*مدیر مؤسسه انسانشناسی و فرهنگ
مرد جوانی با سرمایه فرهنگی و تحصیلی اندک، متهم بزرگترین فساد مالی در تاریخ کشور ما شده است. در رسانهها آمده است، اندوخته این متهم فقط در یکی از کشورهای همسایه، حدود ٢٥ میلیارد یورو، یعنی یکچهارم کل بودجه يك کشور ثروتمند است. وقتی به پروندههای فساد در کشورهای مختلف جهان نگاه میکنیم، تقریبا جایی نیست که فساد مالی با گردهمآمدن دو عنصر مختلف همراه نباشد؛ درحالیکه عموما جای فرهنگ - هر فرهنگی- در پدیده فساد خالی است. عموما فاسدترین افراد، بیفرهنگترین آنها نیز هستند و فرهنگ تحصیلی، روزمره و خانوادگی در زندگی آنها جای چندانی نداشته است. «پابلو اسکوبار»، یکی از این آدمهاست؛ یکی از بزرگترین سران مافیا در جهان که روایتها از ثروت او به افسانههای شاه پریان میماند و ٢٠سال پس از مرگش، همچنان موضوعی جذاب برای خوانندگان نشریات زرد است. جای تعجب ندارد فرهنگ تحصیلی، پایه و اساس نوعی سازماندهی فساد و خشونت خانمانبرانداز، بهراهانداختن جنگها، پیریزی شرکتهای چندملیتی و غارت ضعیفترین مردم گیتی، دستکاری افکار عمومی و راهاندازی شبکههای گسترده خبری و نمایشی و روزنامهها و تلویزیونها و رادیوها، کلوبهای ورزشی و ساماندادن به اوقات فراغت مردم در منفیترین معنا و اشکال آن شود. اینکه فرهنگ حتی در لطیفترین و زیباترین اشکال خود، یعنی در هنر و ادبیات و موسیقی؛ در آنچه بزرگترین دستاورد انسان در فرایند حیات بوده است، با تجاریشدن لکهدار شود و نویسندگان برای ثروت و قدرت قلم بزنند، هنرمندان براي مديران هنرنمایی کنند و موسیقیدانان و شاعران آنها را ابدی کنند نیز تا جایی که حافظه تاریخ یاری میکند، امری رایج بوده است. از کاخهای یونان باستان تا دربارهای پادشاهان شرقی، از تالارهای احزاب کمونیست شرقی تا نمایشهای بزرگ سیاستمداران فاسد غربی، این نمایشها هم در خاطر ما جای دارند و هم بر صفحه همه رسانهها و مطبوعات دائما در حال تکرارند؛ ازاینرو بازهم نه جای تعجبی در مشاهده آنها هست و نه نیاز چندانی به تأمل در چرایی و چگونگیشان. اما اینکه بازی فسادِ فرهنگ و فرهنگ ِ فساد، در دیالکتیک و چرخهای بهظاهر ناپایان، درغلتد- بهصورتیکه نتوان تصویری برای پایانش متصور شد- اینکه دیگر کمتر شاعری پیدا شود که برای دلش شعری بگوید، اینکه دیگر نتوان تصویرپردازی یافت که بیتوجه به بازارها، تصاویرش را بر پردههای نقاشی و سینما خلق کند، اینکه دیگر نتوان نویسندهای یافت که نوشتن را همچون معشوقی جداییناپذیر از وجودش بداند، اینکه دیگر حتی خوانندگانی نباشند، تماشاچیانی نباشند، مخاطبانی نباشند که صرفا لذت مشارکت در خلق یک اثر را در چشمها و گوشها و اندیشه خود، احساس کنند و همین برایشان لذتی خوشایند باشد...
بیتوجه به جوایز و امکان خریدوفروش و نمایش و خودنمایی و مبادلهای که میتوانند با آن سود و زیان مشخص داشته باشند، اینکه ذهنهای حسابگر همه جا را فرابگیرند، مصیبتی است که نباید از آن بهراحتی گذشت و آن را «متعارف» تلقی کرد. فسادِ فرهنگ ممکن است در هر جامعهای در برهههای گوناگون دیده شود؛ چنانکه هیچ کشوری امروز در جهان نیست که به جز نقاط تراکم فساد (آنجا که قدرت بیکنترل و ثروت بادآورده باهم پیوند میخورند) در حوزههای فرهنگ و هنر و دانش شاهد فساد نباشد. اما فرهنگ فساد پدیدهای بسیار حادتر است که باید از لحظهای که به هر شکلی شاهد ظهور آن هستیم، به سختترین شکل به مبارزه با آن برخیزیم؛ در غیر این صورت، نهتنها همه ما، بلکه همه دستاوردهای گذشتگان ما نابود خواهد شد. فرهنگ فساد به معنای ساختارمندشدن فساد بهمثابه «پدیدهای متعارف» و از آن بدتر، ارزشیافتن سازوکارهای فسادبرانگیزی بهمثابه نوعی «زیرکی و مهارت» در جامعه است. خودنمایی و نوکیسگی در جامعه ما روزبهروز در حال نهادینهترشدن و تبدیلشدن به ساختار ثابت فرهنگ فساد هستند. گمان میکنیم هر اندازه قوانین بیشتر و سختگیرانهتری تصویب و آنها را با شدت بیشتری اجرا کنیم، میتوانیم فساد و فرهنگش را به عقب برانیم. اشتباه دقیقا در اینجاست! خود فساد از اینگونه حرکتها تغذیه میکند و قدرتمندتر میشود. راه مبارزه واقعی با فساد، ایجاد چرخههای کنش؛ دقیقا خلاف جهت ثروت و قدرت است. دوری از خودنماییها، بازکردن راه برای کالاییشدن زندگی، روابط انسانی، عواطف و... همه از سازوکارهای اجتماعی برای مقابله با فساد است. درک این نکته که فساد فرهنگ یا فساد را در هیچ بخش دیگری از جامعه نمیتوان با ابزارهای ناکارآمد خنثی کرد، شاید تا حدی مشکل باشد، اما یک راهحل عملی و روشن، تبدیلکردن اخلاق به معیار اصلی و تعیینکننده در همه زمینههای اجتماعی و روابط میان کنشگران است؛ اخلاق نه به معنای اخلاقگرایی نصیحتکننده و توصیه، بلکه اخلاقی عملی که مشروعیت خود و باور به خود را بیش از هر چیز در عمل و نه در زبان نشان دهد.