تنها یک معجزه میتواند نشست نفتی هفدهم آوریل در پایتخت قطر را، که با هدف ایجاد دگرگونی در بازار جهانی نفت در راستای منافع تولیدکنندگان این کالا برگزار میشود، به موفقیت برساند. برگزاری این نشست، به خودی خود، نشان میدهد که شکلبندی قدرتها در صحنه بینالمللی انرژی رو به دگرگونی میرود. شکست آن، که محتمل به نظر میرسد، این دگرگونی را شتاب خواهد بخشید.
نشست دوحه عمدتا دستپخت عربستان سعودی و روسیه است، دو غول بزرگ نفتی که روابطشان بر سر بسیاری از مسایل به ویژه سوریه سخت تیره و تار است، ولی در یک عرصه وحدت نظر دارند و آن جلوگیری از سقوط باز هم بیشتر بهای «طلای سیاه» است. همین دو قدرت بودند که فوریه گذشته نخستین نشست نفتی را با شرکت شماری از تولیدکنندگان عضو و غیر عضو سازمان «اوپک» در دوحه سازمان دادند و تصمیم گرفتند سقف تولید خود را در سطح ماه ژانویه «فریز» (تثبیت) کنند. نشست بعدی نخست قرار بود بیستم ماه مارس برگزار شود، ولی با توجه به دشواریهای گوناگون به هفدهم آوریل موکول شد.
این که روسیه و عربستان سعودی، به رغم تنشهای سخت در روابطشان، در کنار هم نقش اول را در مقابله با سقوط بهای نفت بر عهده گرفتهاند، چندان عجیب نیست. همه تولیدکنندگان نفت از این سقوط زیان میبینند، ولی هیچیک از آنها، به اندازه رهبران مسکو و خاندان حاکم سعودی، اقتدارشان تا این حد با این ماده گره نخورده است.
روسیه ولادیمیر پوتین در نفت و گاز ریشه دوانده و قدرتی وابسته به صدور مواد خام است، همراه با یک زرادخانه نیرومند نظامی که از دوران جاه و جلال اتحاد شوروی سابق به ارث برده و در نوسازی آن نیز، عمدتا با تکیه بر همین دلارهای نفتی، موفق بوده است.
در واقع رونق چند سال گذشته در بازار جهانی نفت به رهبر کرملین امکان داد از راه ایجاد بهبود نسبی در وضعیت هموطنانش قدرت خود را در روسیه استحکام بخشد و، در همان حال، با هدف زنده کردن نفوذ «امپراتوری سرخ»، در عرصههای نزدیک (اوکراین) و دور (سوریه) قدرتنمایی کند. ولی اقتدار بنا شده بر تولید و صدور مواد خام، به ناچارآسیبپذیر است. سقوط بهای نفت و گاز روبل را از سکه میاندازد، تورم را بالا میبرد، دلبستگان «پوتینیسم» را سر خورده میکند و تواناییهای روسیه را برای شاخ و شانه کشیدن در اینجا و آنجا، به شدت کاهش میدهد.
عربستان سعودی نیز تاریخ و سرنوشتی آمیخته با نفت دارد و با تزلزل این ماده، کل هستیاش متزلزل میشود. رویدادهای پس از جنگ جهانی دوم این کشور را، به دلیل حجم افسانهای ذخایر نفتی و پایین بودن هزینه استخراج آن، به یکی از ستونهای نظام بین المللی انرژی بدل کرد، نقشی که بعد از وقوع انقلاب اسلامی در ایران به شدت تقویت شد. در واقع با تضعیف قدرت نفتی ایران، ریاض عملا فرمانروایی بلامنازع را در سازمان «اوپک» به دست آورد، با تولیدی که مرز ۱۰ میلیون بشکه در روز را پشت سر گذاشت، آنهم در شرایطی که تولید ایران در محدوده زیر چهار میلیون بشکه در روز در جا زد و حتی در دوران تحریم به زیر سه میلیون بشکه در روز سقوط کرد.
با تکیه بر همین تسلط مطلق بر سازمان «اوپک»، عربستان سعودی عملا به «رهبر ارکستر» در بازار جهانی نفت بدل شد. همین نقش رهبری عربستان در عرصه نفت است که بعد از حدود سه دهه، در حال حاضر به شدت زیر پرسش رفته است. این که برای جلوگیری از سقوط بهای نفت از دست ریاض به تنهایی کاری ساخته نیست و مسکو نیز باید به یاری گرفته بشود، یکی از آشکارترین نشانههای فرسایش قدرت سعودیها در عرصه انرژی است.
قدرت نفتی عربستان سعودی طی سه دهه گذشته به جایی رسید که در محافل کارشناسی بینالمللی به «بانک مرکزی» بازار جهانی نفت شهرت یافت، شبیه نقشی که بانک فدرال آمریکا و بانک مرکزی اروپا در صحنه پولی جهان ایفا میکنند. همانگونه که بانکداران مرکزی این دو قدرت از راه کاهش یا شتاب بخشیدن به تزریق نقدینگی در شریانهای پولی جهان بسیاری از شاخص های اقتصاد کلان را در مقیاس بینالمللی زیر کنترل دارند، عربستان سعودی نیز با تولید انبوه خود و نیز مهار کل تولید سازمان «اوپک»، فراز و نشیب بازار جهانی نفت را زیر نگین خود داشت. با توجه به همین نفوذ بود که هر جمله وزیران نفت عربستان سعودی زیر ذرهبین ناظران اقتصاد بینالمللی قرار میگرفت و خبرآفرین میشد.
شواهد گوناگون نشان میدهد که دوره طلایی عربستان سعودی در صحنه جهانی نفت به سر آمده است. حتی استراتژی ریاض طی حدود بیست ماه گذشته برای رویارویی با سقوط بهای جهانی نفت، که در آغاز منسجم و بسیار زیرکانه توصیف میشد، امروز چندان قانعکننده به نظر نمیرسد.
یادآوری میکنیم که بهای نفت بعد از آنکه تا بالای بشکهای ۱۱۰دلار اوج گرفت، از نیمه سال ۲۰۱۴ رو به سراشیب گذاشت. در مقابله با این رویداد، عربستان سعودی برخلاف روش سنتی خود، به جای آنکه تولیدش را کم کند و دیگر اعضای «اوپک» را نیز به همین گزینه سوق دهد، تصمیم گرفت عرضه را همچنان در سطحی بالا نگهدارد و بدون ابراز نگرانی از خطر سقوط باز هم بیشتر قیمتها، حتی به ارزانفروشی روی بیاورد. به نظر میرسید که ریاض، با در پیش گرفتن این استراتژی نامنتظره، قصد دارد با یک تیر دو نشان بزند، ولی با توجه به آنچه امروز در صحنه جهانی نفت میگذرد، چنین پیدا است که محاسباتش درست از آب در نیامده است:
یک) سعودیها اطمینان داشتند که با ارزان شدن «طلای سیاه»، تولیدکنندگان نفت «شیل» یا غیر متعارف در آمریکا طی مدتی کوتاه از صحنه خارج خواهند شد. حساب ریاض آن بود که اگر قیمت نفت به زیر هر بشکه شصت تا هفتاد دلار سقوط کند، رقیبان آمریکایی به دلیل هزینه بالای خود قدرت مقابله نخواهند داشت و به ناچار عرصه را بار دیگر به تولیدکنندگان سنتی رها خواهند کرد. تردیدی نیست که با فروریزی بهای نفت، شماری از تولیدکنندگان نفت «شیل» از صحنه خارج شدند. با این همه شماری دیگر به برکت پیشرفتهای سریع تکنولوژیک و کاهش هزینه تولید همچنان فعالیت میکنند. به علاوه شبح نفت «شیل» از این پس بر بازار جهانی نفت سنگینی میکند، زیرا به محض آنکه قیمت این کالا از سطح معینی بالاتر برود، تولیدکنندههای از صحنه خارج شده بار دیگر فعالیت خود را از سر میگیرند. به بیان دیگر عربستان سعودی دیگر نمیتواند نقش انحصاری خود را به عنوان «بانک مرکزی» بازار جهاتی نفت از سر بگیرد.
دوم) هدف دیگر ریاض، تضعیف مواضع ایران بود. سعودیها اطمینان داشتند که با سقوط بهای نفت، اقتصاد زیر تحریم ایران بیش از بیش در گرداب دشواریها غرق خواهد شد و حاشیه مانور آن در خاورمیانه کاهش خواهد یافت. به علاوه عربستان با افزایش تولید خود به غرب پیام میداد که از ظرفیت لازم برای تامین نفت مورد نیاز جهان برخوردار است و اگر ایران در حاشیه بماند و حتی صادراتش به صفر هم سقوط کند، طی دورانی دراز هیچ مشکلی برای مصرفکنندگان انرژی پیش نخواهد آمد. به این ترتیب لابیهای سعودی که در آمریکا علیه توافق هستهای با ایران تلاش میکردند، میتوانستند برای اقناع مخاطبان خود دلیل تازهای را به فهرست دلایل قدیمی خود اضافه کنند.
هدف دوم ریاض نیز تامین نشد. به رغم لابیگری گسترده سعودیها در آمریکا و بسیج گرایشهای تندرو هم در تهران و هم واشینگتن، «برنامه جامع اقدام مشترک» (برجام) به امضا رسید و راه برای بازگشت ایران به صحنه جهانی نفت هموار شد.
البته هموار شدن راه به این معنا نیست که بازسازی صنعت نفت ایران حتما تحقق خواهد یافت. نیروهای ضد «برجام» در جمهوری اسلامی به شدت فعالند و با هر گونه «عادیسازی» در روابط ایران و غرب به شدت مخالفت میکنند. مساله در آنجا است که اگر تهران نتواند فضای لازم را برای انبوه سرمایهگذاری خارجی در ایران به ویژه در میدانهای نفت و گاز به وجود بیاورد، افزایش تولید کشور و به ویژه دستیابی به تولید روزانه پنج میلیون بشکه نفت تا پنج-شش سال آینده عملی نخواهد شد.
عربستان سعودی همین را میخواهد و تندروهای ضد«برجام» در تهران نیز در همین جهت تلاش میکنند. ولی دلیلی وجود ندارد که همکاری عملی ریاض و تندروهای تهران در زمینه تداوم انزوای ایران حتما به موفقیت برسد.
شکست استراتژی عربستان سعودی در تامین دو هدف فوق، رهبران ریاض را وادار کرده است بار دیگر به سیاست سنتی خود در راستای مهار عرضه روی بیاورند، با این تفاوت که این بار شماری از کشورهای غیر عضو «اوپک» به ویژه روسیه نیز وارد گود شدهاند. نشست دوحه، که هفدهم آوریل برگزار خواهد شد، مهمترین جلوه تغییر استراتژی عربستان سعودی است و نشانه آن است که از اقتدار نفتی این کشور چیز زیادی بر جای نمانده است. این بار هم، همانند نشست پیشین دوحه، هدف شرکتکنندگان دستیابی به توافق بر سر «فریز» یا تثبیت تولید نفت در سطح ماه ژانویه خواهد بود.
شمار زیادی از کشور های نفتخیز عضو و غیر عضو «اوپک» در نشست دوحه شرکت خواهند کرد، ولی نگاهها عمدتا به بیژن نامدار زنگنه وزیر نفت ایران دوخته شده که گفته است «اگر وقت کند» دراین نشست شرکت خواهد کرد. او در همان حال بارها تاکید کرده است که به هیچوجه حاضر نیست به نام «فریز» جلوی افزایش تولید نفت ایران گرفته بشود. رهبران ریاض هم گفتهاند که بدون مشارکت ایران، از «فریز» خبری نخواهد بود.
در این شرایط بیژن نامدار زنگنه چه به دوحه برود و چه نرود، خبرسازترین چهره نشست هفدهم آوریل خواهد بود. برای روسیه و عربستان نیز گردهمایی دوحه میتواند به «نشستی برای هیچ» بدل شود.