iran-emrooz.net | Sun, 15.04.2012, 22:32
حضور کم رنگ زنان در سازمانهای سیاسی
مریم سطوت
زمانی که شور، احساس و عاطفه در فعالیت سازمانی کاهش یابد، زمانی که جنبه بوروکراتیک فعالیت گسترش یابد و فعالیت سازمانی به انجام وظیفه تبدلیل گردد، زنان بیش از مردان و زودتر از آنان متوجه این امر شده و از فعالیت تشکیلاتی روی گردان میشوند.
زنان در فعالیت سیاسی بیش از مردان به نتایج عملی مبارزه میاندیشند. مبارزهای که نتایج عملی آن نامعلوم است یا حتی بدتر از آن نتایج عملی برای پیشبرندگان آن مطرح نیست. مبارزهای که به صدور اطلاعیههای تکراری و یا بحثهای مجرد و مرزبندیهای پایانناپذیر با نیروهای دور و نزدیک محدود شود، برای بسیاری از زنان غیر جاذب است.
*****
چند روز قبل در جلسهای بهمناسبت هشتم مارس خانم کار سخنرانی داشتند. ایشان از اهمیت موضوع زن و نقش زنان در تحولات سیاسی قبل و پس از انقلاب سخن گفتند. با خود گفتم اگر شکی هم در این نقش وجود داشت با حضور وسیع زنان در جنبش سبز برطرف شد. اما وقتی همه بر اهمیت حضور زنان در مراجع تصمیمگیری یا براهمیت مساله زن در تحولات اجتماعی ایران تاکید دارند چرا کمتر به این مساله پرداخته میشود که حضور زنان در سازمانهای سیاسی کمرنگ است؟
پانزده سال پیش من در چند نوشته به این سوال پرداختم. تلاش کردم با توجه به تجربیات مستقیم خود دلایل این امر را توضیح دهم. پانزده سال از آن روز گذشته است. بهجز مباحثی که در رابطه با سهمیهبندی ده سال قبل طرح شد و بهکارگیری آن در سازمانهای مختلف تصویب و پس از مدتی کنار گذاشته شد، کمتر بررسی جدی دیدم که به این امر بپردازد. به نظر میرسد نقش کمرنگ زنان در سازمانهای سیاسی در شرایط حضور گسترده آنان در مبارزات و تشکلهای اجتماعی فرهنگی امری پذیرفته شده توسط رهبران و فعالان سیاسی حزبی است. در مطلب زیر تلاش میکنم برداشت خود را از این امر عمدتا به اتکا مشاهدات و تجربیات شخصیام از فعالیتهای تشکیلاتی بهخصوص فدائیان توضیح دهم.
نقش زنان در سازمانهای سیاسی پس از انقلاب
سی و سه سال پیش پس از انقلاب بهمن سازمان چریکهای فدایی خلق از یک گروه مخفی به یک سازمان سراسری تبدیل شد. در آنروز حضور گسترده زنان در فعالیتهای این سازمان، در میتینگها و تظاهرات چشمگیر بود. حدود یک سوم فعالین تشکیلات سازمان و تشکیلات پیشگام زن بودند. در متینگها و تظاهرات حضور زنان از این هم چشم گیرتر بود. در آن روز هیچکس به ضرورت حضور زنان و حفظ این امتیاز در این سازمان فکر نمیکرد. به نظر میرسید همه آن را طبیعی میدانند. این حضور اما تداوم نیافت و در سالهای بعد پس از پایان یافتن دوران فعالیت علنی، با فاصله گرفتن از انقلاب بتدریج کاهش یافت.
در آن سالها دو دلیل عمده برای این سیر نزولی طرح میشد. دلیل اول آن بود که سازمانهای سیاسی منجمله جریانهای چپ به مسائل زنان بیتوجهی نشان دادهاند. دوم اینکه در سازمانهای سیاسی دید مردانه حاکم است و زنان با وجود حضور فعال و تواناییهایشان کمتر در سطوح تصمیمگیری شرکت داده میشوند.
هر دو دلیل واقعی بود. در روزهای انقلاب تمرکز ذهن همه جریانها به تحولات سیاسی محدود شده بود. حتی سازمانهایی که اهمیت مبارزه برای رفع تبعیض را بطور نسبی میفهمیدند، فعالیت چشمگیری در این زمینه نداشتند.
در مورد نادیده گرفتن تواناییهای کادرهای زن، عملکرد سازمانها در آن سالها در حد افراط تنگنظرانه بود. در شرایطی که یک سوم فعالین تشکیلات فدایی زن بودند و بخش مهمی از آنها تجربه چند سال فعالیت سیاسی، زندان و یا مبارزه چریکی داشتند، در دو سال اول انقلاب حتی یک زن در کمیته مرکزی سازمان پذیرفته نشد. اصولا کسی به این مساله فکر نمیکرد. البته در ردهها و سطوح مختلف این برخورد یکسان نبود. مثلا در سازمان جوانان حدود چهل درصد از مسئولان در تمامی ردهها زن بودند. اما آنجا که به مسئولیتهای سازمانی در سطح رهبری و یا کمیتههای ایالتی برمیگشت، عدم پذیرش زنان بهعنوان مسئول مشهود بود.
اگر این دو ضعف در دوران پس از انقلاب برای سازمانهایی نظیر فداییان واقعی بود و در دلسرد کردن بخشی از زنان نقش مهمی ایفا کرد اما در سالهای بعد دشوار میتوان مشکل را با این دو ضعف توضیح داد.
سالهاست که سازمانهای سیاسی بخصوص سازمانهای چپ به اهمیت مبارزه با تبعیض جنسیتی بهعنوان یکی از کارپایههای فعالیت خود پیبردهاند و میکوشند در این عرصه برخورد فعال داشته باشند. اما این توجه به تمایل بیشتر زنان منجر نگردیده است. اگر در اوایل انقلاب مشکل در قبول زنان در کادر رهبری سازمانها بود، امروز مشکل در کمبود حضور آنان در سازمانهای سیاسی است.
ده سال پیش با تشکیل اتحاد جمهوریخواهان و توجه بخشی از کادرهای باتجربه، دانشمند و توانای زن به این سازمان، تصور میشد که امکان حل این مشکل به وجود آمده است. در آنروز تاکید بر چگونگی مهار دیدگاههایی که مانع از دیدن تواناییهای زنان و حضور موثر آنان در ردههای تصمیمگیری میشوند، بحثی واقعی و پراهمیت بود. طرح سهمیه بندی برای حل این مشکل پیشنهاد و تصویب شد. این طرح در این سازمان اجرا گردید اما تداوم اجرای آن با عدم حضور گسترده زنان با مشکل مواجه شد. حتی اینکه امروز مسئولیت این تشکیلات را یک کادر زن به عهده دارد نتوانسته رغبت بیشتری در مشارکت زنان ایجاد کند. طرح سهمیهبندی در تعداد دیگری از سازمانها نیز در همان دوره تصویب و اجرا شد اما حضور زنان در ردههای رهبری این سازمانها نیز به عامل رو آوردن بخش بزرگتری از زنان به این سازمانها منجر نگردید.
مشکلات سازمانهای سیاسی
به نظر من عامل عمدهای که به حضور ضعیف زنان انجامیده نوع نگاه زنان به مبارزه سیاسی و فاصله این نگاه با ساختار، نحوه فعالیت و فرهنگ حاکم برفعالیت سازمانهای سیاسی است. طبیعتا آنچه من در مورد کاراکتر زنان یا مردان میشمارم در مورد هر زن و و یا مرد صادق نیست، بلکه منظور خصوصیاتی است که تعداد بیشتری از زنان در مقایسه با مردان از آن برخوردار هستند.
زنان در دو موقعیت از خود شور و فعالیت بیشتری نشان میدهند:
الف. مواردی که اهداف و اشکال مباره شور برانگیخته و با احساسات و عواطف شرکتکنندگان آن همراه است.
ب. مواردی که جنبش خواستهای مشخص و ملموس در دستور خود دارد.
در برخی موارد این دو موازی و همراه با هم و در مواردی دیگر مستقل از هم عمل میکند. سازمانهای سیاسی امروز فاقد هر دو این خصوصیت ها هستند.
زنان در فعالیتی که انجام میدهند تمام احساس خود را بکار میگیرند. برای آنان بسیار دشوار است کاری انجام دهند که با آن رابطهای عاطفی نداشته باشند. بسیاری از مردان میتوانند استدلال کنند که وظایف آنان در مقابل مردم و کشورشان حکم میکند که چنین و چنان کنند. مردان میتوانند هر بار پس از یک جلسه سازمانی عصبانی به خانه بازگردند و بگویند که از این جلسات بیحاصل و عمر تلف کن بستوه آمدهاند اما بنا بر منطق و وظیفه به این نتیجه برسند که این تنها راه بهبود شرایط است. برای اکثریت زنان چنین برخوردی دشوار و یا ناممکن است. زمانی که شور، احساس و عاطفه در فعالیت سازمانی کاهش یابد، زمانی که جنبه بوروکراتیک فعالیت گسترش یابد و فعالیت سازمانی به انجام وظیفه تبدلیل گردد، زنان بیش از مردان و زودتر از آنان متوجه این امر شده و از فعالیت تشکیلاتی روی گردان میشوند.
برخی از دوستان من با مثال از سازمان مجاهدین و چریکهای فدایی دوران انقلاب نتیجه میگیرند که زنان به سیاستهای رادیکال گرایش بیشتری دارند. این ارتباط واقعی نیست. کادرهای سازمان مجاهدین به آن چه می کنند اعتقاد و با آن پیوند دارند( درست یا غلط). شرکت زنان در این سازمانها در دوران انقلاب ربطی به رادیکال بودن خط مشی آنها نداشت. مبارزه در سالهای اولیه انقلاب با شور و عاطفه همراه و از بوروکراتیسم و تکرار عادت تهی بود.
زنان در فعالیت سیاسی بیش از مردان به نتایج عملی مبارزه میاندیشند. مبارزهای که نتایج عملی آن نامعلوم است یا حتی بدتر از آن نتایج عملی برای پیشبرندگان آن مطرح نیست. مبارزهای که به صدور اطلاعیههای تکراری و یا بحثهای مجرد و مرزبندیهای پایانناپذیر با نیروهای دور و نزدیک محدود شود، برای بسیاری از زنان غیر جاذب است. زنان حاضرند در سازمانهای دمکراتیک و حقوق بشری که اقدام معینی را سازمان داده و اهداف مشخص و روشنی را دارند فعالیت کنند اما شرکت در جلسات تکراری آنان را خسته و کسل میکند.
در کشورهای اروپایی حضور زنان در سطوح مختلف هدایت موسسات یکی از اهداف مدیریت است. نه به دلیل آن که آنان به حقوق زنان اعتقاد دارند یا عدالتخواهند، بلکه به این دلیل که آنها واقفند زنان و مردان در برخورد با مدیریت توجه و تواناییهای متفاوتی دارند. ترکیب ریزبینی، دقت، نظم، توجه به هدفهای مشخص و وجوه مختلف در مدیریت زنان در کنار تواناییهای مردان میتواند ترکیب مناسبی برای مدیریت و موفقیت و در نهایت سود بیشتر برای موسسه باشد. در این کشورها عدم حضور زنان در یک موسسه، در سطوح مدیریت به مفهوم یک نارسایی در سیاست گذاری محسوب میگردد که باید مورد بررسی قرار گیرد.
عدم حضور گسترده زنان زنگ خطری است برای سیاستهایی که این سازمانها پیش میگیرند و فراتر از کم توجهی به مسائل زنان یا تبعیض در قبال آنان است. این نه یک تغییر کمی بلکه انعکاس کیفیتی است متفاوت. بیتوجهی مسئولان به این نارسایی و بتدریج پذیرش آن بعنوان امری طبیعی نشانه عادت کردن به تکرار یک نحوه کار شناخته شده است. نیروی عادت مهلکترین سم سازمانهایی است که نوجویی و تغییر جامعه را هدف خود میدانند.