ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Mon, 30.09.2013, 8:06
مهم‌ترین دستاورد سفر روحانی: استراتژی حاكمیت یگانه

محمد قوچانی

ظاهراً حتی هشت سال تجربه‌ی تلخ پوپولیسم سیاسی برای گذار جامعه‌ی ایرانی از تخیل‌گرایی به واقع‌‌گرایی كافی نبوده است و چه‌بسا عوام‌فریبی سیاسی عصر احمدی‌نژاد چنان با آرمان‌گرایی سیاسی عصر خاتمی درآمیخته و معجون شگرفی از باورهای اتوپیایی را خلق كرده كه گفتمان روحانی هم نتوانسته «جماعت» را به «واقعیت‌»گرایی سیاسی هدایت كند. اما واقعیت چیست؟

‌ مهم‌ترین مساله ملی ما در شرایط ایران امروز مساله سیاست خارجی است. سیاست خارجی در روزگار ما چنان مهم است كه سیاست داخلی حول آن صورت‌بندی شد یعنی در انتخابات ریاست‌جمهوری 24 خرداد 92 مردم بیش از همه میان دو گزینه نمادین «روحانی – جلیلی» رای دادند و نه دو گزینه محتمل «عارف – قالیباف» كه نماد تشکیلاتی‌تری از دو جناح «اصلاح‌طلب – اصول‌گرا» بودند. مردم ایران به یكی از دو گزینه «صلح – جنگ» رای دادند نه «اصلاح – اصول» چراكه خطر جنگ را بیخ گوش خود حس می‌كردند و می‌خواستند میهن خود را از این خطر دور كنند. نكته كلیدی شكاف‌ها در این انتخابات حول همین دو واقعیت بود؛ جنگ یا صلح؟ و این دو گزینه چنان مهم بودند كه نزاع «دیپلمات – سرهنگ» شاه‌كلید انتخابات شد.

مساله سیاست خارجی ما اما فقط مساله هسته‌ای نیست. در سال‌های اخیر یك تفكر انحرافی چه در داخل و چه در خارج از ایران رایج شده كه معضله‌ی سیاست خارجی بلكه سیاست عمومی ایران را مساله هسته‌ای می‌داند. واقعیت این است كه غرب و شرق، داخل و خارج، دوست و دشمن همه می‌دانند كه ایران باوجود دستیابی به دانش هسته‌ای نه می‌خواهد و نه می‌باید به سلاح هسته‌ای دست یابد. از نظر فنی ایران از دولت میرحسین موسوی تا دولت محمود احمدی‌نژاد قدم‌های بلندی برای دستیابی به دانش هسته‌ای برداشته است اما این توانمندی در جهت تولید سلاح هسته‌ای نبوده است. سلاح هسته‌ای در جهان امروز حتی خاصیت بازدارندگی خود را از دست داده و اگر ایران به یك یا چند بمب هسته‌ای دست یابد الزاماً از پاكستان یا كره‌شمالی ایمن‌تر نخواهد بود كه هرازگاهی با تهدیدات امنیتی غرب روبه‌رو هستند. حتی اگر هدف ایدئولوژیك ایران پایان موجودیت دولت صهیونیستی اسرائیل باشد با چند بمب اتمی این هدف محقق نمی‌شود و راه‌حل ایران مبنی بر طرح انتخابات آزاد در سرزمین‌های اشغالی قابل دفاع‌تر و قابل تحقق‌تر است تا راه‌حل نظامی. غرب به خوبی می‌داند كه ایران در برنامه هسته‌ای خود هدف نظامی ندارد اما چرا مساله دیپلماسی ایران را به مساله هسته‌ای تقلیل می‌دهد؟

واقعیت این است كه مساله هسته‌‌ای ایران برساخته دوستان نادان و دشمنان داناست. دولت‌های عبری و عربی خاورمیانه و روسیه در ائتلافی عجیب و غریب برای مهار ایران برنامه مشترك دور ساختن ایران از غرب و ترویج ایران‌هراسی و شیعه‌هراسی تدارك دیده‌اند. عرب‌ها، روس‌ها و اسرائیلی‌ها هیچكدام نمی‌خواهند ایران با آمریكا گفت‌وگو كند. آنان دولتی با این وسعت جغرافیایی و منابع طبیعی و توان تاریخی و فرهنگی را دشمن خود می‌دانند و دوست ندارند كه این دشمن بالقوه اندكی آسوده‌‌خاطر باشد و به افزایش توان ملی خود بپردازد. متاسفانه افزون بر این دشمنان دانا، دوستان نادانی در داخل ایران هم حضور دارند كه با راهبردها و ضدراهبردهای نادرست در سیاست خارجی آب به آسیاب دشمن ریخته‌اند. تاریخ دشمنی‌های دولت آمریكا با ملت ایران روشن است. مشاركت آمریكا در براندازی دولت دكتر مصدق، تقویت دیكتاتوری پهلوی و حمایت از دیكتاتوری بعثی علیه جمهوری اسلامی هیچ‌یك قابل كتمان نیست اما خیانت‌های اتحاد شوروی به دكتر مصدق و به سود محمدرضا پهلوی و نیز تلاش روس‌ها اعم از سرخ و سفید برای دخالت در ایران از عصر قاجار با عهدنامه‌های گلستان و تركمانچای تا به توپ بستن مجلس مشروطه، اشغال گیلان و آذربایجان و خیانت‌ها و جاسوسی‌های حزب توده هم هرگز قابل كتمان نیست. روسیه‌ی پس از شوروی هم در حق ایران دوستی نكرده است. تاخیر در تحویل نیروگاه بوشهر یك نمونه از این نادوستی‌هاست. همین روس‌ها با كشاندن موضوع هسته‌ای ایران به شورای امنیت سازمان ملل متحد به هزینه‌ی ایران به یك بازیگر ارشد سیاست بین‌‌الملل تبدیل شده‌‌اند.

هدف دیپلماسی دولت خاتمی گریز پرونده هسته‌ای ایران از شورای امنیت و ایجاد كانال گفت‌وگو با غرب بود اما خاتمی به جای گفت‌وگو با كانون قدرت غرب یعنی بلوك انگلوساكسون (آمریكا – انگلیس) سعی كرد با اتحادیه اروپا گفت‌‌وگو كند. واقعیت این است كه اتحادیه اروپا هنوز یك قدرت درجه‌ی دوم است و با افزایش توان روسیه و كاهش قدرت غرب و بازگشت به جهان دوقطبی «آمریكا – انگلیس» از یك سو و «روسیه – چین» از دیگر سو به تدریج اتحادیه اروپا به ویژه محور «آلمان – فرانسه» رو به افول خواهند رفت. آلمانی‌ها به صراحت در مذاكرات هسته‌ای با دولت خاتمی گفته بودند تا آمریكایی‌ها شریك مذاكرات نباشند اجازه توافق نمی‌دهند و كارشكنی انگلیسی‌ها نشانه نیات پسرعموهای آمریكایی آنهاست كه انگلیسی‌ها به نیابت از ایشان در مذاكرات حضور دارند. متاسفانه این پیام در دولت محمود احمدی‌نژاد دیر دریافت شد و پس از تغییر استراتژی دیپلماسی ایران از گفت‌وگو با اروپا به گفت‌وگو با شرق (یعنی روسیه و چین و هند همان دوستان نامطمئن) هنگامی مذاكره با آمریكا در دستور كار قرار گرفت كه توان سیاسی ما در داخل كشور بر اثر اتفاقات داخلی كاهش یافته بود و پیام واحدی از ایران به گوش جهان نمی‌رسید. اینگونه بود كه قبح مذاكره مستقیم با آمریكا در دولت محمود احمدی‌نژاد بی‌دلیل و بی‌نتیجه شكست بدون آنكه دستاوردی ملموس داشته باشد.

‌ سیاست خارجی ادامه سیاست داخلی است. هیچ كشوری تا زمانی كه از اقتدار و اتحاد ملی برخوردار نباشد توان گفت‌‌وگو در عرصه بین‌‌المللی ندارد. دولت‌‌های خاتمی و احمدی‌نژاد هر دو از این جهت دچار مساله بودند. دولت خاتمی گرچه متكی به رای بیش از 20 میلیون شهروند ایرانی بود اما در گذر زمان با افزایش تنش‌های داخلی چنان تضعیف شد كه تئوری حاكمیت دوگانه شكل گرفت. تئوری حاكمیت دوگانه - كه از سوی برخی نظریه‌‌پردازان اصلاح‌طلب طرح شده بود - ظاهرا راه برون‌‌رفت اخلاقی از بحران داخلی در برابر رای‌دهندگان به خاتمی بود كه از او انتظارات افزون بر طاقتی داشتند. با این تئوری، گناه ناكارآمدی دولت در سیاست خارجی بر دوش جناح مقابل آن در سیاست داخلی می‌افتاد و افكار عمومی تهییج و ارضا می‌شد اما در عمل با تثبیت تئوری حاكمیت دوگانه انفعال سیاسی ترویج می‌شد و اقتدار رئیس‌جمهوری منتخب ملت در جهان سیاست، زائل. جهان سیاست عرصه قدرت است. كسی به معذوریت‌های اخلاقی رئیس‌جمهوری اسبق ایران كاری نداشت و تنها برای او دلسوزی می‌كرد اما در نهایت یا به فكر معامله با جناح مقابل – كه قدرت بیشتری داشت – می‌افتاد یا به غرقاب راه‌حل‌های براندازانه فرو می‌رفت. معامله با جناح مقابل ممكن نبود چون جناح اصولگرا اقتدار داشت اما مشروعیت نداشت (یعنی در انتخابات پیروز نشده بود) درست برعكس جناح اصلاح‌طلب كه گرچه مشروعیت داشت (یعنی در انتخابات پیروز شده بود) اما اقتدار نداشت! نتیجه كار بن‌بست مطلق بود. این پارادوكس در دوره محمود احمدی‌نژاد هم ادامه یافت. رفتارهای انتقام‌جویانه و توان‌فرسای دو جناح اصلاح‌طلب و اصول‌گرا كار را به جایی رساند كه غرب حتی اگر می‌خواست مذاكره كند نمی‌دانست باید با كدام جناح مذاكره كند! بدیهی بود كه در این شرایط اسرائیلی‌ها، عرب‌ها و روس‌ها از آب گل‌آلود ماهی می‌گرفتند.

بزرگ‌ترین اشتباه استراتژیك اصلاح‌طلبان در دهه‌ی گذشته طرح نظریه‌ی حاكمیت دوگانه بود و بزرگ‌ترین برنامه استراتژیك اعتدال‌گرایان در دهه‌ی آینده طرح نظریه حاكمیت یگانه است. در علم سیاست حاكمیت مفهومی یكپارچه، یكسره و یكدست است. از نظریه‌ی دولت مدرن توماس هابز كه حاكمیت را به صورت لویاتان می‌بیند تا نظریه‌ی الهیات سیاسی كارل اشمیت هیچ‌كسی حاكمیت دوپاره را حاكمیت نمی‌داند. دوگانگی در حاكمیت نقض غرض است كه به اضمحلال حاكمیت و نظام تصمیم‌گیری منتهی می‌شود. چراكه به قول كارل اشمیت حاكمیت، تصمیم‌گیری (اعمال قدرت) در شرایط استثنایی است. رقابت در عرصه سیاسی مقدمه‌ای بر تشكیل حاكمیت است و هنگام تشكیل حاكمیت باید رقابت را وانهاد و به اجماع‌‌سازی پرداخت.

دكتر روحانی از آغاز ریاست‌جمهوری سعی كرده است حاكمیت را یگانه كند. دولت‌های ائتلافی در غرب نمونه‌ای از ساز و كار برای ایجاد حاكمیت یگانه حتی در شرایط حاد رقابت سیاسی است. ایجاد دولت ائتلافی اولین گام روحانی برای ایجاد حاكمیت یگانه بود. حضور افرادی از دو جناح اصلاح‌طلب و اصول‌گرا در كابینه، كار بزرگ روحانی بود. دومین گام روحانی ترمیم روابط با مراكز واقعی قدرت در ایران بود. سخنان رئیس‌جمهور در دیدار با مراجع تقلید، ائمه جمعه، نمایندگان مجلس خبرگان و فرماندهان سپاه را در همین جهت می‌توان تعریف كرد و سرانجام مهم‌ترین گام رئیس‌جمهور ایجاد رابطه‌ای عاطفی،‌استدلالی، اقناعی و حقوقی با مقام رهبری است. رهبری در ایران از نظر قانون اساسی جایگاهی كلیدی دارد. اگر كسی گمان كند براساس نظریه حاكمیت دوگانه می‌تواند رقابت را تا سطوح عالی قدرت بگستراند هم از نظر سیاسی و هم از نظر حقوقی خطایی استراتژیك مرتكب شده است اگر رقابت در عرصه انتخاباتی به‌صورت دو جناحی و چند جناحی پسندیده‌ است در عرضه حاکمیتی سم مهلک است. یک حزب یا جناح وقتی به حاکمیت رسید باید قدرت اقناع و اجماع حتی در مخالفان خود داشته باشد. روحانی به اتكای رای مردم در پس رقابتی واقعی در انتخابات ریاست‌جمهوری و براساس تعاملی قانونی با مقام رهبری به این جایگاه رسیده كه در آستانه سفر به نیویورك می‌گوید با اختیار كامل یعنی اقتدار كامل به آمریكا می‌رود. به این معنا روحانی اكنون نه‌تنها رای بیش از 18 میلیون شهروند ایرانی كه رای مقتدرترین رجال ایران آقایان خاتمی، هاشمی،‌ ناطق نوری، لاریجانی و از همه موثرتر مقام رهبری را پشت سر دارد. بر این اساس است كه او می‌تواند پشت تریبون سازمان ملل متحد به نام جمهوری اسلامی ایران سخن بگوید و همزمان با نام بردن او از «پرزیدنت باراك اوباما» صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران هم از سخنان رئیس‌جمهوری ایالات متحده آمریكا استقبال كند. این نقطه درخشان تاریخ حاكمیت در جمهوری اسلامی است كه در آن از سیدمحمد خاتمی تا شیخ صادق لاریجانی و از سردار رحیم صفوی تا دكتر ابراهیم یزدی از دكتر حسن روحانی حمایت می‌كنند و تنها روزنامه‌ كیهان عصبانی و ناامید، سخنان اوباما را لاف و گزاف می‌خواند! رسانه‌های تندرویی مانند کیهان از اینکه نفوذ خود را در حاکمیت از دست داده‌اند عصبانی هستند آنان حتی سخنان مقام رهبری را در جمع فرماندهان سپاه تعبیر می‌کنند تا خود را همچنان قلب قدرت نشان دهند.

بنا به اخبار موثق نامزدهای اصلاح‌طلب انتخابات 88 به نزدیكان خود گفته‌اند به دقت مواضع دكتر روحانی را دنبال می‌كنند و راهبرد كلان این دولت مورد تایید آنان است. اكنون به معنای واقعی كلمه همه‌ی اجزای حاكمیت یگانه و یكپارچه شده‌‌‌اند و تندروها به حاشیه رانده شده‌اند. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عنوان نهادی كه در جنگ ایران با عراق از میهن دفاع جانانه‌ای كرد و در انتخابات دوم خرداد 1376 در شهرك شهید محلاتی – محل زندگی فرماندهان و سرداران سپاه – بیش از 70 درصد رای‌دهندگان به سیدمحمد خاتمی رای دادند،‌ در جایگاه واقعی و ملی خود قرار گرفته و پشتیبان دولت منتخب ملت است.

همین موقعیت بی‌نظیر است كه به روحانی این اقتدار را می‌دهد كه پشت تریبون سازمان ملل بگوید از ایران یك صدای واحد به گوش می‌رسد و در ادامه بپرسد چرا از آمریكا چند صدا به گوش می‌آید؟ آیا آمریكا دچار حاكمیت دوگانه شده است؟ و همین موقعیت بی‌نظیر است كه به روحانی این افتخار را می‌دهد كه برای اولین بار در دهه‌ی اخیر پیوند استراتژیك اسرائیل و آمریكا را متزلزل سازد و عرب‌ها و روس‌ها را نگران كند.

گفت‌وگوی غیرمستقیم روحانی  اوباما در سازمان ملل كلید حل مشكلات سیاست خارجی ماست. نه اینكه با مذاكره یا حتی رابطه با آمریكا همه‌ی معضلات ما حل می‌شود بلكه با این كار اجماع در غرب علیه ایران از بین می‌رود. ایران و آمریكا راهی درازتر از یك دیدار سرپایی پشت میز ناهار آقای بان كی مون یا دیدار در حاشیه مجمع عمومی میان روحانی – اوباما در پیش دارند. شأن روحانی بالاتر از این بود كه به صورت اتفاقی اوباما را ببیند. مذاكره با آمریكا باید هدفمند و اصولی باشد و مانند یك توپ صدا كند. هرگز نباید حرف آخر را اول زد. حتی در صورت رابطه با آمریكا ممكن است ایران هرگز نتواند به آمریكا اعتماد كند اما بهانه را از آمریكا خواهد گرفت.

دكتر حسن روحانی در سخنرانی خود در سازمان ملل پیشنهاداتی حرفه‌ای به آمریكا داد. طرح ائتلاف برای صلح طرحی رویایی و خیالی نیست. طرحی است كه به آمریكا پیشنهاد همكاری سیاسی می‌دهد. مشابه كاری كه در دوره خاتمی در افغانستان انجام شد اما متاسفانه هرگز به اندازه‌‌ای كه هزینه كردیم، سود نبردیم. ایران باید با آمریكا مذاكره‌ای حرفه‌ای مبتنی بر اصول اخلاقی و منافع ملی خود طراحی كند. نه آمریكا هرگز دست از حمایت از دولت اسرائیل برمی‌دارد و نه ایران هرگز باید از حمایت از ملت فلسطین دست بردارد اما ما می‌توانیم نفوذ لابی صهیونیستی در آمریكا را كمتر كنیم. میزان موفقیت روحانی در سفر نیویورك را می‌توان با میزان عصبانیت اسرائیل فهمید و برخی دوستان نادان كه رادیو اسرائیل معیار تحلیل آنها در عالم است از همسویی شگرف خود با تل‌آویو شرمنده باشند! اما این تازه از نتایج سحر است باش تا كه صبح دیپلماسی اعتدال بدمد.
مهم‌ترین توفیق دكتر حسن روحانی در سفر به نیویورك ایجاد تصویر تازه‌‌ای از ایران بود كه در آن یك حكومت، یك حاكمیت و یك دولت وجود دارد. دوستان ایدئالیستی كه در دو جناح اصلاح‌طلب و اصول‌گرا به این دولت طعنه می‌زنند كه چرا حرف آخر را همین روز اول نزد باید اندكی صبر كنند و با تعجیل - كه از مصادیق تفریط و افراط و به دور از اعتدال است - خود را بیش از این در انزوا قرار ندهند.

اگر از تندروهای «كیهان» و «جهان» صرف‌نظر كنیم روی خطاب این سخن بیشتر با معدود دوستان اصلاح‌طلبی است كه تحت تاثیر شبكه‌های مجازی از موضع اولترا اصلاح‌طلبی از یاد برده‌‌اند كه اكنون همفكران خاتمی و هاشمی و حتی موسوی و كروبی نه اپوزیسیون كه جزئی از حاكمیت جمهوری اسلامی ایران هستند. همان افرادی كه برنامه دستیابی به دانش هسته‌ای در دولت‌های آنان بنا شد و دولتمردان آنان از بهترین فرزندان انقلاب،‌ سپاه و حوزه بودند و آرزویی جز صلح، آزادی و توسعه ایران ندارند. اصلاح‌طلبی همان جریان اصیلی است كه در جریان انقلاب، جنگ، سازندگی و اصلاحات از این كشور دفاع كرد و شهدای هسته‌ای و جنگ تحمیلی را در انحصار هیچ حزب و گروهی نمی‌داند و خود را به جمهوری اسلامی نزدیك‌تر از هر جریان سیاسی دیگری می‌داند و از كلیت اسلامیت، جمهوریت و ایرانیت دفاع می‌كند. ما امروزه باید به نام جمهوری اسلامی ایران سخن بگوییم نه یك كلمه كم و نه یك كلمه بیش؛ همان‌گونه كه دكتر حسن روحانی در سازمان ملل متحد سخن گفت. دفاع از صلح و انتخابات آزاد در سوریه، كاهش تنش با آمریكا و مذاكره اصولی با غرب و دستیابی به دانش هسته‌ای صلح‌آمیز همان حرفی است كه اصلاح‌طلبان همواره از آن دفاع كرده‌اند اما این بار این سخنان از زبان رئیس‌جمهوری اسلامی ایران بیان می‌شود و نه اپوزیسیون نظام. عصر اپوزیسیون بودن پایان یافته است.

سرمقاله شماره 61 هفته نامه آسمان ، 6 مهر 92