شنبه ۲۹ فروردین ۱۳۹۵
یکی از بدترین روشهای مدیریتی و برنامهریزی آن است که سیاستی تکبعدی برای اداره امور یک کشور یا سازمان اجرا شود. عادت یکی از خطرناکترین جنبههای نگاه تکبعدی در مدیریت جوامع تودهوار است. برای درک مفهوم عادت، بد نیست به دادن یارانه به همه مردم اشاره کنیم که به اتفاقنظر همه کارشناسان و سیاستمداران، بلای جان کشور ما شده است. زمانی که آقای احمدینژاد این یارانه را میداد، حتما میدانست که قدرت دادنش در اختیار اوست ولی قدرت گرفتنش در دست هیچ مسئول دیگری نخواهد بود. سه سال است که دولت و مجلس میخواهند بخشی از جامعه را از دریافت این یارانه حذف کنند ولی ترس از تبعات آن، به آنها اجازه چنین ریسکی را نمیدهد. مشابه دادن چنین یارانههایی در اقتصاد ایران کم نیست و متأسفانه، هم اقتصاد و هم محیط زیست قربانی میشوند. عادت گرفتن پول بیزحمت را نمیتوان بهراحتی از بین برد. اما یکی از یارانههای مفتی که میراث بد دوران سازندگی است، دادن بخش عمده بودجه عمرانی کشور به یک وزارتخانه، آن هم به بهانه خوشگل مهار آب بود. آب مایه حیات است و خیلی راحت با عدد و رقم میتوان هر دولتی را ترساند و با آن، هر گروه و مردمی را همراه کرد. به طور متوسط سالی چهار تا شش میلیارد دلار از درآمدهای کشور به وزارت نیرو داده شد تا در هر دره و کوهی سد بسازد. خرج اینهمه پول، به ساخت سازمانی عظیم منجر شد که تمرکز بخش عمده توان مهندسی کشور، احداث صدها شرکت، خرید هزاران ماشینآلات، استخدام هزاران فرد در وزارت نیرو و شرکتهای وابسته و منتفعشدن بخش مهمی از کارکنان، پیمانکاران و بدنه جامعه؛ از کارگر گرفته تا مهندس و استاد را به همراه داشت. سالها بود که این فعالیتها از دید منتقدان پنهان بود. بسیاری از گزارشها محرمانه بود. ارزیابیهای زیستمحیطی یا انجام نمیشد یا اگر انجام میشد، صوری بود و گاهی سالها بعد از شروع کار یا حتی افتتاح پروژه، ضمیمه پرونده میشد. ضعیفنگهداشتن مهمترین دستگاه نظارتی یعنی سازمان محیط زیست، بهترین راهی بود که قوانین بهراحتی نادیده گرفته شوند. نهتنها بین استانها که حتی بین شهرستانها برای بالابردن تعداد سدها رقابت در گرفت. سدسازی راهی شد برای رأیگرفتن از مردم. نمایندگان برای آنکه حوزه انتخابیشان از حوزه همسایه کم نیاورد، به وزارت نیرو و سازمان مدیریت فشار میآوردند تا سد آنها را بسازد. همه راضی بودند؛ از دولت و مجلس تا پیمانکاران خرد و کلان و کارگر و استاد دانشگاه. آب به شهرها میآمد و این برای هر نماینده و فرماندار و استانداری شیرین بود. ساخت کارخانههای آببَر شتاب گرفت. باغداری شد یکی از منابع حاشیهای درآمد برای بسیاری؛ از کارمند گرفته تا استاد دانشگاه و مدیر بازنشسته. بعد از دو دهه پارهکردن روبان و افتتاح پروژههای سدسازی، یواش یواش کنه ماجرا روشن شد. تالابها و دریاچهها یکییکی خشک شدند، رودخانهها یا خشک شدند یا تبدیل شدند به مسیر فاضلاب. سروصداها بلند شد. خشکی دریاچه ارومیه و زایندهرود بهعنوان مهمترین سمبلهای طبیعت ایران باعث شد مردم و حتی مسئولان متوجه شوند که اتفاقی افتاده؛ آبی که به ایران خشک میآید، محدود است و نمیتوان آن را با هزاران سد یا صدها هزار چاه مصرف یا تبخیر کرد یا تحویل آسمان داد. سدها مانع تقویت سفرههای آبهای زیرزمینی شدند و با کمک چاهها، سفرههای آبهای زیرزمینی بهسرعت تخلیه شدند و آنچه نباید اتفاقا میافتاد، یعنی نشست آبخوانها، کابوس فرونشست سرزمین ایران را واقعی کرد. مصرف ٩٠درصدی آبهای تجدیدپذیر یعنی قتل دستوری یک تاریخ، یک تمدن، یک ملت. منتقدان جرئت پیدا کردند حرف بزنند. حتی رئیسجمهور و وزیر نیرو هم اعتراف کردند که سدسازی افراطی اشتباه بوده است. وقتی واقعیت سد گتوند رو شد، مشخص شد که چه اتفاقی در این سیاست تکبعدی شکل گرفته است. مسئله سد و نه آب، آنقدر مهم شده بود که گنبد نمکی چندقدمی سد هم پنهان شد. اما با وجود اینهمه، هزاران نفر درگیر این پروژهها چگونه باید ادامه حیات دهند؟ اگر روزی بودجه سدسازی قطع شود، پس اینهمه ماشینآلات و صنایع وابسته مانند بتن و میلگرد و شرکتهای مشاوره چه کار کنند؟ این بود که دستبهکار معرفی پروژههایی شدند که حتی فکرکردن آن هم تن آدم را میلرزاند، چه برسد که بخواهند برای انجام آن پول بدهند و اجرایش کنند. فکر اینکه بخواهند مسخرهترین پروژه تاریخ مهندسی کشور که نه -تاریخ بشر- یعنی شیرینکردن آب از عمق منهای ٢٨ متری ساحل دریای مازندران و پمپاژ آن به ارتفاعات البرز و انتقالش به سمنان را اجرائی کنند، موی تن آدم را سیخ میکند. فقط کافی است یک حساب سرانگشتی کنید و به عمق فاجعه اجرای چنین پروژه پرسودی که سودش عاید این شرکتها میشود، پی ببرید. آنطورکه گفته شده است این پروژه شش هزار میلیارد تومان (و حتی در برآورد واقعبینانه ٩ هزار میلیارد تومان) بودجه میخواهد. سؤال این است که در شرایط بیپولی کشور، استان سمنان و شهر سمنان که از کمجمعیتترین مناطق کشور هستند، چند درصد با کمبود آب مواجهاند که میخواهیم چنین بودجهای برای تأمین آبشان خرج کنیم؟ ١٠ درصد، ١۵ درصد، ٢٠ درصد؟ فرض کنیم ٢٠ درصد درست است. آیا راهحل تأمین ٢٠ درصدی کمبود آب سمنان باید خرجکردن شش هزار میلیارد تومان از جیب ملتی باشد که بناست در فرایند اقتصاد مقاومتی امنیت و آینده خود را حفظ کند؟ برای تأمین آب شهری که جمعیتش ١٨٢ هزار نفر و دارای ۵٣ هزار خانوار است، چقدر باید سرمایهگذاری کرد؟ اگر کمینه بودجه - که متأسفانه هزینههای اکولوژیک و خرابکاریهای محیطزیستی آن محاسبه نشده - را در نظر بگیریم، فقط با تقسیم شش هزار میلیارد تومان بین همه افراد شهر سمنان، به هر نفر ٣٣ میلیون تومان و به هر خانواده ١١۵ میلیون تومان میرسد! اصلا بروید از تکتک مردم نظرخواهی کنید بگویید ما میخواهیم برای تأمین آب شما اینهمه پول خرج کنیم؛ آیا شما موافقید؟ با تأمین ۵٠٠ میلیون مترمکعب آب، اگر با موفقیت هم اجرا شود، بناست چه گلی به سر استان سمنان زده شود؟ اگر بودجه این پروژه به ازای همه جمعیت استان هم تقسیم شود، به هر نفر حدود ١٠ میلیون تومان میرسد!
من نمیگویم این پول را بین مردم تقسیم کنید؛ قطعا خطاست. اما با این پول میتوان سیستم آبرسانی تهران و دیگر کلانشهرها را اصلاح کرد و با صرفهجویی حاصل از آن، چندبرابر آبی که بناست با این هزینه هنگفت شیرین شود، محیطزیست را نابود کند و به سمنان رسد، آب تأمین کرد. میتوان این بودجه را صرف زیرساختهای علمی و پژوهشی استان سمنان و این استان را به بزرگترین مرکز دانشگاهی و پژوهشی خاورمیانه تبدیل کرد. این باعث میشود وابستگی به آب در استان کاهش یابد و طبیعت آن همچنان زیبا و بکر باقی بماند. اگرچه کلنگ مجدد این پروژه باعث خوشحالی هماستانیهای آقای رئیسجمهور میشود، ولی انتقال گران آب از کیسه مردم، رانتی میشود برای کسانی که در ساختمانهای لوکس بالای شهر تهران، آینده خود و فرزندانشان را محاسبه میکنند. تبعات اجرای آن حتی در صورت موفقیت، ریسک آسیبپذیری استان را بهشدت بالا میبرد و باعث افزایش تمرکز و ایجاد صنایعی میشود که به آبی وابسته خواهند بود که ممکن است به هر دلیلی ادامه رساندن آن به استان در آینده ممکن نباشد. آقای رئیسجمهور محترم فردی دانشمند و با تدبیر است و اتقاقا از من معلم دانشگاه و هر کس دیگری، مسائل امنیتی را درک میکند و از ایشان انتظار نیست دست به اقدامی بزند که آینده استان آرام و دانشمندپرور سمنان بهشدت آسیبپذیر شود.
قبلا در نامهای به رئیسجمهور محترم نوشتهام و الان هم برای ثبت در تاریخ تکرار میکنم: آقای روحانی باید دست به دو جراحی بزرگ بزند (میتوانید اسمش را برجام ٢ و ٣ بنامید):
١. رهایی از عادت یارانهای حداقل نیمی از مردم ایران که میراث بد دیگر هماستانی اوست. ٢. رهایی از یارانه ششمیلیارددلاری که سالها به وزارت نیرو و شرکتهای تابعه داده است و عادت کردهاند برای خرج آن، هر روز کیسههای محیرالعقولی مانند انتقال آب دریای خزر به سمنان یا خلیجفارس به کویر مرکزی یا طرح ایرانرود و انواع و اقسام رؤیاها در قالب مگاپروژههای نابودی ایران را بدوزند. آقای روحانی عزیز یک بار برای همیشه در این دکان را ببندید تا هم راهگشای اقتصاد شود و هم راهگشای محیطزیست بهشدت بحرانی.
*استاد زیستشناسی دانشگاه تهران