سالهای باراک اوباما به پایان رسید و با آغاز ریاست جمهوری دونالد ترامپ، هم مردم آمریکا و هم مردمان جهان، کاخ سفید تازه ای را کشف خواهند کرد. از پایان جنگ جهانی دوم تا به امروز، جابهجایی سیاسی در واشنگتن هیچگاه با این همه شگفتی، پرسش، امید در یک سو و اضطراب در سویی دیگر، همراه نبوده است.
نیمه پر و نیمه خالی لیوان
در واقع تفاوت شخصیت و رفتار و سیاست میان چهل و چهارمین و چهل و پنجمین رییس جمهوری آمریکا به قدری زیاد است که میتوان از یک گذار سرنوشت ساز سخن گفت، و چون پای نخستین قدرت جهان در میان است، شاید هم این کل نظام بینالمللی است که به پایان یک دوره رسیده و احتمالا فصل تازه ای را در تاریخ معاصر خود آغاز میکند.
مگر نه آنکه رییس جمهوری جدید ایالات متحده سازمان پیمان اتلانتیک شمالی (ناتو) را زیر پرسش برده، سازمان جهانی تجارت را «فاجعه» توصیف کرده، به ستایش «برگزیت» (خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا) برخاسته و با شرکای بازرگانی مهم آمریکا، از چین گرفته تا آلمان و مکزیک، درگیر شده است؟
در این میان خوشبینهایی نیز هستند که باور ندارند کاخ سفید، در گذار از اوباما به ترامپ، یک دگرگونی بنیادی را از سر میگذراند. اینان بر نهادهای استوار آمریکا تاکید میکنند که، به دلیل استحکام و اقتدار خود، توانایی آنرا دارند جلوی «کجرویهای» احتمالی دستگاه اجرایی را بگیرند. «ضد قدرت»ها در جامعه آمریکا، از سنا و دیوان عالی گرفته تا بانک مرکزی، برای آن به وجود آمدهاند که میهمان کاخ سفید، هر که باشد، نتواند پا را از گلیم خود درازتر کند. و تازه از یاد نبریم که هر یک از پنجاه ایالت آمریکا از چنان سطحی از صلاحیت محلی برخوردارند که میتوانند در برابر دولت فدرال بایستند.
تحولات آمریکا طی چند ماه آینده بین این دو دیدگاه داوری خواهد کرد. ولی از هم اکنون میتوان به کارنامه باراک اوباما در عرصههای گوناگون نگاهی انداخت و آنرا با برنامه شخصیتی که به جای او نشسته است، مقایسه کرد. در این جا تنها بر بعد اقتصادی این مقایسه تاکید خواهیم کرد.
باراک اوباما کارنامه اقتصادی دوران هشت ساله زمامداری خود را درخشان میبیند و دونالد ترامپ آنرا فاجعه آمیز توصیف میکند. دیدن نیمه پر یا نیمه خالی لیوان در سیاست یک سنت بسیار جا افتاده است. واقعیت اما چیز دیگری است.
فراموش نکنیم که نخستین رییس جمهوری آفریقاییآمریکایی، دوران زمامداری خود را در اوج یکی از سختترین بحرانهای مالی کشور اغاز کرد. نظام بانکی آمریکا یک زمین لرزه بزرگ را از سر گذرانده بود، نرخ بیکاری به ده در صد رسیده بود و کل اقتصاد در نخستین قدرت جهان بدون تزریق حجم عظیمی از نقدینگی از سوی بانک فدرال نمیتوانست سر پای خود بایستد. در پایان این هشت سال، بانکهای آمریکا به گونهای کم سابقه نیرومند شده اند و نرخ بیکاری به زیر پنج در صد رسیده که در اقتصادی با ابعاد آمریکا، به معنای اشتغال کامل است. باراک اوباما طی این هشت سال دوازده میلیون شغل خالص به وجود آورده، آمریکا را در عرصه انرژی فسیل (نفت و گاز و زغال) به خودکفایی رسانده و به بعضی از بخشهای از نفس افتاده اقتصاد آمریکا، به ویژه مسکن، جان تازه بخشیده است.
منتقدان اوباما این ارزیابی را قبول ندارند. از دیدگاه آنها رشد اقتصادی آمریکا در دوران رییس جمهوری پیشین کیفیتی ناچیز داشته و از لحاظ کمی نیز به طور متوسط تنها پیرامون دو در صد نوسان کرده، حال آنکه نرخ رشدهای آمریکا در دورههای بعد از بحرانهای پیشین معمولا حدود سه تا چهار در صد بوده است. در مورد نرخ بیکاری نیز، از دیدگاه همان منتقدان، نباید اغراق کرد. این شاخص پایین رفته، زیرا شمار زیادی از آمریکاییان اصولا خود را از بازار کار کنار کشیدهاند (نرخ مشارکت در بازار کار پایین آمده است). به علاوه طی این هشت سال دستمزدها رشد بسیار کمی داشته و بیعدالتیهای اجتماعی به گونه ای چشمگیر شدت گرفته است.
هر چند که در بعضی زمینهها حق با منتقدان است، ولی منصفانه باید پذیرفت که باراک اوباما اقتصادی را به جانشین خود تحویل میدهد که، در مجموع، بحران سخت سالهای ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸ را پشت سر گذشته و، در مقایسه با دیگر قطبهای صنعتی مشابه، از جمله اتحادیه اروپا و ژاپن، در وضعیت بسیار بهتری به سر میبرد.
به سوی «ناسیونالیسم اقتصادی»؟
دونالد ترامپ اما این وضعیت را نمیپسندد، نرخ رشد بسیار بالاتری را به امریکا وعده میدهد و میخواهد «بزرگ ترین خالق فرصتهای شغلی در تاریخ» باشد. اهرمهایی که او قصد دارد برای دستیابی به این هدفها از آنها استفاده کند، کاهش قابل ملاحظه مالیاتها و نیز هزینه کردن حدود هزار میلیارد دلار برای امور زیر بنایی است.
این آمیزه ای است از سیاستهایی که طی سالهای هزار و نهصد وهشتاد از سوی رونالد ریگان جمهوریخواه به اجرا گذشته شد، همراه با چاشنی های ملهم از نظریات کینز انگلیسی که برای به راه انداختن چرخ اقتصاد پیشنهاد میکرد هزینههای عمومیاز جمله در راه سرمایهگذاریهای زیر بنایی افزایش یابند. مساله در آنجا است که کاهش مالیات همراه با هزار میلیارد دلار هزینه ساخت تاسیسات زیر بنایی میتواند کسری بودجه را به شدت بالا ببرد. این پرسش نیز مطرح است که آیا بانک فدرال آمریکا با این سیاست همراهی خواهد کرد؟
یکی دیگر از محورهای سیاست اقتصادی دونالد ترامپ، ایجاد تغییرات گسترده در سیاست بازرگانی آمریکا است. اگر گفتمان آقای ترامپ را ملاک قرار دهیم، ایالات متحده از این پس به «ناسیونالیسم اقتصادی» روی میآورد که دو محور عمده خواهد داشت.
محور نخست مقابله با کشورهایی است که انبوه کالاهای خود را روانه آمریکا میکنند، بیآنکه (به گفته آقای ترامپ) بر اساس اصل تقابل دروازههای خود را به اندازه کافی بر کالاهای آمریکایی بگشایند. آلمان و به ویژه چین متهم هستند که از باز بودن مرزهای آمریکا به گونه ای یکجانبه سود بردهاند. پایان دادن به این وضعیت، از دیدگاه دونالد ترامپ، میتواند بخش بزرگ تری از بازار آمریکا را در اختیار بنگاههای آمریکایی قرار دهد و میلیونها فرصت شغلی به وجود آورد.
دومین محور «ناسیونالیسم اقتصادی» رییسجمهوری تازه آمریکا، تشویق سرمایهگذاران آمریکایی به ماندن در خاک آمریکا است. هدف آن است که سرمایه و تکنولوژی آمریکایی به جای به کار افتادن در سرزمینهای دیگر، در خود آمریکا بمانند و فرصتهای شغلی به وجود آورند.
مشکل بزرگ، اجرای چنین سیاستهایی است. «ناسیونالیسم اقتصادی» در سالهای پیش از جنگ جهانی دوم به اجرا گذاشته شده و خاطره بسیار تلخی از آن بر جای مانده است. اگر نخستین قدرت اقتصادی جهان، که طی هفتاد سال گذشته مهم ترین ضامن آزادی مبادله بوده، به محدود کردن داد و ستد در مرزهای خود روی بیاورد، آیا سایر قدرتها به سهم خود به «ناسیونالیسم اقتصادی» روی نخواهند آورد؟ در این صورت آیا صادرات خود آمریکا، که بخش بسیار بزرگی از بنگاههای آمریکایی به آن وابستهاند، با مرزهای بسته از سوی دیگر کشورها روبهرو نخواهند شد؟ و اگر چنین شود، آیا دنیا در معرض یک جنگ تمام عیار اقتصادی قرار نخواهد گرفت؟
با توجه به همه این پرسشها، شمار زیادی از ناظران به ویژه در خود آمریکا باور دارند که رییس جمهوری تازه این کشور، با مستقر شدن در کاخ سفید، گفتمان دوران پیکار انتخاباتی خود را فراموش کرده و به سیاستهای سنتی واشینگتن، البته با «چاشنی ترامپی»، روی خواهد آورد.
بازارها و بخش بزرگی از محافل مالی جهان نیز به پراگماتیسم دونالد ترامپ امید بستهاند و بر بهتر شدن اوضاع اقتصادی آمریکا شرط بندی کردهاند؛ ماههای هیجان آمیزی در پیش است.