برجسته ترین ویژگی انتخابات اخیر پارلمان اروپا پیشرفت چشمگیر آرای گروههای موسوم به راست افراطی بود که از جنگ جهانی دوم بی این سو بی سابقه بوده است. احزاب افراطی در کشورهای فرانسه، هلند، یونان، دانمارک، اتریش، فنلاند، مجارستان و سوئد به نحو بیسابقه ای میزان آرای خود را افزایش دادند و در بریتانیا حزب «استقلال بریتانیا» که خواهان خروج این کشور از اتحادیهی اروپاست بیشترین آرا را نصیب خود ساخت. هرچند این حزب بر تفاوت خود با احزاب بیگانه ستیزتاکید دارد و با گروههای راست افراطی مرزبندی کرده اما تاکید آن بر ضرورت بستن مرزهای این کشور بر روی مهاجران اروپایی که “اشتغال کارگران بریتانیایی را تهدید کردهاند” زمینهی قرار گرفتن آنها را در کنار پوپولیست های افراطی در اروپا فراهم کرده است. آیا پیروزی احزاب افراطی در اروپا را باید پدیدهای عادی و گذرا تلقی کرد و یا آن را تداوم روندی دانست که از مدتی پیش آغاز شده و می تواند پیآمدهای نگران کنندهای داشته باشد؟
نگاهی به آمار احزاب دست راستی در انتخابات اخیر نشان میدهد که برخی از این احزاب در عرصهی ملی بیشترین آرا را به دست آورده و پیروز انتخابات بودهاند. حزب بیگانه ستیز ماری لوپن بنام «جبههی ملی» با کسب ٢۵ درصد آرا پرچمدار پوپولیسم افراطی است و در پی آن “حزب مردم” در دانمارک با کسب حدود ٢۶ درصد آرا در جلب نظر رای دهندگان این کشورها موفق عمل کرده اند. در هلند حزب بیگانه ستیز «آزادی» به رهبری گیرت ویلدرز که خصومت ویژه ای با مسلمانان دارد باوجود پسرفت نسبی، نسبت به دور قبل، همچنان حدود١٠ درصد آرای هلندی ها را به خود اختصاص داده است. در یونان، فاشیست های این کشور در قالب حزب “طلوع طلایی” که حدود ١٠ درصد آرا را به دست آوردند نشان دادند که افکار عمومی در این کشور بحران زده همچنان بسیار آسیب پذیر است و در سوئد حزب بیگانه ستیز دموکرات های سوئدی با کسب نزدیک به ١٠ درصد آرا موفق ترین انتخابات خود را پشت سر گذاشته است.
البته کسب این میزان آرا و کرسی های پارلمانی به خودی خود و در کوتاه مدت تهدیدی جدی محسوب نمی شود. مجموع کرسی های احزاب افراطی و مخالف اتحادیه اروپا حتی پس از پیشروی اخیر به صد کرسی هم نمی رسد و این در حالی است که پارلمان اتحادیه اروپا ٧۵١ نماینده را در خود جای می دهد. آنچه می تواند به نفوذ و تاثیرگذاری این احزاب در روند تصمیم گیری ها بیانجامد و به طور جدی تهدیدی علیه ساختار دموکراتیک در اروپا باشد موفقیت این احزاب در اتحاد با یکدیگر و تشکیل جبهه ای متحد در پارلمان اروپا است. البته در شرایط کنونی، امکان اتحاد بین همه این احزاب میسر نیست زیرا آنها دارای خاستگاه های متفاوتی هستند و در مبارزهی انتخاباتی تاکید خود را بر مسائل مختلفی گذارده اند. به عنوان مثال، در حالیکه احزاب راست افراطی در کشورهای شمالی اروپا عمدتا مخالف ورود مهاجرین و نیروی کار به جامعه و بازار کار خود هستند و حضور آنها را تهدیدی علیه اشتغال شهروندان خودی میدانند، در کشورهای جنوبی موضوعی که راست افراطی بر آن بیشترین تمرکز را داشته است تضعیف موقعیت رفاهی شهروندان در نتیجه ریاضت های اقتصادی است که دولت ها ناگزیر به اعمال آنها شده اند.
اما آنچه مهم است اینکه تفاوت ها میان گروه های راست افراطی می توانند در یک روند کاهش یابند و این احزاب افراطی که در بستر شکل گیری اتحادیه اروپا و از میان برداشته شدن مرزهای ملی پا به عرصه گذاشته اند، صرفنظر از اینکه با خاستگاه ملی گرایانه و رویای بازگشت به اقتدار دولت ملی شکل گرفته باشند (مثلا در بریتانیا) و یا با انگیزهی بیگانه ستیزی و بستن مرزها (فرانسه) در یک روند زمانی می توانند به هم نزدیک شوند و اتحاد پوپولیستهای افراطی را در اروپا رقم بزنند. در کنار موضوع اشتغال و رفاه که زمینهی مخالفت ناراضیان شمال و جنوب اروپا را با روند شکل گیری اتحادیه اروپا سبب شده است عامل دیگری که زمینهی بروز نارضایتی شدید افراطی ها را فراهم آورده ورود مهاجرین مسلمان بوده است که طی دو سه دههی اخیر اغلب کشورهای اروپایی آن را کم و بیش تجربه کرده اند.
باوجوداینکه در کوتاه مدت امکان شکل گیری یک ائتلاف نیرومند میان این احزاب افراطی وجود ندارد اما آنچه می تواند در بلندمدت زمینه نگرانی را فراهم آورد پیشرفت تدریجی این احزاب در انتخابات کشوری است. پیروزی و یا کسب نتیجهی چشمگیر در انتخابات پارلمان اروپا به این احزاب اعتماد به نفس کافی در به چالش کشیدن احزاب نهادینه شده را می دهد. افکار عمومی در عرصهی ملی این احزاب را جدی تر خواهد گرفت و طیف دیگری از گروه های آسیب پذیر در معرض جذب شدن به این گروه ها قرار خواهند گرفت. در گام بعدی تهدیدی که می تواند عملی شود کوتاه آمدن برخی از احزاب در برابر احزاب افراطی و اعلام آمادگی برای همکاری با آنهاست. چنانچه احزاب بیگانه ستیز موفق شوند از طریق وارد شدن به ائتلاف با یک یا چند حزب دیگر در دولت قرار گیرند آنگاه این امکان فراهم می شود تا آنها بر روند سیاستگذاری مسلط شوند. این همان سناریویی است که بسیاری از پژوهشگران و ناظران سیاسی نسبت به وقوع آن هشدار داده اند. آنها با یادآوری تجربهی به قدرت رسیدن نازی ها در دهه سی قرن بیستم میلادی در آلمان که از طریق ائتلاف سوسیالیست های ملی و محافظه کاران میسر شد و راه را بر کنترل آدولف هیتلر بر نیروهای نظامی آلمان فراهم کرد احزاب سیاسی را از هرگونه لغزشی در برابر راست افراطی و تکرار تاریخ برحذر داشتهاند.
البته لازم نیست که این سناریو در همان شکلی که در دههی سی قرن بیستم میلادی در آلمان تجربه شد تکرار شود چه به نظر می رسد ساختار سیاسی و افکار عمومی مثلا در پرتو روشنگری جنبش های اجتماعی در اروپا، اعم از جنبش های صلح طلبانه، ضد فاشیستی، زنان، جنبش چپ و زیست محیطیها، در کوتاه مدت در برابر خیزش راست افراطی به قدرت مصون باشد اما این تهدید ممکن است به شکل دیگری بروز پیدا کند. یکی از این راه ها تعدیل مواضع احزاب راست افراطی و پنهان کردن دستور کار غیردموکراتیک آنهاست. چه برخی از این احزاب هشیارانه دریافته اند که با گفتمان فاشیستی، آنچنان که مثلا حزب «طلوع طلایی» در یونان از آن استفاده می کند، نمی توانند آراء زیادی را بدست آورند.
در هر حال به نظر می رسد که راست افراطی قدم مهمی را در تبدیل شدن به یک عامل مهم و موثر قدرت در اروپا برداشته است که اگر چه در دورهی پنج ساله پیش رو در اتحادیه اروپا نمی تواند در سیاستگذاری ها نفوذ چشمگیری داشته باشد دست کم در عرصهی ملی زمینهی موفقیت های بیشتر برای آنها فراهم شده است. به همین دلیل طی سال های آتی نوع سازماندهی اجتماعی و برخورد جنبش های مردمی و ترقی خواهانه در برابر راست افراطی بسیار تعیین کننده خواهد بود. آیا جنبش های چپ رفرمسیتی، زیست محیطی، فمنیست ها و صلح دوستان خواهند توانست در برابر راست افراطی صف آرایی کنند و آیا سوسیال دموکرات ها، لیبرال ها و احزاب دموکرات مسیحی به وظیفه خود در منزوی نگاه داشتن راست افراطی عمل خواهند کرد؟
منبع: پرس ایران