درست است که سیاست خارجی ادامه سیاست داخلی است، اما امروز سیاست خارجی جمهوری اسلامی به کلید حل مشکل داخلی در ایران بدل شده است. به دلیل ۱- وخامت اقتصادی، ۲- شکست مذاکرات اتمی، ۳- تحریم ها و انزوای جهانی، ۴- مقاومت مردم در برابر سرکوب ها، و شکست رژیم در واقعی نشان دادن انتخابات سال ۸۸، و ۵- شکاف های درونی رژیم، در کنار ممانعت از نامزدی خاتمی و رفسنجانی، حسن روحانی به ریاست جمهوری انتخاب شد.
روحانی اگر چه رئیس جمهور مطلوب همه جناح های رژیم نیست و از صندوق رأی بیرون آمده است، ولی رئیس جمهور مطلوب مردم هم نیست. زیرا او از انتخابات آزاد بیرون نیامده است. انتخاب روحانی به این معنی نیست که حکومت نمی توانسته، بلکه نمی خواسته از آمدن او جلوگیری کند. او در عین حال برآیند اختلافات درون نظام برای حل مشکلات ساختاری ایران است. البته ارزیابی رژیم در آغاز این نبود که روحانی رأی خواهد آورد. زمانی که وزارت اطلاعات به احتمال رأی آوری روحانی پی بردند، خواهان حذف او شد، ولی خامنه ای با آنها مخالفت کرد. این دو گانگی به دلیل اختلاف در سیاست خارجی، بعنوان کلید حل مشکلات داخلی نظام بود، که درمناظره انتخاباتی میان علی اکبر ولایتی و سعید جلیلی، دو تن از نزدیکان رهبر علنی شد.
تمام فضای انتخاباتی غافلگیرانه ای که منجر به انتخاب روحانی شد در چند روز شکل گرفت. این فضا شباهتی به کمپین و حضور وسیع و پردامنه جوانان درسال ۸۸ نداشت. شورای نگهبان مانع از ورود خاتمی ونامزدی رفسنجانی دو کاندیدای مطلوب اصلاح طلبان شد، و نیروی انتظامی از قبل مردم را ترسانده بود که به خیابان نیایند، و مردم هم نیامدند. البته خاتمی و رفسنجانی هم در برابرتعرض تندروها، همانند موسوی و کروبی، واکنشی از خود نشان ندادند که منجربه اعتراض خیابانی مردم بشود. جنبشی هم شکل نگرفت که نیروی انتظامی و امنیتی بخواهند آنرا سرکوب کنند. این بار شرایط اجتماعی و سیاسی مانند سال ۸۸ نبود که حکومت همان سیاست را تکرار کند. در کنار این واقعیت ها، بخشی از حکومت دریافته است که بدون تغییر در سیاست خارجی، مشکلات درونی بر طرف نخواهد شد. عقب نشستن از تحمیل نامزد اصلح رژیم نیز کمک کرد که انتخابات این دوره با انتخابات سال ۸۸ متفاوت باشد.
بنابراین روحانی محصول شرایط امروز جامعه و ساختارقدرت سیاسی ایران است. هردو طرف، رژیم و مخالفان، مصلحتی به انتخاب او تن دادند. هیچ کس، نه موافقان ونه مخالفان، حتی خود روحانی هم تصور نمی کرد او انتخاب شود. رژیم از انتخاب روحانی احساس خطر نمی کند. و مخالفان هم در نبود نامزد مطلوب خود، به ناچار به وعده های او امید بسته اند.
برخی دوست دارند که انتخاب روحانی را به اعتدال رسیدن مدافعان و مخالفان رژیم تعبیر کنند و آنرا سنگ محک آینده ایران بدانند. در حالیکه دو طرف نا چار به این وضعیت تن داده اند، نه آنکه به آن رأی داده باشند. وضعیت کنونی را نمی توان پایدار شمرد. مخالفان و اصلاح طلبان باز بیشتر به گوشه رانده شدند و راهی بهتر از تن دادن به روحانی، نماینده حزب اعتدال و توسعه، نیافتند. نقش صندوق رأی در ۱۶ سال قبل بمراتب برجسته تر بود که در سه انتخابات پی در پی شورای های شهر و روستا، ریاست جمهوری و مجلس اسلامی مهر خود را کوبید. از آن تاریخ تا به امروز نقش صندوق رأی گمرنگ تر و وگمرنگ تر شد و اصلاح طلبان بیشتر و بیشتر مجبور به عقب نشینی شده اند، و تند روها و سپاه سلطه بیشتر یافته اند. اصلاح طلبان نه تنها از ساختار قدرت بیرون رانده شدند، احزاب و فعالیت های سیاسی آنها نیز غیر قانونی اعلام شده است و عرصه فعالیت های فرهنگی و اجتماعی آنها تنگ تر شده است. از جامعه مدنی آن روزها هم دیگر خبری نیست. برای آنکه واقعا بدانیم انتخاب روحانی برای رژیم و مردم چه معنایی دارد، باید کمی صبر کرد. زیرا ساختارقدرت همچنان بر ایجاد و حفظ تنش داخلی و خارجی، حذف مخالفان و خشونت استوار است. برای رفع این مشکل ساختاری باید پایه قانونی آن، که توجیه گر قدرت مطلق ولی فقیه است، از میان برداشته شود.
اما آنچه در این مقطع مهم است عقب نشینی در سیاست خارجی است. زیرا حل مشکلات درونی، در رأس همه، مهار تورم، راه اندازی چرخ تولید، و ایجاد کار، وابسته به دسترسی نظام به درآمد نفت و گاز، امکانات جهانی و برطرف سازی مشکلات بانکی است. این خواست حاصل نخواهد شد مگر آنکه رژیم با غرب به ویژه آمریکا، به توافق برسد. ولی از سوی دیگر حفظ تنش با غرب به ضرورت ادامه قدرت انحصاری حکومت بدل شده است. آیا روحانی قادر خواهد بود این دو گانگی را بر طرف کند؟
سیاست مذاکرات اتمی در مناظره های انتخاباتی مورد نقد و چاش ولایتی و روحانی قرار گرفت. دلایل نقد روحانی به این سیاست روشن است. او در گذشته در رأس تیم مذاکره کننده با غرب نیز اساس سیاست اش را بر توافق با غرب نهاده بود. آیا امروز او قادر خواهد بود آن سیاست را زنده کند؟ پاسخ نسبی این پرسش را می توان در چرایی جدل ولایتی با ولایتی یافت.
به نظر می رسد که سخنان ولایتی بازتاب تفاوت دو دیدگاه درون نظام در باره پروژه اتمی، مناسبات با غرب و کشورهای همسایه های است. بدون شک ولایتی بدون توافق رهبر علیه جلیلی و سیاست مذاکرات اتمی او حرف نزده است. احتمالا او پیش از آنکه این موضوع را علنی کند، رهبر را قانع کرده است که سیاست جاری غلط و خطرناک است؛ یا هردو، ولایتی و رهبر، همزمان به این نتیجه رسیده اند که باید به سیاست تا به کنونی پایان داد، ولی فرماندهان سپاه کوتاه نیامده اند و رهبر هم خود، با توجه به اینکه تا به کنون سیاست مخالف در مذاکرات داشته و مردم را علیه آمریکا تحریک می کرده است، نمی تواند به سادگی علیه سیاست تا به کنونی خود بایستد. جلیلی، شاید بی آنکه بداند میان رهبر و ولایتی چه گذشته است، در مناظره های انتخاباتی موضع فرماندهان سپاه، که موضع خود او هم هست را تکرار کرد. البته فرماندهان سپاه هم یکدست نیستند. در همان مناظره، قالیباف ضمن رد سخنان ولایتی و روحانی مبنی بر توافق با آمریکا، اظهار داشت که تصمیم گیری در باره پروژه اتمی با رهبر است، نه با رئیس جمهور و خود را از این دو گانگی که در بدنه نظام جریان دارد، کنار کشید. به نظر می رسد که اختلافات درونی رژیم به سادگی نمی گذارد سیاست خارجی آن مسیر توافق دیپلماتیک را پیش بگیرد. این واقعیت کار روحانی را دشوار خواهد کرد. آیا اظهار نظر سید حسین موسویان، سفیر سابق جمهوری اسلامی در آلمان و عضو تیم مذاکره کننده اتمی در زمان روحانی، مبنی بر اینکه “در صورت ادامه روند تحریم و فشار، خروج از ان پی تی به گزینهای جذاب برای تهران تبدیل خواهد شد” سیاست روحانی خواهد بود؟ اظهار نظر موسویان، به اهداف تند روهاهای دو طرف، ایران و غرب، و فراهم کردن شرایط حمله نظامی به ایران کمک خواهد کرد.