بهعنوان يک قاعده کلی، نگارنده کمتر در مراسم رسمی شرکت میکنم چون معتقدم از وقت خود بهتر میتوانم استفاده ببرم. اما وسوسهشدن برای ديدن يکسری از دوستان مطبوعاتی که ظرف سالهای اخير با آنان آشنا شدم سبب شد به دعوت برگزارکنندگان بيستمين جشنواره مطبوعات، لبيک بگويم. اما آنقدرها طول نکشيد که متوجه شدم در اختتاميه جشنواره مطبوعات هم نبايد شرکت میکردم. به ميمنت و مبارکی، برخی چهرههايی را ديدم که خيلی مطمئن نبودم اساس ارتباط آنها با روزنامهنگاری و نويسندگی در رسانهها چيست.
و طبق معمول اينگونه مراسم تشريفاتی هم، رديفهای نخست را پر کرده بودند. اما آنچه برايم باورنکردنی بود، عدم حضور معنادار و جدی نسلدومیها و سومیهای مطبوعات کشورمان در مراسم بود. بگذاريد بيشتر توضيح دهم. در دومخرداد يک نسل جديدی از مطبوعات بود که بارزترين ويژگی آنها، مستقلبودنشان بود. نامهايی بهتدريج در آسمان مطبوعات ايران ظاهر شدند که تا قبل از دومخرداد، نه نويسندگی کرده بودند، نه دست به قلم برده و نه روزنامهنگاری کرده بودند. اما توانستند نسلی از مطبوعات مستقل و نسبتا حرفهای را برای نخستينبار پس از انقلاب روی کيوسک روزنامهفروشیها بفرستند. برخی تندروتر بودند، برخی کندروتر. برخی بيشتر بهدنبال تيراژ بودند و برخی وابسته به جريانات سياسی دولتی و بالاخره بسياری هم نتوانستند روی پايشان بمانند و نيامده رفتند. اما نسلی از مطبوعات و روزنامهنگاران جوان ماندند و انصافا توانستند يکشبه ره صدساله بروند؛ همان نسلی که از جانب رسانههای خاص، ملقب به مطبوعات زنجيرهای شدند. همان روزنامهنگاران جوان که تا پيش از دومخرداد، تنها کاری که نکرده بودند روزنامهنگاری بود و انصافا خوش درخشيدند و بهسرعت در ميان اقشار و لايههای تحصيلکرده جامعه، برای خودشان مخاطب پيدا کردند. کم اتفاق نمیافتاد در حالیکه انبوه روزنامههای وابسته به نهادهای رسمی، روی کيوسک روزنامهفروشیها تلنبار مانده بود، مطبوعات دومخردادی تا همان ساعت ۱۰ صبح تمام شده بودند. تيراژ و مخاطبی که برخی از مطبوعات دومخرداد توانستند در کمتر از دوسال به آن برسند، واقعا شگفتانگيز و بیسابقه بود. در اواسط دوران اصلاحات، شرايط متفاوت شد در فضای خاص پس از آن دوران و فاقد مطبوعات مستقل ايران قبل از دومخرداد، نسل جديد روزنامهنگاران به سرعت رشد کردند اگرچه بسياری از آنها پس از سال ۷۹ بالوپرشان ريخت اما تمام نشدند. و باز هم سعی کردند پرواز کنند تا رسيديم به تير ۸۴. اين نسل، در هشتسال اصولگرايان باز هم شرايط محدوديت را تجربه کردند اما ماندند و ياد گرفتند چه کنند که ادامه دهند؟ انتظار میرفت که برگزارکنندگان جشنواره، آقای روحانی رييسجمهور، آقای علی جنتی، وزير ارشاد و مسوولان معاونت مطبوعاتی از اين نسل روزنامهنگاران جوان «پست دومخردادی» دستکم يادی میکردند. آنان اتفاقا به انواع حمايتها اعم از صنفی، حقوقی و سياسی نياز دارند. اما شرايط سياسی و اجتماعی ايران ظرف ۱۶سالی که آنها پس از تولدشان در دومخرداد رشد کردند، آنها را مقاوم، متکی به خود، مستقل و آبديده بار آورده است. آنان بيش از حمايت از جانب دولت، نياز به ديدهشدن، احترام و بهرسميت شناختهشدن دارند. اتفاقا يکی از مهمترين عوامل پيروزی آقای روحانی در انتخابات، همين نسل روزنامهنگارانی بودند که پس از دومخرداد متولد شدند. اگر آقای روحانی و همکارانشان هيچ دليل ديگری هم برای ادای احترام به نسل طلايی روزنامهنگاران و نويسندگان مطبوعاتی ايران نداشتند دستکم از بابت تقدير و تشکر از نقش اين نيروی بیادعا اما بهغايت پرنفوذ در جامعه در يکسال اخير، لازم بود اتفاقا از آنان حتی بهصورت سمبليک هم که شده بود تقدير میشد. بهجای ادای احترام به چهرهها و شخصيتهايی که مسوولان جشنواره مراقب بودند تا در رديفهای جلو و در اطراف آقای رييسجمهور و همراهان آنها را بنشانند- در حالیکه معلوم نبود ارتباط آنها با روزنامهنگاری و رسانهها کدام است- چقدر زيباتر بود اگر مسوولان دولت، از شماری از اين روزنامهنگاران جوان باتجربه تقدير میکردند. اختتاميه جشنواره مطبوعات انصافا تعلق به روزنامهنگاران جوان داشت که در شرايط نخست ۱۶ سال گذشته اين حرفه را رها نکردند و روزنامهنگار ماندند. آقايان مسوول در دولت! زمان آن رسيده که آرامآرام مراسم جشنوارهها، تقدير و تشکرها را از اين حالات باسمهای و تشريفاتی درآوريد و اينگونه مراسم را تبديل کنيد به گردهمايیهای واقعی و ارجنهادن به فعالان و شايستگان واقعی آن صنف يا آن حرفه و نه...