طرح پرسش
چرا حسن روحانی در انتخابات یازدهمین دورۀ ریاستجمهوری (۲۴/۳/۹۳) در همان دور اول پیروزیِ شد؟ (۱) اگر به شرایط امنیتی و بستهای که اصلاحطلبان وارد کارزار انتخاباتی شدند و نیز انتظاری که مخالفان تندروی اصلاحات (که از قدرت سازمانی، تبلیغاتی و مالی بیرقیبی در حاکمیت برخوردار بودند) از این انتخابات داشتند توجه کنیم، اهمیت تبیین و تحلیل پیروزی قاطع روحانی روشنتر میشود و این تبیین پرتو نوری بر گذشته و آیندۀ حرکت جمعی مردم ایران و کارنامۀ مخالفان تندروی اصلاحات و بستر اجتماعی دولت آیندهی روحانی میاندازد.
شرایط پیش از انتخابات
اصلاحطلبان در شرایط بستۀ امنیتی وارد کارزار انتخاباتی شدند. مخالفان تندروی اصلاحات کوچکترین امتیازی به منتقدان انتخابات مناقشهانگیز ۸۸ (یا جنبش سبز) ندادند و شریفترین شهروندان ایران را فتنهگر خواندند. رهبران جنبش سبز در حصر و بسیاری از فعالان سیاسی، روزنامهنگاران و دانشجویان سبز در زندان بودند. امنیتیهایِ تندرو سازماندهی وسیع و کمنظیری را از لحاظ اطلاعاتی و امنیتی علیه هرگونه اجتماع غیرحکومتی بهکار برده بودند. از یک سال پیش از انتخابات ۹۲ فعالان سیاسی اصلاحطلب، روزنامهنگاران، دانشجویان و دانشگاهیان احضار و در مورد فعالیتهای پیشاانتخاباتی تهدید میشدند. اگر اصلاحطلبان تمکین نمیکردند، پروندههای قضایی آنها به جریان میافتاد. شرایط چنان بود که در آستانۀ انتخابات اصلاحطلبان نتوانستند با کاندیدای اجماعی و حداکثری خود (که سیدمحمد خاتمی بود) وارد کارزار انتخاباتی شوند. حتی مخالفان تندروی اصلاحات وقاحت را به اوج رساندند و دومین کاندیدای اجماعی و حداکثری مورد حمایت اصلاحطلبان را که شناسنامۀ نظام و انقلاب اسلامی بود (علیاکبر هاشمی رفسنجانی) رد صلاحیت کردند. در آستانۀ انتخابات قریب به نودوپنج درصد از کاندیداهای اصلی اصلاحطلب در شوراهای شهر رد صلاحیت شدند تا انگیزۀ تحرک انتخاباتی اصلاحطلبان تا آنجا که ممکن است کاسته شود. ارتباطات اینترنتی و مجازی کُند شد. پارازیت بر شبکههای پرمخاطب ماهوارهای خصوصاً تلویزیون بیبیسی، صدای آمریکا و منوتو افزایش یافت. احزاب اصلی اصلاحطلبان امکان برگزاری جلسات علنی و همایشهایشان را نداشتند. ستادهای انتخاباتی اصلاحطلبان برای سیدمحمد خاتمی، علیاکبر هاشمی رفسنجانی، محمدرضا عارف و حسن روحانی نیز امکان فعالیت آزاد و گستردهی انتخاباتی نداشتند. در چنین شرایطی بود که اصلاحطلبان با حمایت از کاندیدای ائتلافی خود (روحانی) وارد کارزار انتخاباتی شدند.(۲)
در مقابل مخالفان تندوری اصلاحات اوضاع را بر خلاف سال ۸۸ برای انجام انتخابات کاملاً مدیریتشده و تحت کنترل میدیدند و انتظار خطر جدیای از سوی منتقدان و اصلاحطلبان را نداشتند، زیرا معتقد بودند بخش وسیعی از طبقۀ متوسط شهری به دلیل تداوم ناکامیهای پس از انتخابات ۸۸ در انتخابات ۹۲ فعال نمیشوند (در عمل هم پس از انجام انتخابات معلوم شد حدود ۵۲% از واجدان شرایط رأیدهندگان تهرانی در انتخابات ۹۲ شرکت نکردند). آنها با تأیید صلاحیت هشت نامزدی که از فیلتر نظارت شورای نگهبان گذشتتند فکر میکردند اکثر سلایقی که میخواهند در انتخابات شرکت کنند یکی از نامزدها را نمایندهی خود خواهند یافت. مثلاً قالیباف میتواند جمعیتی را که حامی پروژههای نوسازی شهری تهران است جذب کند. یا رضایی میتواند با وعدۀ یارانۀ هر نفر صد هزار تومان و ایجاد پنج میلیون فرصت شغلی خانگی، اقشار ناراضی اقتصادی را جذب کند. یا جلیلی میتواند بدنۀ هواداران دولت احمدینژاد و طرفداران گفتمان مقاومت و آمریکاستیزان را به سوی خود بکشاند. اعتدالگرایان و طرفداران هاشمی هم میتوانند به روحانی و ولایتی رأی دهند و دست آخر اصلاحطلبان علاقمند به شرکت در انتخابات هم میتوانند به عارف که معاون اول خاتمی در دورۀ ریاستجمهوری او بود رأی دهند. رأیدهندگان تکنواز هم میتوانند جذب صحبتهای نمکین غرضی شوند. بدین ترتیب مخالفان اصلاحات تا روزهای آخر در حالی به پیشواز انتخابات میرفتند که این انتخابات را برخلاف انتخابات سال ۸۸ یک انتخابات آبرومند و با نتایج تضمینشده و بدون خطر (با انتظار پیروزی جلیلی یا قالیباف) میدیدند و اگر حدس میزدند که عارف یا روحانی میتوانند رأیساز شوند در رد صلاحیت آنها همچون هاشمی به خود شک راه نمیدادند. آنها حضور روحانی و عارف را پس از رد صلاحیت هاشمی برای حفظ آبروی نظام در داخل و خارج و رعایت زینت انتخابانی ضروری میدانستند. به تعبیر دیگر حتی تایید صلاحیت روحانی پس از رد صلاحیت هاشمی ممکن شد و برآورد حلقههای امنیتی تندرو این بود که پس از رد صلاحیت هاشمی روحانی و عارف ائتلاف نخواهند کرد و مورد حمایت تمامقد خاتمی و هاشمی و احزاب اصلاحطلب قرار نخواهند گرفت.
از پرسش سیاسی به پرسش اجتماعی
در مجموع اوضاع در روزهای پایانی انتخابات بر وفقِ مراد مخالفان تندروی اصلاحات بود. اما نتیجۀ انتخابات در ساعت ده شب روز رأیگیری نشان داد که پیروز این انتخابات، دورترین نامزد به مخالفان تندوری اصلاحات (روحانی) است. با چند ساعت توقف در اعلام نتایج رأیگیری بالاخره نتیجۀ انتخابات اعلام شد (روحانی بیش از هجده میلیون رأی آورد و جلیلی حدود چهار میلیون رأی کسب کرد). اینک پرسش این است که چرا به رغم این همه تمهید مقدمات این پیروزی قاطع رخ داد؟ پاسخ این پرسش را میتوان در استعداد جنبشی جامعۀ ایران (که بیش از دو دهه است که از سوی حاکمیت انکار میشود) جستوجو کرد. در روزهای پایانی انتخابات (به شرحی که خواهد آمد)، بر خلاف انتظار مخالفان تندروی اصلاحات، یک جنبش اجتماعی فراگیر و غافلگیرکنندۀ انتخاباتی در سراسر ایران بیدار و فعال شد و برخلاف انتظارِ تندروها از میان نامزدهای موجود نامزد منتقد وضع موجود و نزدیکتر به اصلاحات را به پیروزی قاطع رساند. همۀ جنبشهای اجتماعی با حضور تعداد زیادی از افراد جامعه برای تحقق هدفی ایجابی یا سلبی شکل میگیرند. البته این جنبش غافلگیرکنندۀ انتخاباتی با اهدافی محدود (و نه برای دموکراسی حداکثری) – پیروزی نامزدی که بتواند جلوی روندهای مخرب در عرصۀ اقتصادی و سیاست خارجی و داخلی کشور را بگیرد – شکل گرفت. بدین ترتیب سؤال سیاسی این مقاله به این سؤال اجتماعی تبدیل میشود که: در شرایط کنترلشده و بستۀ انتخاباتی برای اصلاحطلبان چرا و چگونه یک جنبش فراگیر اجتماعی با هدفی مشخص میتواند شکل بگیرد؟ و امنیتیهای تندرو را غافلگیر کند.
تبیین جنبش انتخاباتی ۹۲
حرکت جمعی مردم ایران در روزهای انتخاباتی هر چهار ویژگی یک جنبش اجتماعی فراگیر سیاسی و هدفمند را داشت(۳) که دو دسته عللِ زمینهساز و عللِ تعیینکننده میتواند وقوع این جنبش غافلگیرکننده را تبیین کند.
عوامل زمینهساز
روشن است که مردم بیدلیل در یک حرکت جمعی و جنبشی شرکت نمیکنند و باید از چیزی ناراضی باشند. تشدید نارضایتیهای اقتصادی در میان مردم (هم در میان طبقات پایین، هم متوسط و هم بالا) مهمترین عامل مستعدکنندۀ این جنبش بود. مردم میدیدند که تراکمی از سوءمدیریتها، سیاستهای غلط و مستمر دولت در عرصۀ اقتصاد که در اثر تحریمهای خارجی تشدید نیز میشد این ناکامی اقتصادی را بیشتر کرده است (تورم بالای سی درصد؛ نرخ بیستوپنج درصدی بیکاری جوانان؛ نصف شدن ارزش پول ملی؛ عدم ثبات نرخ ارز؛ ویرانی بنیانهای تولید اقتصادی).
جدای از نارضایتی اقتصادی، به دلیل سیاستهای به ظاهر تهاجمی خارجی حکومت، مردم از وضعیت امنیتی کشور (خصوصاً با مشاهدۀ سرنوشت اسفبار مردم لیبی، سوریه و مصر) بیشتر بیمناک شده بودند و به دنبال راه خروج میگشتند. با این همه این نارضایتی اقتصادی و امنیتی لزوماً نمیتواند تبیینکنندۀ وقوع یک جنبش اجتماعی هدفمند باشد. زیرا در جوامعی که در آن زمینههای شدید نارضایتی اقتصادی و سیاسی هست، شاید مردم به جای اینکه یک واکنش فعال جنبشی و هدفمند داشته باشند، به انفعال و یأس عمومی یا شورش و یا انقلاب پناه ببرند. بنابراین، برای فهم واکنش هدفمند مردم باید به عواملی اشاره کرد که تعیین کند چرا مردم ناراضی از میان واکنشهای یأسآمیز و شورشی و انقلابی و جنبش اصلاحی دست به حرکتی جنبشی با اهداف محدود زدند.
عوامل تعیینکننده
به نظر میرسد غیر از عوامل اقتصادی و امنیتی زمینهساز و تشدید نارضایتی شش علل زیر تعیینکننده بود در اینکه فضای یأسآور و ناامیدی مردم در روزهای پیش از انتخابات بهتدریج به فضای تحرک و جنبش اجتماعی هدفدار تبدیل شود. عامل اول اینکه از ماهها قبل از انتخابات به رغم تشدید فضای امنیتی علیه فعالان اصلاحطلب، آنها همافزایی و انسجام درونی خود را تا حد ممکن خصوصاً حول کوششهای محمد سیدمحمد خاتمی (و هاشمی رفسنجانی) حفظ کردند. آنها در نشستهای هماندیشی خود از پنج ماه قبل از انتخابات به دو تصمیم مهم رسیدند. تصمیم اول اینکه مشاهده کردند مردم به رغم نارضایتی از وضع موجود نسبت به فرصت انتخاباتی بیتفاوت نیستند. لذا اکثر اصلاحطلبان به رغم جفاها و برخوردهای امنیتی به جای اتخاذ سیاست عدم شرکت در انتخابات از سیاست مشارکت فعال در انتخابات دفاع کردند. تصمیم دوم اینکه باز به دلیل شرایط امنیتی، اصلاحطلبان از «نامزدهای حداکثری» دفاع کردند. منظور از نامزد حداکثری نامزد اصلاحجویی بود که بتواند پیروز شود و برای همراه کردن افکار عمومی به سازمان و تبلیغات و هزینههای اختصاصی ویژه (که از توان اصلاحطلبان خارج بود) نیاز نداشته باشد. اولین نامزد حداکثری اصلاحطلبان سیدمحمد خاتمی بود. با اینکه خاتمی رویکردهای نامناسب رسمی و شرایط خودش را برای حضور در انتخابات آماده نمیدید و با نامزدی خودش از ابتدا مخالف بود، ولی به احترام تصمیم جمعی اصلاحطلبان تا یک ماه مانده به انتخابات نظر منفی خود را اعلام نکرد. همین سیاست باعث شده اصلاحطلبان بتوانند با سرمایۀ نمادین خاتمی مقداری جامعه را نسبت به آینده فعال و امیدوار کنند.
انسجام اولیهی اصلاحطلبان و اجماع گستردهشان و آب شدن یخهای فضای انتخاباتی حول هیچ نامزدی جز سیدمحمد خاتمی دستیافتنی نبود.
عامل دوم اینکه وقتی خاتمی با فرارسیدن فرصت ثبتنام نامزدها، نامزدی اصلاحطلبان را نپذیرفت صحنه را ترک نکرد و همۀ اصلاحطلبان را به حمایت از نامزدی حداکثری هاشمی رفسنجانی ترغیب نمود. پیشنهاد حمایت از هاشمی با حمایت کامل بدنۀ اصلاحات و گروههای اصلی سیاسی اصلاحطلب روبهرو شد. با این همه عاملی که به جد فضای جامه را به سوی یک حرکت جمعی تغییر داد تصمیم شجاعانۀ هاشمی رفسنجانی در سن ۷۹ سالگی بود که در لحظات آخر برای ثبت نام در وزارت کشور حاضر شد.(۴) چند ساعت بعد از این ثبت نام در تمام شهرهای ایران در میان مردم زمزمه و ولوله افتاد و مردمِ مأیوس خوشحال شدند که شرایط برای اثرگذاری در اوضاع و احول کشور فراهم شده است. این موج خوشحالی آنچنان در روزهای بعد تشدید شد که مسئولان تندروی امنیتی پس از اطلاع از نظرسنجیهای خود به این نتیجه رسیدند که اگر هاشمی در صحنۀ انتخابات بماند ایران با سونامی رأی سی میلیونی در حمایت از او روبهرو خواهد شد. لذا برای اینکه با دوم خردادی عظیمتر روبرو نشوند رودربایستی را کنار گذاشتند و هاشمی را که شناسنامۀ انقلاب و نظام بود رد صلاحیت کردند. مخالفان تندروی اصلاحات پس از این عمل وقیح نفسی کشیدند تا به پیشواز انتخابات مورد نظر خود بروند.
عامل سومی که باعث به راه افتادن حرکت جمعی و جنبش انتخاباتی ۹۲ شد این بود که پس از رخداد بزرگ رد صلاحیت هاشمی اولا خود هاشمی با طمأنینۀ سیاسی به قهر و اقدامات احساسی و واکنشی نسنجیده رو نیاورد و به تدابیر هماهنگکنندۀ خود برای کسانی که نگران وضع کشور بودند ادامه داد؛ و ثانیاً اصلاحطلبان و حلقههای اصلی آنان حول خاتمی (به رغم سرگیجهی یکی دو روز اول) تشخیص دادند که موج مردمیای که با ثبت نام هاشمی رفسنجانی به راه افتاده بود نخوابیده است و به حرکت خود ادامه خواهد داد. بنابراین، اصلاحطلبان از میان دو کاندیدای نزدیک به خود (روحانی و عارف) دست به انتخاب زدند و بر اساس نتایج نظرسنجیها و مجموعهی رایزنیها روحانی را به عنوان کاندیدای ائتلافی خود به مردم معرفی کردند و ایرانیان علاقمند به تغییر را در میان انتخاب چند نامزد رها نکردند.(۵)
عامل چهارم اینکه در جامعۀ رسانهای و ارتباطی ایران هزاران ایرانی پخته با محوریت چندین فعال مجازی و رسانهای در شهرهای ایران بدون هماهنگی به ظاهر سازمانی با هم از نامزدی حسن روحانی دفاع کردند و جنبش اجتماعی و غافلگیرکنندهی انتخاباتی ۹۲ را آفریدند و فضای بستۀ امنیتی ایران که از سال ۸۸ ایجاد شده بود را تغییر دادند و بازتر کردند. در فضایی که اکثر رسانههای ماهوارهای رویکردی تحریمی داشتند و فعالیت گستردهی ستادی ممکن نبود و احزاب اصلاحطلب امکانِ فعالیت نداشتند، فیسبوک و شبکههای اجتماعی مجازی فعالان موثر سیاسی اصلاحطلب در سراسر کشور را به هم وصل کرد و رسانه و ابزار اصلی سازمانیابی این جبنش شد و در شکل دادن هر سه موج اجتماعی حمایت از خاتمی، هاشمی و سپس روحانی در طول ۴ ماه قبل از انتخابات نقشی تعیینکننده ایفا کرد. عامل پنجم این بود که خاتمی و هاشمی با حمایت مرئی و تمامقد و رسانهای خود از روحانی در روزهای پایانی موجهایی که در حمایت از نامزدی خاتمی و هاشمی راه افتاده بود را به کمپین روحانی منتقل کردند. طبق همهی نظرسنجیهای معتبر و روندی قبل از انتخابات به محض انصراف عارف و علنی شدن حمایت خاتمی و هاشمی از روحانی آراء روحانی رشد موشکی میکند و با شیبی تند در روزهای پایانی افزایش مییابد. تقاضای اجتماعی و فشار نیروهای جوانتر و بدنهی اجتماعی حامی اصلاحطلبان نقشی تعیینکننده در ائتلاف اصلاحطلبان و اعلام حمایت تمام قد هاشمی و خاتمی از روحانی داشت. عامل ششم هم اینکه حکومت باتوجه به هزینههای تجربۀ سال ۸۸ تدبیر به خرج داد و در شب انتخابات وقتی شاهد پیروزی قاطع روحانی شد پس از پنج ساعت بالاخره آرای نامزد پیروز را رسماً از صداوسیما بهتدریج اعلام کرد و جنبش انتخاباتی مردم به پیروزی رسید. پس از شنیدن خبر نهایی پیروزی میلیونها نفر از مردم در شهرهای کشور این پیروزی غیرمنتظره را جشن گرفتند.
جمعبندی
پیروزی غیرمنتظره و قاطع اصلاحطلبان، اعتدالگرایان و مردمِ نگران در انتخابات ۹۲ پدیدهای چندعلتی است. علت این پیروزی را نمیتوان فقط به التزام اصلاحطلبان به راهبرد اصلاحطلبی یا تدبیر حکومت در خواندن آرای مردم تقلیل داد. بلکه همانطور که اشاره شد این پیروزی حاصل ترکیبی از عوامل زمینهساز (تشدید نارضایتی معیشتی و امنیتی مردم) و عوامل تعیینکنندۀ (انسجام اصلاحطلبان در شرایط امنیتی؛ تاکتیک مؤثر کاندیدای حداکثری؛ رهبری خاتمی و ثبتنام و پختگی سیاسی هاشمی رفسنجانی؛ نقشآفرینی فعالان مجازی و رسانهای؛ ائتلاف اصلاحطلبان و هوشیاری نخبگان و مردم در انتخابات دورترین نامزد به مواضع مخالفان تندروی اصلاحات؛ و حمایت تمام قد خاتمی و هاشمی از روحانی زیر فشار بدنهی اجتماعی حامی اصلاحطلبان) بود. در این مقاله سعی شد این مجموع علل تحت عنوان «جنبش انتخابانی ۹۲» صورتبندی شود. بدون فعال شدن این جنبش غافلگیرکننده چنین پیروزی قاطعی قابل توضیح و تبیین نیست.(۶)
جنبشهای اجتماعی (از جمله جنبش انتخاباتی ۹۲) یک شبه به وجود نمیآیند و به عوامل زمینهساز متعددی وابستهاند. جامعۀ ایران از دهۀ هفتاد به بعد بهتدریج با دو جنبش کلان و سراسری (جنبش اسلامیـضدآمریکایی و جنبش مردمسالاری) و بیش از ده جنبش و پویش اقشاری (مانند جنبش زنان، جوانان، محرومان و …) روبهرو است. اما حکومت ایران به جای جدی گرفتن مطالبات این جنبشها واقعیت حضور این جنبشها را در جامعه انکار کرده یا آنها را به توطئۀ خارجیها نسبت داده است. از این رو از سال ۷۶ به بعد سیاستهای مهار، کنترل و سرکوب علیه جنبش اصلاحات، جنبش دانشجویی و جنبش سبز، این جنبشها را محو نکرد بلکه تنها نارضایتیهای جامعه را به لایههای پایین و پنهان جامعه در سطح محافل و خانوادهها انتقال داد. جامعه هر وقت فرصت پیدا کرده است دوباره پتانسیل جنبشی خود را که آخرین آنها «جنبش انتخاباتی ۹۲» بود به رؤیت مخالفان تندروی تغییر و اصلاحات رساند و رسانههای آنها (مثل کیهان) را به هذیانگویی وا داشت.
جنبش انتخاباتی ۹۲ نیز نشان داد که دربارۀ رخدادهای آتی جامعه و دولت ایران با احتیاط بیشتر و بدون قطعیت سخن گفت. عدهای از فعالان و تحلیلگران سیاسی قبل از انتخابات با قاطعیت تمام میگفتند: «مشارکت در انتخابات ۹۲ بالا نخواهد بود » یا «هاشمی قطعاً نمیآید» یا «وقتی حکومت زیر بار تأیید صلاحیت هاشمی نمیرود محال است به همکار او (حسن روحانی) اجازۀ مانور و پیروزی در انتخابات بدهد» یا «فضای انتخابات گرم نخواهد شد». باید توجه کرد که پتانسیل جنبشی جامعۀ ایران بهگونهای است که وقتی به راه میافتد خیلی از اظهارنظرهای قاطع را به کلیشههای بیخاصیت تبدیل میکند. از این رو در بررسی هر رخدادی در جامعۀ ایران، تحلیلگران بیش از اینکه بر ارزیابیهای کلی و قطعی خودشان دربارۀ جامعۀ ایران تأکید کنند، باید با ذهنی باز به دنبال شواهد تجربی و مؤید آن ارزیابیهای کلی باشند، در این راه از «تواضع معرفتی» و نیازمندی خود به عقل جمعی غفلت نکنند و مباحثی را که در گفت و گوها و هماندیشیها مطرح میشود جدی بگیرند. اتفاقا شواهد تجربی (از جمله نظرسنجیهای معتبر) از چند هفته قبل از انتخابات نشان میدادند که مشارکت در انتخابات بالا خواهد بود و با توجه به درصد بالای شرکتکنندگانی که هنوز نامزدشان را انتخابات نکردهاند و پیش از آن میخواستند به خاتمی/هاشمی رای بدهند، امکان پیروزی روحانی (در صورت ائتلاف و حمایت خاتمی و هاشمی) بالا است. از چند روز قبل از انتخابات هم پارهی شواهد نشان میداد که احتمال برگزاری نسبتا سالم انتخابات وجود دارد. اما متاسفانه تعدادی از تشکلها و فعالان سیاسی بدون توجه به این شواهد از عدم شرکت در انتخابات و ناممکن بودن پیروزی روحانی سخن میگفتند.
این انتخابات به مخالفان تندروی اصلاحات نشان داد که چهار سال کنترل و تهدید جامعۀ ایران و صرف هزینۀ میلیاردها تومان و بهکارگیری هزاران نیروی امنیتی برای کنترل آدمهای بالغ جامعه آنها را به هدف نرساند (البته به دلیل اینکه نیروهای امنیتی در جای درست خود بهکار گرفته نشدند در همین دوران میزان آسیبهای اجتماعی افزایش یافت). اگر تندروهای جایخوشکرده در هستۀ قدرت این اقدامات را انجام نمیدادند چه بسا آرای جلیلی به چهار میلیون (در برابر هجده میلیون روحانی) تقلیل پیدا نمیکرد. مهمترین درسی که باید از این چهار سال و حتی از برخوردهای چکشی از سال ۷۶ به بعد گرفت این است که حکومت بهجای اینکه مهمترین دغدغهاش کنترل و سرکوب مطالبات باشد باید به دنبال تخلیۀ مطالبات جنبشهای اجتماعی و نارضایتی مردم (با کمک خود مردم و نهادهای حکومتی که حسن روحانی در تبلیغات انتخاباتیاش وعدۀ آن را داد) باشد. بهجای کنترل جامعه باید اجازه داد احزاب شفاف، برنامهدار و پاسخگو شکل بگیرد و پویشهای مطالباتی اقشار جامعه در جامعۀ مدنی ایران با التزام به قانون مطالبات خود را مطرح کنند و دستگاه آموزش و پرورش و رسانههای ملی بهجای پرورش «فرد متوهم حامی گفتمان ستیز» به رشد و تربیت مدنی و اخلاقی شهروندان کمک کند تا بهجای اینکه مردم به جان هم بیفتند و علیه همدیگر به خودی و غیرخودی تبدیل شوند، همزیستیشان و یکپارچگی کشور تقویت شود. متأسفانه مخالفان تندروی اصلاحات در این چهار سال فقط فرصت رشد و پیشرفت را از جامعۀ ایران گرفتند و البته به مافیای اقتصادی هم فضا دادند تا منافع خود را از منابع عمومی ایران تامین کند (که یک نمونۀ آشکار شدۀ آن اختلاس سه هزار میلیارد تومانی بود).
دولت روحانی هم باید فرصت را غنیمت بشمرد و انتظارات مردم را با التزام به سازوکارهای حکمرانی خوب کانالیزه کند (موضوع حکمرانی خوب عنوان فصل دوازدهم کتاب حسن روحانی تحت عنوان امنیت ملی و توسعه اقتصادی نیز هست.) ممکن است مخالفان تندرو اصلاحات که در سالهای گذشته کشور را با انواع چالشها روبهرو کردند چند ماه به صورت مصلحتی سکوت کنند و دوباره برای دولت منتخب در امر سیاست خارجی و داخلی و عرصۀ اقتصادی مانع ایجاد کنند و نگذارند دولت در تحقق وعدههایی که به مردم داده است کامیاب شوند (تا پس از یک سال مثل ارتش مصر تمام ناکامیهای اقتصادی را بر سر دولت مرُسی خراب کنند). یکی از لوازم اعتدالگرایی این است که روحانی در برابر مانعتراشیهای مخالفان تندروی اصلاحات از اتکا به عقبۀ اجتماعی دولتش و تقویت این پشتوانهی اجتماعی غفلت نکند. اگر مطالبات جنبشی جامعۀ ایران تخلیه نشود، روی ناصیۀ جامعۀ ایران ننوشته است که واکنش جامعه به مخالفان اصلاحات همیشه به صورت سازنده و اصلاحی و جنبشی خواهد بود.
اعلام نتایج رسمی و سالم انتخابات ۹۲ یک عمل خردمندانۀ حکومت بود که مورد تقدیر اصلاحطلبان قرار گرفت، اما اگر مقاومت رهبران در حصر جنبش سبز و فعالان سیاسی، روزنامهنگاران و دانشجویان زندانی پس از مهندسی انتخابات ۸۸ و هزینهی سهمگین آن نبود، شاید این بار نیز حکومت به کار عقلانیِ اعلام درست نتایج تشویق نمیشد. بنابراین در پیروزی انتخابات ۹۲ نباید سهم جنبشهای گذشته و سهم پایداری شخصیتهای مورد اعتماد مردم را دست کم گرفت.
جنبش انتخاباتی ۹۲ (به رغم میل مخالفان تندروی اصلاحات) دوباره راه اصلاحات را (به دلیل التزام مستمر اصلاحطلبان به راهبرد اصلاحی از سال ۷۶ تا امروز) باز کرد و این خدمت بزرگی به جامعۀ ایران (در مقایسه با کشورهای اسلامی منطقه) برای تغییرات کمهزینه بود و امید است حکمرانان ایران این بار این فرصت را نسوزانند.
————————————————
پی نوشتها
۱ـ در این انتخابات هشت نامزد تأیید صلاحیت شدند واز پنجاه میلیون شهروند واجد شرایط هفتاد و سه درصد آنها در انتخابات شرکت کردند. یک هفته مانده به روز رأیگیری محمدرضا عارف، نامزد اصلاحطلب، به نفع نامزد ائتلافی اصلاحطلبان، حسن روحانی، کنار رفت. در این انتخابات به ترتیب روحانی ۱۸,۶۱۳,۳۲۹ رأی (۵۰٫۷ ٪)؛ قالیباف (مورد حمایت بخشی از اصولگرایان) ۶,۰۷۷,۲۹۲ رأی (۱۶٫۶ ٪)؛ سعید جلیلی (مورد حمایت اصولگرایان تندرو) ۴,۱۶۸,۹۴۶ رأی (۱۱٫۴ ٪)؛ محسن رضایی (تا حدودی مستقل و مورد حمایت بخشی از سپاه). ۳,۸۸۴,۴۱۲ رأی (۱۰٫۶ ٪)؛ ولایتی (مورد حمایت اصولگرایان میانه رو سنتی) ۲,۲۶۸,۷۵۳ رأی (۶٫۲ ٪)؛ و محمد غرضی (مستقل) ۴۴۶,۰۱۵ رأی (۱٫۲ ٪). نتایج این انتخابات، اصلاحطلبان، اعتدالگرایان و اغلب کسانی را که نگران وضعیت معیشتی، امنیتی و آیندۀ کشور بودند، شاد کرد. پس از اعلام نتایج رسمی انتخابات، مردم شهرهای ایران تا پاسی از شب این پیروزی را در خیابانهای شهرهای ایران جشن گرفتند. مخالفان تندروی اصلاحات که عمدتاً از کاندیداتوری سعید جلیلی و محمدباقر قالیباف حمایت میکردند ناباورانه متحمل شکست شدند (هرچند رسانههای آنها، مثل کیهان، به روی خود نیاوردند!).
۲- همین شرایط بسته بود که عدهای از فعالان سیاسی را متقاعد کرده بود که برگزاری انتخابات همچنان کاملا مهندسی شده است. این فعالان علاقهای به شرکت فعال در انتخابات نداشند، اگرچه از تعدادشان در روزهای پایانی تبلیغات انتخابات کم شد. با این همه میتوان حدس زد از بیست و هفت درصدی از مردم که در انتخابات شرکت نکردند حدود ده درصد آگاهانه (بخاطر شرایط بسته و بیاعتمادی از اعلام نتایج آرا) در انتخابات شرکت نکردند. برای آگاهی از نمونههایی از مواضع حامیان عدم شرکت/در انتخابات به منابع زیر مراجعه کنید: بیانیه تحلیل سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی: «نشانهای از برگزاری انتخابات آزاد دموکراتیک به چشم نمیخورد»، جرس، ۲۱/۱/۹۲؛ و بیانیه شورای هماهنگی راه سبز امید: «انتخابات پیشرو فاقد حداقل لوازم و استانداردهای شناخته شده است»، جرس، ۱۱/۳/۹۲٫
۳- ویژگی اول این حرکت اجتماعی شکاف عمیق و سیاسی میان دولت و مردم بود. در چهار سال گذشته حکومت اوامر صادر میکرد و صدای اعتراض مردم به صورت انداموار، کانالیزه و مدنی به حکومت نمیرسید. ویژگی دوم اینکه این حرکت، شورشی کور و بیهدف نبود بلکه دارای گفتمان اصلاحی، اعتدالی و واقعگرا بود و از هدفی مشخص (جلوگیری از پیروزی نامزدی که میتواند وضع موجود نگرانکننده را تداوم ببخشد) پیروی میکرد. گفتارهای شخصیتهای مورد احترام مردم در این چهار سال (مثل موسوی، کروبی، خاتمی و هاشمی) در غنای این گفتمان موثر بود. ویژگی سوم اینکه بر خلاف میل مخالفان تندرو اصلاحات که فکر میکردند با اجرای سیاست انسدادی و کنترلی تمام امکانات سازماندهی را از جامعه مدنی ایران سلب کردهاند، این حرکت اجتماعی در فضای مجازی و رسانهای دارای محافل جمعی، سازماندهی و رهبری شد. خصوصاً سازماندهی اصلاحطلبان حول هدایت سیاسی سیدمحمد خاتمی و علیاکبر هاشمی رفسنجانی بسیار تعیین کننده بود. ویژگی چهارم اینکه رأی اعتراضی مردم در این حرکت اجتماعی بهخاطر فضای نیمهگشودۀ روزهای پایانی انتخابات امکان نمایش و بروز پیدا کرد و مردم قدرت خود را دیدند. غلبه این قدرت اجتماعیِ (ناشی از جنبش انتخاباتی) بود که تلاش نیروهای تندرو مخالف اصلاحات را (در پیروزی جلیلی) ناکام گذاشت. بنابراین پیروزی قاطع روحانی را در شرایط بستۀ پیشا انتخاباتی نباید کار یک شخصیت، یا یک حزب یا اتخاذ یک راهبرد دانست، این پیروزی را باید در پتانسیل جنبشی جامعه ایران و فعال شدن جنبش اجتماعی غافلگیر کننده جستجو کرد که در این نوشته در پی تعلیل آن هستیم.
۴- پس از انتخابات ۹۲ غلامحسین کرباسچی، دبیر کل حزب کارگزاران و از اعضای مشاوران اصلاحطلب خاتمی (در مجله مهرنامه شماره ۲۹، تیرماه ۹۲، صص۹۴-۹۷) به تصمیمات پیش از انتخابات فعالان اصلاحطلب اشاراتی کرده است، اما به یک رخداد مهم و تعیینکننده که ثبت نام هاشمی بود نپرداخته است. به باور نگارنده دو عامل در میان سایر عوامل در ثبت نام هاشمی موثرتر بود. عامل اول اراده و تصمیم فردی و ریسکپذیری هاشمی در بزنگاههای تاریخی کشور بود. عامل دوم حمایت پی در پی خاتمی و اصلاحطلبان (که در چهار سال گذشته هزینه داده بودند) از ضرورت حمایت نامزدی هاشمی رفسنجانی بود. نگارنده به یاد دارد که تا روز ثبت نام هاشمی شخصیتهای اصلی کارگزاران و از جمله کرباسچی معتقد بودند هاشمی نمیآید و نباید بیاید. حتی تحلیلگرانی مثل عباس عبدی اساساً سیاستِ «کاندیدای حداکثری» را (که بدون آن اجماع و انسجام اصلاحطلبان و موجآفرینی دستیافتنی نبود) سیاست غلطی میدانستند و صراحتاً با آن مخالف بودند و در آخر آمدن هاشمی به صحنه انتخابات را برای «رفتن» ارزیابی کردند.
۵- شخصیتی که بیشترین نقش را در ایجاد ائتلاف داشت سیدمحمد خاتمی بود. او مشاورانش را قانع کرد که پس از یک نظرسنجی سراسری هر کدام از دو نامزد (روحانی و عارف) که رأی بیشتری داشتند را بعنوان نامزد ائتلافی اصلاحطلبان معرفی کنند. این نظرسنجی انجام شد و روحانی درصد آرایش بیشتر بود و بعنوان نامزد ائتلافی اطلاحطلبان معرفی شد. سیدمحمد خاتمی نیز شخصا با هزینه کردن از اعتبارش از محمدرضا خواست که با کنارهگیری از رقابتها زمینهی اجماع و ائتلاف اصلاحطلبان و پیروزی روحانی را فراهم کند. خوشبختانه محمدرضا عارف هم در اقدامی تحسینبرانگیز درخواست خاتمی را اجابت کرد.
۶- اغلب تحلیلگران میدانند که پدیدههای اجتماعی (مثل وقوع جنبش انتخاباتی و پیروزی قاطع روحانی) پدیدههایی هستند که وقوع آنها تکعلتی نیست و تبیین هر پدیده اجتماعی به یک «طرح چندعلتی» نیاز دارد. به رغم این بعضی از تحلیلگران حرفهای و محترم نیز از این اصل بدیهی روش شناختی غفلت میکنند. مثلاً عباس عبدی در تحلیل انتخابات ۹۲ (مهرنامه، شماره ۲۹، تیرماه ۹۲،صص۹۸-۱۰۴) بازگشت اصلاحطلبان به رویکرد اصلاحی را عامل پیروزی اصلاحطلبان میداند. غافل از اینکه اولاً اصلاحطلبان از سال ۷۶ تاکنون از راهبرد اصلاحی خود دور نشده بودند (یا خروج نکرده بودند) که در این انتخابات بخواهند به آن نزدیک شوند. این حکومت بود که در برابر راهبرد اصلاحی ایستادگی میکرد و این بار به خاطر هزینههای ۸۸ (و استقامت زندانیان سیاسی و میرحسین موسوی، مهدی کروبی و سیدمحمد خاتمی) از مهندسی گسترده انتخابات دست کشید. ثانیاً همانطور که اشاره شد برای تحلیل انتخابات ۹۲ تنها اشاره به عامل راهبرد نیروهای سیاسی توضیحدهنده نیست. ما به یک طرح چندعلتیِ توضیحدهنده نیاز داریم. نگارنده در این نوشته کوشش داشت طرح تحلیلی خود را در چارچوب عوامل «زمینهساز و و تعیینکننده» ارائه و در معرض نقد ناقدان قرار دهد.