داروفروشی کودکان کنار خیابان
سوز سرمای زاهدان در زمستان توان ایستادن روی پا را گرفته بود. تاریکی شب باشد و آفتابی هم روی شهر نتابد، دیگر هیچطور نمیشود بین لباسهای چندلایه گرم شد. این پا و آن پا شدن جواب نمیدهد. باید سوار ماشین شد، بخاری را چند دقیقهای روشن کرد و بعد دوباره به خیابان زد. اما آنطرف خیابان در تاریکی شب کودکی جلو مغازهای در بازار نشسته، ترازویش را روبهرویش گذاشته و بیحرکت منتظر بود تا کسی بیاید، روی ترازویش برود و سکهای به او بدهد. کتاب درسیاش را هم کنار دستش گذاشته بود که شاید فرصتی برای خواندن آن پیدا کند.
این یکی از صحنههایی است که تیم شناسایی جمعیت امام علی در سیستان و بلوچستان با آن روبهرو شدند. اما همه کودکان کار در سیستان و بلوچستان شانس مدرسهرفتن را ندارند. این کودکان در شهرهای مرزی با معضلات متفاوتی روبهرو میشوند. آنها در نقطهای به دنیا آمدهاند که قاچاقچیان حرفهای مواد مخدر مشغول کارند و کودکان برای آنها نیروی کار ارزان به حساب میآیند. تیمشناسایی که بعضی از این کودکان را در تهران و چند شهر دیگر تحت پوشش گرفته، حالا شناسایی محلههای پرمعضل در سیستان و بلوچستان را آغاز کرده است. مهیا واحدی عضو تیم شناسایی درباره روند شناسایی وضعیت کودکان کار و محلههای پرمعضل این استان به «شرق» میگوید: «در سیستان و بلوچستان انواع کار کودکان، از کارهای نسبتا سالم مثل کار در مغازه تا کارهای آسیبزایی مثل فروش مواد، دیده میشود. ما با هدف بررسی وضعیت کودکان کار و محلات معضلخیز به این استان رفتیم. زاهدان را دیدیم و اطلاعاتی درباره زابل و چند شهر دیگر هم به دست آوردیم. سیستان و بلوچستان استانی مرزی است و با معضل مواد مخدر درگیر است، به همین دلیل کودکان کار هم در آنجا با مواد سروکار بیشتری دارند. در بعضی روستاهای مرزی صعبالعبور وضعیت اجتماعی به مراتب بدتر است.»
او مشاهدات گروه را اینطور توصیف میکند: «در هر مغازهای در بازارهای این شهرها میشود بچهای را بهعنوان فروشنده، پادو یا کارگر دید. حتی در بازار محلات خوبی که مردم در آنها رفتوآمد دارند هم این روال کاملا طبیعی است. بنابراین به نظر میرسد قانون کار در این شهرها چندان موضوعیتی نداشته باشد. در خیابانهای زاهدان، مغازه به مغازه میشود بچهها را دید که به شکل پادویی یا دستفروشی مشغول کارند. این شکل نسبتا سالم کار بچههاست. در شکل آسیبزاتر آن، مواردی دیدیم که بچهها در خیابان دکههایی با مقوا درست کرده بودند و قرصهایی مثل ترامادول، ریتالین، روانگردان و آرامبخشهای قوی میفروختند. در خیابان و سر چهارراهها گاهی ماشینی میآمد، پول را میداد و بچه قرص را میفروخت. وقتی پرسوجو کردیم متوجه شدیم اغلب بچههای کار در زاهدان از محلههای شیرآباد و کریمآباد هستند. این دو از محلاتی بودند که بعضی مردم میترسیدند از آنها عبور کنند.»
فاضلابهای جاری در معابر، سرنگهای افتاده در گوشه و کنار و خانههایی که با دستهای خالی ساخته شدهاند، میگوید اینجا گوشهای دورافتاده از زندگی بقیه آدمهای شهر است. جایی که در نقشه رفتوآمد عادی روزانه حذف شده و به ورودممنوعهای ذهن مردم شهر اضافه شده. اما کودکان این محلهها هم باید زندگیشان را بگذرانند.
واحدی درباره چهره محلههای پرمعضل زاهدان میگوید: «ما در تهران تجربه شناسایی در محلاتی مثل دروازه غار، خاکسفید و درهفرحزاد را داشتیم که همه خوف واردشدن به آنها را داشتند. در زاهدان هم روال به همان ترتیب بود. چهره محلهها هم مشابه همان چیزی بود که در محلات تهرانی دیده بودیم. اولین چیزی که در بدو ورود به چشم میخورد این است که از هر خانهای تعداد زیادی بچه در رنجهای سنی مختلف روانه کوچه و خیابان هستند. از طرف دیگر اعتیاد هم در این محلهها یکی از معضلات اصلی است. محلیها در شیرآباد میگفتند اینجا مواد مخدر بسیار زیاد است و بچهها هم درگیر اعتیاد شدهاند. در خود محله، خانههای تیمی برای پان و شیشه و کراک وجود دارد. البته خانوادههای سالم هم در آن ساکن هستند اما به خاطر فقر مالی ناچارند در حاشیه زندگی کنند. در حاشیه زندگیکردن همانا و انتخابی جز این وضعیتنداشتن هم همانا. واحدی میگوید وضعیت بهداشت این محلهها خوب نیست. بچههای محروم از تحصیل و فاقد شناسنامه در این محلات زیادند. بعضی از آنها به مدرسه رفتهاند، اما فشار اقتصادی آنها را ناچار به ترک تحصیل کرده تا کار کنند. در محله کریمآباد ابتدای محله مغازه به مغازه بچههای کار هستند که زباله و نان خشک جمع میکنند و در سر درش بچههای ۱۰-۱۵ سال جمع میشوند و مواد میفروشند. نمونههای این بچهها را در دروازه غار تهران هم داشتیم که بچههای فوقالعاده خوبی بودند اما آنجا هیچ چیز دیگری نبود وانتخاب دیگری نداشتند.»
علی قادری یکی دیگر از همراهان تیم شناسایی و ساکن زاهدان در توضیح مشاهداتش از وضعیت کودکان کار به «شرق» میگوید: «در محلههایی مثل شیرآباد و کریمآباد، مردم عادی ساکن نیز بسیار ناراضی هستند. شدت ناامنی بالاست و فقر اجازه پیشرفت به افراد نمیدهد. مثلا دخترخانمی را دیدیم که با وجود استعداد و علاقه زیاد به تحصیل فقط توانسته بود تا دیپلم درس بخواند، اما به دلیل فقر فرهنگی خانواده و فقر مادی نتوانسته بود ادامه تحصیل بدهد. او میگفت قاچاقچیها در محله بهراحتی رفتوآمد میکنند و ما احساس ناامنی میکنیم. نمونه این افراد که بهخاطر وضعیت محلی و فقر از پیشرفت بازمیمانند زیاد است.» او درباره حضور کودکان کار در سطح شهر و خارج از محلههای پرمعضل میگوید: «در چند سال اخیر تعداد کودکان کار بهطور قابل ملاحظهای افزایش پیدا کرده است. سر بیشتر چهارراهها بچهها با اسفند و گل و آدامس مشغول کارند. در کریمآباد بچههای ۹ تا ۱۳ساله که اغلب نان خشک میفروشند و زباله جمعآوری میکنند، باید ساعتهای زیادی کار کنند تا برای خانوادههایشان پول در بیاورند. البته اکثر آنها به مدرسه میروند، اما بعد از مقطعی از ادامه تحصیل بازمیمانند.»