* آنچه باعث شده در این دو سال وارد بحث «ناسیونالیسم» شوم مقابله با تلاش برخی برای ترویج و گرمکردن تنور «کسب منافع ملی به هر قیمتی» بهعنوان مفهومی از ناسیونالیسم بوده است.
* «توقع نداشتم سخنان واضح و شفاف من در باب ناسیونالیسم در چند سال گذشته، تا این حد سوءتعبیر و سوءتفسیر شود؛ بنابراین با لحاظکردن این شرایط، فکر کردم چهبسا برای آخرینبار رأی خودم را در این باب عرضه کنم».
* «من از سه منظر به ناسیونالیسم پرداختهام؛ فلسفی، اخلاقی و مصلحتاندیشانه. بحث من در حوزه سیاسی و ژئوپلیتیک نیست؛ مبنای سخن، انسانِ پوست و گوشت و استخوان و خونداری است که باید معلوم شود «ناسیونالیسم» با او چه میکند، توسعه و ترویج آن چه اثری بر او در همه جای کره زمین خواهد داشت؟».
* «صورتبندی مسئله، ناسیونالیسم دارای معنا و مفهومهای مختلف است؛ وطندوستی، وطنپرستی، ترجیح منافع میهن بر منافع گروهها، ترجیح حل مشکلات مردمان میهن بر مشکلات سایر مردم در سایر کشورها، تساوی شهروندان به اعتبار عضو یک ملتبودن و نهایتا: کسب منافع ملی به هر قیمتی.»
* «ناسیونالیسم به معنای وطندوستی یک اصل پیشاتأمل، همچون حُبّ مادراست و«این مبین بهنجار و طبیعیبودن بهلحاظ روانشناسی است و فاقد ارزش داوری است، چراکه این نوع دوستداشتن، مبتنی بر غریزه است و دارای ارزش اخلاقی نیست».
* «آرزواندیشی یک نحوه اندیشیدن است، به این معنی که من خوش دارم الف، ب باشد؛ پس الف، ب است! یعنی از دوستداشتن چیزی و کسی، به باوری برسم و آن را واقعیت تلقی کنم، مثل اینکه من کشورم را دوست دارم و از قِبل این دوستداشتن به این «باور» برسم که کشور من بهترین، زیباترین و کاملترین کشور دنیاست و این وطنپرستی است».
* «این نوع وطنپرستی منجر به نزاع بین وطنپرستان از کشورهای مختلف میشود، چراکه هرکدام، وطن خود را بهترین میداند و این در حالی است که هیچ فیصلهبخشیای بر این نزاع متصور نیست؛ سخن هیچکدام مبرهن به برهانی نیست ازآنرو که به آرزواندیشی مبتلا شدهاند».
* «وقتی عُجب و غرور فردی بهلحاظ اخلاقی نادرست است، عُجب ملی نیز اخلاقی نیست».
* «غایت وطنپرستی «خودپرستی» است؛ وطنپرست در وطن خود، استان خود، در استان خود، شهر خود و در شهر خود، کوی و محله و کوچه خود را و نهایتا خود را برتر از همه قرار خواهد داد».
* «این مفهوم از ناسیونالیسم، هم از لحاظ اخلاقی و هم از لحاظ مصلحتاندیشانه پذیرفتنی است، چراکه قربانیکردن منافع ملی، میهنی باقی نمیگذارد تا در آن منافع گروهی و جناحی تأمین شود».
* «آیا رفع درد و رنج ملت خودمان بر رفع درد و رنج ملتی دیگر ترجیح دارد؟»
* بسیاری از فیلسوفان اخلاق بر این باورند که رفع درد و رنج ملت خودمان بر رفع درد و رنج ملتی دیگر ترجیح دارد؛ باوری که خود من نیز به آن معتقدم و این نوع ناسیونالیسم را قبول دارم.
* «رفع درد و رنج ملتی دیگر و تأمین نیازهای آنان در طبقه نیازهای فردی و اجتماعی، وقتی مجاز شمرده میشود که نیازهای مردم کشور خودمان در همان طبقه قبلا تأمین شده باشد».
* «همه شهروندان به صرف عضو یکملتبودن، فارغ از دین و مذهب و رنگ و نژاد و زبان و هر شاخص دیگری، دارای حقوق مساوی شهروندی هستند».
* «لازم هم نیست اگر قرار است مردم مساوی نباشند، حتما در شناسنامه قید شود؛ همین که کسی بتواند از تریبونی علیه من هرچه خواست بگوید و من از همان تریبون نتوانم نه مقابلهبهمثل، که صرفا از خود دفاع کنم، آن عدالتِ توزیعی نقض شده است و این از لحاظ اخلاقی، پذیرفتنی نیست».
* «مفهوم دیگری از ناسیونالیسم که تنور آن در این چند سال اخیر گرم شده و کسانی برای ترویج آن تلاش میکنند، کسب منافع ملی به هر قیمتی حتی به قیمت ضربهزدن به ملتهای دیگر است».
* «انسان بهلحاظ ذهنی و روانی حب ذات دارد؛ دوست دارد منافع را برای خود جذب کند و مضار را دفع؛ ولی این «اخلاق» است که این حب ذات را تعدیل میکند تا دفع مضار و جذب منافع، رنجی را بر دیگران تحمیل نکند».
* «چنین مفهومی از ناسیونالیسم، جهان را به جنگلی از وحوش تبدیل و «اخلاق» را از روابط بینالملل اخراج میکند».
* «ملت از لحاظ فلسفی وجود ندارد؛ ملت یک نام اختصاری برای مجموعه اسامی افراد و شهروندان کشور است و کسانی که با وجود پسرفت وضعیت نهادهای هشتگانه تشکیلدهنده جامعه (خانواده، اقتصاد، تعلیم و تربیت، علم و فن و هنر، سیاست، حقوق، اخلاق و...)، از سرفرازی و شکوه ملتی بگویند، «ملت» را چیزی غیر از افراد و شهروندان فرض کردهاند که اثرات سوء آن زندگی همه شهروندان را متأثر میکند».