روز جهانی کارگر فرصتی است برای تاکید بیشتر بر وضعیت اشتغال خردسالان؛ طیف وسیعی که بنا به دلایل بسیار زیاد از «کودکی» محروم شده و زودهنگام به دنیای بزرگسالان وارد شدهاند. در موارد زیر سعی شده است به مصادیقی از اشتغال کودکان پرداخته شود. ۱- در نیمه شب سرد یکی از شبهای سرد زمستان کودک ۱۲ سالهیی تا کمر به سطل زباله داخل شده و به جستوجوی تکههای پلاستیکی میگشت. نزدیک شدم و سعی کردم سر صحبت را باز کنم. اوایل مطمئن نبود و پاسخهای سر بالا میداد. کمر خستهاش را که تا شده بود بلند کرد و در تاریکی شب پاسخ داد که: وقتی گونی پر شود تا سر چهار راه شقایق میبرمش و نزدیک سه صبح نیسان میآید و باهم میرویم تا کارگاه و فردا پلاستیکها را جدا میکنیم. در هر منطقهیی چندین کارگاه تفکیک دستی زباله از این دست که این کودک ۱۲ ساله میگوید وجود دارد اما کارگاه مورد نظر این کودک در غرب تهران است که حدود ۴۰ کودک و بزرگسال در آنجا کار و زندگی میکنند.
۲- بشیر کودک ۱۴ ساله افغان در یکی از مزارع اطراف کرج به کار سخت کشاورزی مشغول است. به همراه برادرش خرج خانواده پر جمعیتی را در افغانستان میدهد. سال گذشته شاهد مرگ پدرشان بودند که بر اثر یک بیماری درگذشت. میگوید که کلی خرج کردند تا توانستند جنازه را به افغانستان ببرند. کودکان و نوجوانان بسیاری مانند بشیر در کار مزرعهداری مشغول هستند. ایمنی کار، تغذیه مناسب و آموزش و تفریح به رویایی دست نیافتنی برایشان بدل شده است.
۳- مریم ۱۱ ساله به همراه خواهر و مادرش شبانهروزی روی دار قالی مشغول کارهستند. مریم به خاطر بیماری پدر نتوانسته ادامه تحصیل بدهد. بیماری پدر و هزینه سنگین درمانی باعث شده تا پولی برای تحصیل مریم باقی نماند. پدر که از دنیا رفت مجبور شدند سفارش قالی بگیرند و حالا سخت مشغول هستند تا بتوانند بدهیهای حاصل از بیماری طولانی پدر را بپردازند.
۴- مجتبی ۱۲ ساله در یکی از مکانیکیهای منطقه «کن» تهران مشغول است. وقتی که برای آوردن «آچار» تعلل کرد خشم استادکار را برانگیخت و آچار به طرفش پرت شد و فحش رکیکی که... جان بکن دیگه. موارد فوق تنها گوشههایی از مرارتهای کودکان شاغل است؛ کودکانی که به جای تحصیل و برخورداری از حداقلهای رفاه و آسایش و آرامشی که لازمه گذر از دوران کودکی است، به اشتغال جانفرسا تن دادهاند. اشتغال زود هنگام و محرومیت از تحصیل و بازی و تفریح از یک طرف و عدم برخورداری از حداقلهای امنیت و ایمنی و تغذیه در محیط کار از طرف دیگر سبب شده تا این کودکان به بزرگسالانی کوچک مبدل شوند. در کشور ما نخستین بار تشکلهای مدنی بودند که به حوزه اشتغال کودکان وارد شدهاند. پس از برجستهسازی مشکلات کودکان کار توسط تشکلهای مردمی حامی کودکان، متولیان امور مجبور به پذیرش این مساله مهم اجتماعی شدهاند. اما مسالهیی که خیلی مهم است این است که در تمام این سالها فقط به بخش کوچکی از اشتغال کودکان پرداخته شده است و به همین دلیل «ستاد ساماندهی کودکان خیابانی» شکل گرفت. البته ناتوانی متولیان دولتی و خدمات شهری در سامان دادن مسائل کودکان خیابانی دلایل بسیار زیادی دارد که طی این سالها همواره از سوی منتقدان به آن پرداخته شده است. اما تاکید نگارنده بر وضعیت وخیم کودکان شاغل در کارگاههایی است که نمونههایی از آن در سطور بالا ذکر شد. وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی در حالی مژده احیای ستاد ساماندهی کودکان خیابانی را میدهد که وزارتخانه مطبوعش همواره در خصوص وضعیت کودکان شاغل در کارگاهها سکوت کرده است. «خروج کارگاههای زیر ۱۰ نفر از شمول قانون کار» را باید غیرانسانیترین قانونی دانست که مجلس ششم به کارگران خردسال و بزرگسال تحمیل کرد. شاید به واسطه همین قانون است که وزارت کار همواره از پاسخگویی در خصوص وضعیت کودکان شاغل در کارگاهها شانه خالی کرده است چرا که اغلب این کودکان در کارگاههای زیر ۱۰ نفر به کار مشغول هستند. اما این سکوت در تعارض با رفتار دولتمردان در قبال پذیرش مقاوله نامه ۱۸۲ سازمان جهانی کار است. از سال ۸۰ که کشور ما مقاولهنامه «شناسایی و محو بدترین اقلام اشتغال کودکان» را پذیرفت هر ساله در اجلاس جهانی کار از روند اجرای این تعهد بینالمللی به اجلاس گزارش میدهد.
فعال حقوق کودک