تغییرات اقلیمی و تغییر در فصلهای سال
امسال زمستان عجیبی در بسیاری مناطق ایران مشاهده شد. در تهران و بسیاری شهرهای دیگر برف نبارید یا بسیار کم بارید و در برخی نقاط دیگر ساکنان شهرها بعد از یکی، دودهه برف سنگینی را تجربه کردند. گفته میشود این تغییر در الگوهای بارش به تغییرات آبوهوایی مربوط میشود. اما برای بیشتر مردم این پرسش وجود دارد که این روند تا کجا پیش میرود؟ آیا همانگونه که بهمرور طی چند١٠سال گذشته از برف به ارتفاع یکمتر در برخی مناطق به چندسانتیمتر رسیدهایم، ممکن است برای مثال تهرانیها از این پس دیگر رنگ برف را نبینند؟ با «بهروز حسنیمهمویی»، عضو هیات علمی دانشگاه موناش ملبورن در اینباره گفتوگو کردهایم. حسنی سالهاست روی تغییر اقلیم و الگوهای آن مطالعه میکند.
میگویند امسال زمستان، زمستانی نبوده که انتظار میرفته؛ نه برف، نه سرما... این پرسش یکی از مهمترین پرسشهای مردم در چندماه اخیر است. چرا امسال زمستان نداشتهایم و اینکه آیا میتوان این پدیده را به تغییرات اقلیمی مرتبط دانست؟ آیا از این پس باید برای همیشه یا مدتها به انتظار زمستان نباشیم؟
تغییرات اقلیمی پدیدهای بلندمدت است. یک زمستان کمبرف یا یک تابستان خنک، نه وقوع تغییرات را تایید و نه رد میکند؛ درست مثل دانشآموزی که اگر در یک امتحان ماهانه ریاضی نمره خوبی کسب نکند، به این معنا نیست که افت تحصیلی پیدا کرده، بلکه اگر در چندماه متوالی نمرهاش از حد انتظار پایینتر باشد، جای نگرانی جدیای دارد. از طرفی تردیدی نیست برخی تغییرات محسوس سالهای اخیر خصوصا در مورد طول دوره سرما یا میزان بارش برف و باران میتواند تا حدودی ناشی از اثرات تغییرات اقلیمی باشد. در نهایت اینکه گرچه ممکن است سال آینده برخلاف امسال زمستان بسیار سرد و پربارشی را تجربه کنیم، اما در بلندمدت انتظار میرود بهطور متوسط میزان بارندگیها کمتر و دوره سرما کوتاهتر باشد. البته پیامدهای تغییرات در سطح دنیا و حتی در سطح ایران ممکن است متفاوت باشد. بهعنوان مثال در برخی نقاط ایران ممکن است حتی بارندگی در برخی فصول سال افزایش هم پیدا کند، اما در مجموع ایران جزو کشورهایی است که بهطور متوسط سالهای گرمتر و خشکتری را پیشرو دارد.
آیا تا بهحال چنین موردی مشاهده شده است شکلی از آبوهوا برای مثال آنچه در زمستان شاهد هستیم، در یک سرزمین برای همیشه از بین رفته باشد؟
تا جایی که من اطلاع دارم در مورد تغییرات اخیر هنوز موردی نبوده که اثرات تغییرات تا این حد محسوس باشد.
اینکه بارش به میزان کافی وجود نداشته باشد، بهطور قطع روی منابع آبی اثر میگذارد. تاثیر کوتاهمدت و بلندمدت این موضوع چه خواهد بود؟
این قضیه چندبعد متفاوت دارد. تا امروز بخش عمدهای از گفتوگوهای رسانهای پیرامون پیامدهای تغییر اقلیم حول محور کاهش بارندگی و در نتیجه کاهش سطح دسترسی به منابع آب بوده است اما فراتر از میزان بارندگی، پیشبینی میشود تغییرات اقلیمی تغییر طول دوره بارش و حتی تغییر فصل بارش شود. بهعنوان مثال بهجای ١٠واحد بارش طی سهماه آبان تا دیماه ممکن است هشتواحد فقط در آبان رخ دهد و در دوماه بعد هیچ بارشی نباشد. به همین دلیل است که برخی پژوهشهای داخلی حتی از احتمال افزایش وقوع سیلاب در اثر این تغییرات خبر میدهند. نکته بعدی این است که وقتی بارش به طور ناگهانی رخ دهد یا نظم بلندمدت خود را نداشته باشد، سیستمها و فرآیندهای اکولوژیک و بیولوژیک ذخیره و دسترسی به آب هم دچار بینظمی خواهند شد. از همینرو در بلندمدت ممکن است پیامد این تغییرات بسیار بیشتر از آن چیزی باشد که کاهش میزان بارندگی نشان میدهد. مطالعات مختلفی نشان میدهد نوسانات دمایی میتواند سرعت ذوبشدن برف را در ارتفاعات تغییر دهد بهطوری که مثلا میزان جریان آب در فروردین افزایش و در ماههای بعد کاهش داشته باشد که وقتی این پدیده با تبخیر بیشتر همراه شود، میتواند پیامدهای بسیار نامطلوبی را بر میزان دسترسی به آب بگذارد. این نکته را هم اضافه کنم در مطالعات بینالمللی همیشه از این بحران بهعنوان بحران در امنیت آب و غذا نام برده میشود چراکه منظور از آب تنها آب آشامیدنی نیست و آب کشاورزی و صنعتی هم که سهم عمدهای از مصرف آب را شامل میشود، تحتتاثیر قرار خواهد گرفت.
احتمالا مهاجرت هم در داخل مرزهای ملی و هم به خارج از کشور یکی از پیامدهای تغییرات اقلیمی است. در سرزمین ایران اگر بپذیریم تغییرات اقلیمی موردی تاثیرگذار است، این پیامد چگونه خواهد بود؟ مثلا برای مناطقی مثل دریاچه هامون در سیستان یا ارومیه در شمال غرب ایران.
مهاجرتهای اقلیمی به سهشکل میتواند برای ایران مهم باشد؛ اول و مهمتر از همه مهاجرتهای داخلی است. ابتدا باید قبول کنیم که مطالعات انجامشده روی مهاجرت نشان میدهد کیفیت محیطزیست عامل چندان موثری در تصمیم برای محل زندگی نیست کمااینکه مثلا در ایران سیل مهاجرت به تهران با وجود انواع مختلف آلودگی همچنان ادامه دارد. اما نکته اینجاست برای بسیاری از کسانی که در مناطقی با سطح کیفیت زندگی متوسط زندگی میکنند، افت کیفیت محیطزیست میتواند عامل ترغیبکننده برای مهاجرت باشد. بهعنوان مثال اگر فردی در جایی زندگی میکند که از نظر اشتغال، آموزش و بهداشت شرایط متوسطی دارد، پدیدهای مثل آلودگی ناشی از ریزگردها میتواند عامل موثری در تصمیم برای مهاجرت باشد. به نظرم یکی از مهمترین وظایف بدنه علمی کشور درحالحاضر حضور در مناطق موردنظر و مطالعه دقیق عوامل موثر بر تصمیم به مهاجرت داخلی است. در برخی کشورها مثل هند یا بنگلادش مهاجرتها فصلی است اما برداشت شخصی من این است که ابعاد مختلف ساختار اقتصادی ایران اجازه مهاجرت فصلی را به ساکنان مناطق آسیبپذیر ندهد و بسیاری از آنها تصمیم به مهاجرت دایمی به سایر نقاط کشور بگیرند. تجربه برخی کشورها این است که بخش قابلتوجهی از این مهاجرت از مناطق روستایی به مناطق شهری و از شهرهای کوچک به شهرهای بزرگ خواهد بود. مهاجرتهایی از ایندست ممکن است در ابتدا بهصورت تدریجی و بعد بهصورت ناگهانی رخ دهد بهطوری که مقصد مهاجرت آمادگی پذیرش مهاجران را نداشته باشد.
دومین عامل نگرانی برای ایران، مهاجرت از کشورهای همسایه به ایران است. ایران در منطقهای واقع شده که بسیاری از کشورهای همسایهاش آمادگی مقابله با پیامدهای تغییرات اقلیمی یا سایر معضلات محیطزیستی را ندارند. با توجه به مرز خشکی طولانی ایران با همسایگان پدیدههایی مانند وقوع خشکسالیهای بلندمدت میتواند زمینهساز ترغیب برای مهاجرت به ایران شود.
با در نظرگرفتن مجموعهای از عوامل سیاسی و اقتصادی، به نظرم امکان مهاجرت ایرانیان از ایران به کشورهای دیگر چندان زیاد نیست مگر در مناطقی که فرد یا خانواده مهاجر خویشاوندانی را در کشور مقصد خصوصا کشورهای همسایه دارند یا پیوندهای قومی زمینه چنین مهاجرتی را فراهم کند.
به نظر میرسد تصمیمگیریهای دولتها بیش از هرچیز در ایجاد تغییرات اقلیمی موثر است. آیا میتوان مسوولیت اجتماعی از شهروندان را نیز در این حوزه انتظار داشت یا اینکه چنین موضوعی یک مساله حاکمیتی است؟
به نظر من - که ممکن است بسیاری هم با آن موافق نباشند - تغییر اقلیم یا محیطزیست در اصالت خود مسایل حاکمیتی نیستند و تلاش برای حاکمیتی نشاندادن آنها صرفا مشکل را پیچیدهتر میکند. واکسیناسیون یک مساله حاکمیتی نیست. حاکمیت تنها میتواند واکسن را به میزان لازم فراهم کند و دانشآموزی را که واکسن نزده در مدرسه ثبتنام نکند، اما تصمیم برای واکسیناسیون یک تصمیم شهروندی است. بستن کمربند ایمنی اتومبیل هم همینطور است. حاکمیت باید استانداردی را وضع کند که همه اتومبیلها کمربند ایمنی داشته باشند و بعد قوانینی را وضع کند افرادی که از کمربند استفاده نمیکنند، جریمه شوند. مساله این است که برای شهروند و خانواده ایرانی اهمیت حفظ کیفیت محیطزیست در ردهای مثل واکسیناسیون یا ایمنی در حین رانندگی قرار گیرد. به نظر من -که بازهم ممکن است بسیاری با آن موافق نباشند- خاستگاه چنین گفتمانهایی دانشگاه و رسانه است. دانشگاه باید با بررسی علمی دقیق و مستند برای رسانهها محتوا تهیه کند و رسانهها باید محتوای علمی دانشگاه را به زبان روان برای جامعه بازگو کنند. البته این ضرورتا به این معنا نیست که اعضای هیات علمی دانشگاه وبلاگنویس شوند و روزنامهنگاران ما کار پژوهشی کنند. شرایط ایدهآل، به نظر من، روزی است که دوستان دانشگاه و رسانه بر سر یک میز بنشینند و هرکدام بر حسب حوزهای که در آن توانمندی و تخصص دارند، به پیشبرد این بحث کمک کنند.