اشاره، اخیرا ۱۵۷ تن از فرهیختگان برجسته ایرانی در نامهای از همکاران خود در جهان خواستهاند تا سیاستمداران کشورهای خود را به حل ابتکار آمیز و مؤثر مناقشه دشوار میان ایران و غرب ترغیب کنند. در این نامه به درستی به آثار مخرب تحریمها اشاره شده است، ولی ایکاش نویسندگان از ریشه و دلایل آن هم مینوشتند. «مناقشه دشوار» به سرتحریمها نیست، بلکه برسر پروژه هستهای است که غرب، از جمله متحدین جمهوری اسلامی، یعنی روسیه و چین، به آن مشکوک و معترضاند و در سازمان ملل پنج قطعنامه علیه ایران تصویب کردند. خوانندگان نامه شما فراموش نمیکنند که حکومت ایران به جای برطرف کردن دلایل تحریمها، آنها را بزرگترین موهبت، و قطعنامهها را کاغذ پارههای بیارزش نامیدند. اکنون جا داشت که شما به ریشههای این «مناقشه دشوار» نیز اشاره میکردید. درباره آنچه نوشتهاید خوانندگان و همکاران شما میتوانند پرسشهای زیر را طرح کنند.
پرسش نخست، شما نوشتهاید: «این تحریمها نه تنها کمکی به صلح آمیزتر شدن روابط بین المللی نمیکند، بلکه با آثار فاجعه بار انسانی خود بر تیرگی روابط میافزاید.» فکر نمیکنید انتخاب روحانی به ریاست جمهوری، و رویکرد جدید جمهوری اسلامی زیرنام «نرمش قهرمانانه»، نتیجه اعمال تحریمها است؟ البته نباید نقش مثبت جنبش سبز و نقش منفی و خرابکاریهای هشت سالۀ دولت احمدینژاد را نادیده گرفت. فکرنمی کنید مخاطبان شما وضعیت اسفناک اقتصاد ایران، ازجمله کشاورزی، نابه سامانی محیط زیست، بیکاری دو رقمی، و تورم بالای ۴۰ درصدی را نه صرفا نتیجه تحریمها، بلکه در اصل ناشی از مدیریت غیرکارشناسانه و ایدئولوژیک ایران بدانند؟ آنها میپرسند آیا این درست است که در شرایطی که گفته میشود نیمی از جمعیت ایران زیر خط فقر زندگی میکنند، حکومت ایران بیش از۱۵ میلیارد دلار به رژیم اسد در سوریه کمک کرده است؟ و در وضعیتی که منطقه بسیار ملتهب و مستعد جنگ است، ایران بطور نظامی خود را در گیر جنگ داخلی سوریه کند؟ آیا اینها عامل اصلی وضعیتی نیست که شما در نامهتان نوشتهاید؟
پرسش دوم، شما به درستی نوشتهاید که: «ایالاتمتحده آمریکا و متحدان اروپاییاش اهداف تحریمهای تجاری و مالی علیه ایران را کنترل و شفافسازی فعالیتهای هستهای ایران اعلام کردهاند.» در پی این سخن درست اضافه کردهاید که: «... موضوع مورد مناقشه بهطور جداگانه نیازمند انجام بررسیهای فنی بوده و از صلاحیت امضاکنندگان این نامه خارج است،...» فکر نمیکنید که خوانندگان نامه شما خواهند پرسید چه مرجعی صالحتر از شما اقتصادانان برجسته کشور، حقوق دانان مدافع حقوق مردم و روزنامه نگاران دلسوز ایرانی برای بررسی موضوع مورد مناقشه وجود دارد؟ زیرا حکومت ایران هدف فعالیتهای هستهای را اقتصادی مینامد، نه نظامی و امنیتی. آیا ادعای اقتصادی بودن طرح هستهای ایران در حیطه تخصص اقتصادانان برجسته کشور نیست؟! خوانندگان نامه شما خواهند پرسید که آیا نیروگاه هستهای بوشهر پس از ۳۸ سال، با صرف میلیاردها دلار هزینه، و صدها میلیارد دلار زیان به منافع ملی ایران، توجیه اقتصادی دارد؟ همکاران شما درجهان خوب میدانند که ایران روی منابع عظیم گاز خوابیده است و به سادگی میتواند با استفاده از توربینهای ترکیبی گاز وبخار با هزینهای بسیار پائینتر از نیروگاه هستهای بوشهر بدون ایجاد تنش با جهان در زمانی حدود دو سال انرژی مورد نیاز را تأمین کند. ایران خود سازنده و صادر کننده این توربین هاست. آنها خواهند پرسید درشرایطی که ژاپن حدود ۳۰ درصد انرژی خود را از ۵۳ نیروگاه هستهای تأمین مینمود، هفته گذشته آخرین نیروگاه خود را تعطیل کرد. چرا ایران با این همه ذخایر نفت و گاز به سراغ پروژه هستهای منافشه برانگیز رفته است؟ این در حالی است که ژاپن خود سازنده این تکنولوژی است و نیازی به وارد کردن آن ندارد، و باید نفت وارد کند. ایران برعکس نفت و گاز دارد و باید تکنولوژی هستهای را وارد کند.
پرسش سوم، شما نوشتهاید که: «محروم کردن شهروندان ایرانی از تجارت آزاد ناقض حقوق اولیه انسانی آنها است.» همکاران شما درغرب از شما حقوق دانان محترم خواهند پرسید آیا حکومت جمهوری اسلامی حقوق شهروندان خود را رعایت میکند؟ آنها میدانند که حکومت ایران ابتداییترین حقوق مردم خود، مانند حق آزادی پوشاک، خوراک، مسافرت، مذهب، خواندن، نوشتن، نقد کردن، و غیره را نقض میکند و بارها در سازمان ملل به خاطر نقض حقوق بشرمحکوم شده است. آنها هر روز در خبرها میخوانند که وکلا، روزنامه نگاران، دانشجویان، هنرمندان، فعالان حقوق بشر، اقلیتهای دینی با اتهامهای واهی بازخواست و زندانی میشوند. آنها میدانند که هزاران ایرانی به دلیل در خطر بودن زندگی خود ترک وطن کردهاند. آنها از شما فرهیختگان جامعه میپرسند چرا نامهای شبیه به این نامه در اعتراض به نقض حقوق شهروندان ایرانی ننوشتهاید؟
پرسش چهارم، شما اضافه کردهاید که تحریم یعنی «... به گروگان گرفتن نیازهای اولیه حیاتی ایرانیان از جمله کودکان، سالخوردگان، بیماران و بسیاری دیگر از گروههای آسیبپذیر...». آیا این مشکلات پیش از آنکه نتیجه تحریمها باشد، نتیجه فاصله فقر و ثروت بیسابقه و افسانهای در ایران، فساد مالی، بیتوجهی به اصول اولیه علم اقتصاد، یعنی تزریق میلیاردها دلار درآمد نفت با اهداف سیاسی به اقتصاد مملکت، و هفت برابر کردن نقدینگی درشرایط رشد اندک، ایستایی و حتا رشد منفی اقتصادی، نیست؟ آیا واقعیتهای تلخی مانند اینکه در برخی ازمناطق ایران مردم ازآب آشامیدنی محرومند به تحریم ربط دارد؟ شما از مشکلات بیماران نوشتهاید. شاید میدانید که احمدینژاد وزیر بهداشتاش، خانم مرضیه وحید دستجردی را به دلیل افشای نقش بانک مرکزی و گمرک ایران در ایجاد بحران کمبود دارو از کار بر کنار کرد. درهمین ارتباط رئیس کمیسیون بهداشت مجلس نیز از اختصاص دادن ارز برای واردات اتومبیلهای لوکس به جای دارو پرده برداشت. وزیر بهداشت دولت جدید، آقای هاشمینژاد، نیز اعلام کرد که ارتباطی میان تحریم و کمبود دارو نیست. خوانندگان نامه شما خواهند پرسید آیا این واقعیتهای تأسف بار از ساختار اقتصاد سیاست زده و دولتی ایران ناشی نمیشود؟
پرسش پنجم، شما نوشتهاید که: «ادامه وضع موجود مطمئنا فجایع انسانی بزرگی را در پی خواهد داشت که بدون تردید، آیندگان پیامدهای ناگوار آن را بر دولتهای بهکارگیرنده این تحریمها نخواهند بخشید.» کسی نمیتواند با این سخن درست شما مخالف باشد. ولی آیندگان خواهند پرسید ریشه این فجایع چه بوده است؟ چرا سازمان ملل متحد، ازجمله روسیه، سازنده نیروگاه بوشهر، و چین، متحدین جمهوری اسلامی هم به پنج قطعنامه علیه ایران رأی دادند؟ آیا پنهانکاری و شفاف نبودن فعالیتهای هستهای ایران، و بطور همزمان تهدید کشورهای دیگر به نابودی، ریشه این فجایع انسانی نبوده است و حکومت ایران نمیتوانسته ریشه این فجایع را برطرف کند؟ مردم آمریکا برای ممانعت از داخل شدن دولتشان در جنگ داخلی سوریه دولت خود را زیر فشار قرار دادند، نه دولتهای خارجی را. چرا کار مشابهی در ایران انجام نگرفته است؟ شما در نوشته خود «وجدان بشری» را به شهادت طلبیدهاید. آیا وجدان بشری برای حکومت ایران مطرح نیست؟ چرا به خاطر وجدان بشری از پروژهای که سراسر هزینه و زیان بوده است، و ایران را به وضعیت کنونی کشانده است، دست نمیکشند؟ آیا آیندگان مسببین این سیاست و کسانی که دانسته در برابر آن سکوت کردهاند را شماتت نخواهند کرد؟
پرسش ششم، شما نوشتهاید که: «... اعمال تحریمهای اقتصادی منجر به گسترش اقتصاد غیررسمی، دور شدن از شفافیت، توسعه فساد و تخصیص ناسالم و ناعادلانه منابع میشود...» همکاران شما خواهند پرسید اگر حکومت ایران به این مسائل نمیاندیشد، آیا شما توقع دارید که غرب به مشکلاتی که حکومت ایران مسبب آن است بیاندیشد؟ آیا درست نیست که بگوئیم تمام این عوارض داخلی، از جمله مناقشه دشوار مورد نظر، میتواند توسط حاکمیتی ملی و جامعهای آزاد برطرف شود؟ پس ما کی میخواهیم به جای احساس مزمن قربانی بودن و همواره مقصر دانستن عوامل خارجی، حکومتگران و نخبگان خود را مسئولیت پذیر و پاسخگو کنیم؟
پرشس هفتم، شما در ادامه نامه خود اضافه کردهاید: «نگاهی تاریخی به تحریمهای گذشته نشان میدهد که در اکثر موارد، کشورهای اعمالکننده تحریم به اهداف خود دست پیدا نکردهاند و در موارد زیادی، نتیجه نهایی بروز درگیریهای نظامی و فجایع بزرگ انسانی بوده است.» شاید بیان واقعیتهای زیر در این زمینه کمک کننده باشد.
نخست اینکه تحریم علیه ایران بعنوان بدیل جنگ در برابر تند روهای اسرائیل و آمریکا بکار برده شده است، و در عمل مانع جنگ شده است. دوم اینکه در تاریخ صدها جنگ رخ داده که با تحریم ارتباطی نداشته است، و سوم اینکه در یک قرن گذشته حدود دویست تحریم علیه دولتهای دیکتاتوری اعمال شده که به جنگ نیانجامیده است. بنابراین ارتباط تحریم با جنگ با شواهد تاریخی همراه نیست.
کسانی که تحریم را مقدمه جنگ میدانند فقط به یک نمونه، یعنی تجاوزغرب به عراق اشاره میکنند. بیآنکه به وضعیت استثنایی و فجایعی که صدام حسین قبل از جنگ برای ملت خود و منطقه ایجاد کرده بود اشاره کنند. واقعیت چیست؟
عراق دو جنگ، یعنی جنگ با ایران و جنگ با کشورهای عربی و متحدان غربیاش را پشت سر گذارده بود بیآنکه تحریمی در کار باشد. حمله غرب به عراق پس از تحریم چند ساله زمانی رخ داد که عراق هشت سال علیه ایران جنگیده بود، و پس از پایان جنگ با ایران، اشتهای صدام حسین برای ضمیمه کردن کویت، متحد سخاوتمند خود در جنگ علیه ایران، و شاید پس ازکویت کشورهای دیگر منطقه خلیج فارس، گل کرده بود و همه کشورهای منطقه و متحدین غربی آنها را به هراس و نگرانی انداخته بود. افزون برآن، کشتار شیعیان در جنوب عراق و کردها درشمال نشان داد که بیرحمی صدام حدی نمیشناسد، و کاربرد سلاح شیمیایی در حلبچه نشان داده بود که صدام به سلاح شیمیایی دسترسی دارد و از کار برد آن علیه مردم عادی ابایی ندارد. همه اینها، و پس از رخ داد فاجعه ۱۱ سپتامبر در آمریکا، به نئوکانهای تازه به قدرت رسیده فرصت داد که بخواهند به اصطلاح خلا ناشی از فروپاشی ابرقدرت شوروی را پرکنند. اینها همه عواملی بودند که که به حمله نظامی غرب و اشغال چند ساله عراق منجر شد. عوارض منفی این فاجعه هنوز ادامه دارد.
اما برخی با نادیده گرفتن این واقعیتها، تحریم را بطورکلی در همه جا مقدمه جنگ خوانده و ازآن قاعده و قانون ساختهاند. در حالیکه تحریم رژیمنژاد پرست آفریقای جنوبی نه تنها به جنگی منجر نشد، بلکه عامل ایجاد صلح میان رژیم و آپوزیسیون گردید و از گسترش جنگ جلوگیری نمود. این نکات را نوشتم که به نادرست بودن نظریه «تحریم مقدمه جنگ است» اشارهای کرده باشم. در مورد ایران هم تحریم به عنوان بدیل جنگ بکار گرفته شد، نه مقدمه آن. علی رغم ادامه سالها تحریم علیه ایران، نه تنها جنگی رخ نداد، بلکه رویکرد صلح جویانهای رخ نموده است. جنگ میتواند بدون تحریم یا با تحریم هم شروع شود. ولی قانون و قاعده ساختن از آن درست نیست. با اعمال تحریم علیه ایران جنگ طلبان اسرائیلی و آمریکایی نیز خلع سلاح شدند.
همکاران شما در جهان خواهند پرسید، آیا این برداشت نادرست است که انتخاب حسن روحانی، و تغییر رویکرد رهبران ایران از خصومت به تعامل با غرب نتیجه اعمال تحریمها علیه فعالیت مشکوک هستهای ایران بوده است؟ اگر این فرض درست باشد، هزینهای که مردم ایران برای عوارض تحریم دادهاند ارزش این دگرگونی را نداشته است؟ برداشت اینجانب نیز این است که خواست مردم ایران برقراری رابطه عادی با تمام کشورهای جهان از جمله آمریکا است. درغیر این صورت، مردم به جای آقای روحانی میبایست، به آقای سعید جلیلی که خواهان ادامه سیاست تا به کنونی نظام بود رأی میدادند. آیا نتیجه گیری کسانی که معتقدند تحریم علی رغم هزینه آن، مانع جنگ و در نهایت به سود مردم ایران، منطقه و غرب تمام شده است، نادرست است؟
پرسش هشتم، شما نوشتهاید: «در شرایط فعلی که کشورهای خاورمیانه یکی از ناآرامترین دورانهای تاریخ خود را سپری میکنند، چه عقلانیتی در تکرار این تجربه تلخ نهفته است و این تحریمها چگونه میتواند به صلح جهانی کمک کند؟» بازهم خوانندگان نامه شما میتوانند بپرسند که آیا برای ممانعت از تکرار تجربه تلخ، راه درست این نیست که جمهوری اسلامی در بحرانهای منطقه مانند جنگ سوریه و لبنان دخالت نکند و جنگ را در منطقه و میان سنی و شیعی گسترش ندهد؟ سیاستی که به نظر میرسد غلط بودن آن پس از انتخاب روحانی، برای بسیاری از سران جمهوری اسلامی روشن شده باشد. خوانندگان نامه شما به دو عامل وضعیت بد اقتصادی ایران، که بدست سران نظام رخ داده است، و تحریمها اشاره میکنند که سبب شدهاند که حکومت ایران سیاست مشارکت در جنگ سوریه را به سیاست پی گیری مذاکره میان طرفین مخاصمه تغییر دهد و منطقه را از خطرات دهشتناک نجات دهد. آیا این ارزیابی نادرست است؟
پرسش نهم، شما نامه خود را با این جملات خاتمه دادهاید که: «شرایط بهوجودآمده در پی انتخابات ۲۴ خرداد سالجاری، فرصتی استثنایی برای دولتهای تحریمکننده ایران بهوجود آورده تا با تغییر رویکرد و بهکارگیری اقداماتی صلحآمیز و نوآورانه، بتوانند به مردم این کشور و منطقه آرامش بخشیده و با پیشقدم شدن در برداشتن تحریمها، فرآیند متفاوت و سازندهای در حل مناقشات بینالمللی پایهگذاری کنند.» این شرایط ویژه چیست؟ چرا آنرا «فرصتی استثنایی» خواندهاید؟ آیا جز این است که مردم ایران به دولتی رأی دادهاند که برخلاف سیاست غالب تا به کنونی، علاقمنداست که مشکلات ایران با غرب از طریق مذاکره و شفاف سازی پروژه هستهای حل شود؟ مگرخواست بسیاری از تحریم کنندگان جز این بوده است؟ مگر دولتهای غربی از انتخاب آقای روحانی و رویکرد صلح جویانه ایشان استقبال نکردهاند؟ آنها اعلام کردهاند که دربرابر شفاف سازی پروژه اتمی ایران، تحریمها نیز برداشته خواهد شد. آنها منتظرند تا درعمل این جهت گیری مثبت را ببینند. آیا این بهترین راه حل برای پایان دادن به مناقشهای که شما و همه ما را به درستی نگران کرده است، نیست؟
با احترام
منبع: روزآنلاین