جایگاه رسانه نه تنها در میان مدیران ایرانی که حتی در میان جامعه ایرانی هم مشخص نیست. رسانههای رسمی، یک روز مورد توجه قرار میگیرند و روز دیگر نه. یک روز براساس آنچه دوست داشته میشود رسانهها دیده میشوند و روز دیگر براساس آنچه ناخوشایند و دوستنداشتنی است، ارزیابی میشوند. در حالی که نه دامنه دوست داشتنها مشخص است و نه دوست نداشتنها، همهچیز براساس سلیقه، موقعیتها و منافع شخصی و گروهی است و همین عدم شناخت درست و واکنشهای ناهمگن به رسانهها، باعث شده تا درک و دریافت درستی از رسانه در متن جامعه وجود نداشته باشد. رسانهها ناشناخته باقی ماندهاند و در این ناآشنایی، هر روز یک برخورد متفاوت و سلیقهای رخ میدهد. مردم هم گرفتار چنین واکنشهایی شدهاند؛ نه با اعتبار رسانه و روزنامهنگارانش کاری دارند و نه سنجش درستی و خطایی خبرها و گزارش را میدانند و نه واکنشهایشان براساس اهمیت واقعیتهاست. مردم هم سلیقهای عمل میکنند و براساس دوستداشتن و دوست نداشتنها، واکنش نشان میدهند. برای این اتفاق میشود مثال آورد؛ در همین ماههای اخیر محمدجواد ظریف روی جلد مجله تایم رفته است، عدهای از این اتفاق ذوقزده و خوشحال شدند و عدهای دیگر در پس نقد آن برآمدند. در حالی که واقعیت مسلم این بود که اعتبار رسانهای «تایم»، این اتفاق را پراهمیت و مهم میکرد و از منظر رسانهای، توجه جهانی مهمی به حساب میآمد، همان طور که در روزگار دور این مجله چهره امام خمینی را هم روی جلد آورد و همچنان در تاریخ رسانه به جا مانده. حالا چهره حسن روحانی رییسجمهور و علیاکبر صالحی هم روی جلد نشریات مختلف آمده و به عنوان چهرههایی که در سال گذشته تاثیرگذار بودند معرفی شدهاند. بازهم میبینیم که گروهی واکنش هیجانزده دارند و گروه دیگری هم واکنش منفی غلیظ؛ در این میدان هرکس بسته به سلیقه و طرفداری و منفعت گروهیاش به این خبرها و اتفاقها واکنش نشان میدهد و بررسی ارزیابی رسانهای مجلاتی که این نامها را معرفی کردهاند، هیچ جایی ندارد. کسی نمیپرسد که این رسانهها چقدر پراهمیت هستند، محدوده مخاطبانشان کجاست، چه ملاک و معیاری برای انتخاب دارند و... واکنشها ناهمگن است. واکنشهایی که از عدم درک و فهم درست رسانهای میآیند و درستتر و دقیقتر که نگاه کنیم، حتی به واکنش نسبت به اتفاقهای فرهنگی و هنری هم تسری پیدا کرده است؛ مثال بارزش پدیده مرتضی پاشایی بود. عدهای برای نقد برخاستند و عدهای دیگر دفاع. هیچکسی در میان میدان نگفت که این پدیده، پدیده این روزهای جامعه ایرانی است و به جای تخریب یا دفاع از آن بهتر است که ارزیابیاش کنیم و دقیقتر به آن نگاه کنیم. یا همین حالا که فیلم مجید مجیدی در فهرست اسکار نیست، اسکار را محکوم میکنیم و فراموش میکنیم که همین اسکار روزی روزگاری فیلم دیگر مجید مجیدی را جزو پنج فیلم راه یافته به مرحله آخر گذاشت و داوریاش را قبول داشتیم و اگر این اتفاق این روزها افتاده به جای واکنشهای غلیظ مثبت و منفی میتوانیم به دنبال «چرایی» عدم انتخاب باشیم و نه برخورد سلیقهای. اینچنین است که گرفتار واکنشهای سلیقهای شدیم و در این میانه، رسانه را یکی از مهمترین قربانیهای این سلیقهمداری و دوستداشتن و دوستنداشتنها کردهایم. اینچنین است که باید نگاهی دوباره به تمامی واکنشها و برخوردها بیندازیم و جایگاه واقعی رسانه را، باردیگر از نو بشناسیم. نگاه ما باید خارج از تمام این اغتشاشات فکری و سلیقهای باشد و برخوردها، نقدها و واکنشها هم متناسب با واقعیت، در راستای شفافسازی و درک و فهم بیشتر وقایع باشد، نه خوبی و بدی مطلق آنها.