیکان ۲ را تشکیل نمیداد و در پارهاى از مبانی خود تجدید نظر نمیكرد امروز بسیار نادم بود و این ندامت هیچ سودی نداشت.