یک روز محسن رضایی و صادق زیباکلام و محمد غرضی و علی مطهری میخواستند سوار هواپیما شوند که بروند مسافرت. حالا چرا این چهار تا؟ برای اینکه این چهار نفر از بقیه با ظرفیتتر هستند و میشود با آنها شوخی کرد وگرنه افراد لایقتری هم پیدا میشدند!
اما دو ساعت از ساعت پرواز گذشته بود و مسافران در سالن انتظار علاف بودند که بالاخره اعلام میشود هواپیما شش ساعت تأخیر دارد! زیباکلام میگوید فیالواقع اینطوری که نمیشود. یک قلم و کاغذ به من بدهید من یک نامه سرگشاده به حضرت مستطاب ریاست سازمان هواپیمایی بنویسم که مشکل را حل کند. مطهری میگوید: نامهنگاری فایدهای نداره. اگر نامهنگاری چیزی را عوض میکرد، صنف کانال کولرسازان نمیگذاشت تو نامه بنویسی! باید استیضاح کرد. اگر خواستید من یک استیضاح مینویسم و وزیر ارشاد رو به خاطر بدحجابی مهمانداران استیضاح میکنم!
غرضی فریاد میزند: واقعا مشکل ما تاخیره؟ نه، مشکل ما تأخیر نیست، مشکل ما بلند نشدنه، اگر هواپیما به موقع بلند میشد، آیا تأخیری وجود داشت؟! همه حاضران در سالن انتظار ابتدا چند دقیقه هنگ میکنند، بعد که متوجه عمق کلام میشوند، کف میکنند و جامه میدرند. منتها چون دربهای سالن بسته بود نتوانستند سر به بیابان بگذارند!
اما محسن رضایی میگوید: نه، مشکل بلند نشدن و تأخیر هواپیماها، ریشه در اقتصاد داره. اگر همون دفعه دومی که من کاندیدای ریاستجمهوری شدم، بهم رای میدادید، الان من اقتصاد رو درست کرده بودم و هواپیمای نو داشتید و الان داخل هواپیما داشتید میرفتید. زیباکلام پرسید: حالا چرا دفعه دوم بهت رأی میدادیم؟! حداقل میگفتی همون دفعه اول! رضایی جواب داد: بابا اون دفعه اول که خودمم به قالیباف رأی دادم!
ساعتی میگذرد. زیباکلام میگوید: آقایان، چرا سیاستمداران ما همیشه یک گام از مردم ما عقبتر هستند؟ غرضی جواب میدهد چون مردم ما یک قدم از سیاستمداران جلوتر هستند! زیباکلام میگوید: خب فیالواقع اونجوری هم درسته، ولی من میخواستم بگم چرا وقتی مردم ما میآیند و خودشان ایرلاینها را تنبیه میکنند و از هواپیما پیاده نمیشوند، چرا سیاستمداران ما این کار را نمیکنند؟
غرضی میگوید: من که سیاستمدار نیستم، من مهندسم! رضایی هم میگوید: من هم که دکترم. غرضی میگوید: راستی آقای دکتر من یک مشکلی...
رضایی میگوید: من دکترای اقتصاد دارم مهندس جان.
مطهری میگوید: یعنی شماها هیچکدوم سیاستمدار نیستید! اینجا فقط من... فقط من کاندید ریاستجمهوری شدم! من با این آقای زیباکلام موافقم اگر پایه باشید موقعی که هواپیما نشست پیاده نمیشویم.
در همین موقع دکتر خلبان قالیباف با عجله از کنار آقایان رد میشود و میگوید: سلام سلام، شرمنده دیر شد... رفته بودم یک زمین ببینم... الان میپریم الان میپریم!
بعد از دقایقی مسافران داخل هواپیما میشوند و با کلی تکان، هواپیما بلند میشود و پرواز میکند. مهماندار شروع میکند به پذیرایی. وقتی غذا را به غرضی تعارف میکنند میگوید ممنون من زخم معده دارم، نمیخورم. همان غذا را به زیباکلام تعارف میکنند، میگوید ممنون همین زخم معده آقای غرضی هست باهم میخوریم! آقای غرضی میگوید ما مسخره شماییم؟! زیباکلام جواب میدهد نه حاجی این یه جوک بود، غذا هندی درست کردم باهم میخوریم! مطهری رو به محسن رضایی میکند و میگوید آقایون همهتون میمونید تا آخرش دیگه؟! کسی پیاده نمیشه؟ یکبار با هم متحد باشیم. بابا اینکه دیگه لیست انتخاباتی نیست که نتونیم باهم متحد بشیم. ناگهان غرضی میگوید آخ آخ فکر کنم کوه ریزش کرده! زیباکلام میگوید کوه؟! غرضی میگوید آره، اونجا رو نگاه کن، دهقان فداکار لباسشو آتیش زده دیگه! زیباکلام میگوید: فیالواقع اینجا هواپیماست کوه نداره که ریزش کنه، ولی شما درست میگی، به نظر منم دهقان فداکاره... در همین لحظه بلندگوی هواپیما اعلام میکند مسافران عزیز کاپیتان دکتر خلبان شهردار قالیباف با شما صحبت میکنه. متاسفانه یکی از موتورهای هواپیما آتش گرفته! لطفا خونسردی خود را حفظ کنید، ما تا دقایقی دیگر در فرود اضطراریگاه، فرود اضطراری خواهیم داشت! لطفا کمربندهای خود را ببندید، آقای زیباکلام شما علاوه بر کمربند، زیپت رو هم ببند! زیباکلام خودش حرف خلبان را تصحیح میکند و میگوید زیپ دهانم منظورشه!
هواپیما با تکانهای شدید و اینور اونور شدن و در میان سوت و کفی که معمولا اینجور مواقع روی باند فرودگاه میریزند فرود میآید و همه مسافران، همه، از هواپیما میپرند بیرون و اتفاقا اونی که قول داده بود تا آخرش بماند زودتر از همه پرید بیرون و در اثر این سانحه ٨ نفر از هموطنانمان زیر دست و پای یکدیگر قطع نخاع شدند! گروه امداد و حراست فرودگاه و همکاران خودمان در هلالاحمر میریزند داخل هواپیما و علی مطهری را که قول داده بود پای حرفش بایستد با بیل و کلنگ از هواپیما خارج میکنند!