ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Thu, 23.02.2012, 16:57
انتخاباتی برای تعیین نوع حکومت اقتدارگرا

فرهاد بهکوش
پنجشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۰
persiran.se | پرس ایران
انتخابات ۱۲ اسفند در ایران نخستین انتخاباتی است که در آن گروه‌های اقتدارگرای جمهوری اسلامی بدون مزاحمت اصلاح طلبان در رقابتی آشکار برای تعیین نوع حکومت اسلامی، که آرزوی دیرینه آن‌ها بوده است، قرار گرفته‌اند. برخلاف درخواست رهبر جمهوری اسلامی، که در اوایل پاییز امسال با رد هرگونه امکان سازش با اصلاح طلبان عرصه انتخابات را کاملا در اختیار اصولگرایان قرار داد و در مقابل تنها از آن‌ها خواست که بر سر فهرستی واحد با یکدیگر به وحدت برسند درگیری میان جناح‌های رقیب اقتدارگرا طی ماه‌های اخیر به اوج خود رسید. در آستانه انتخابات، صف بندی‌ها بیش از پیش روشن و موارد و انگیزه‌های اختلاف کاملا آشکار شده است. سئوالی کلیدی این است که ماهیت این صف بندی‌ها چست و درگیری اصلی در اردوگاه اقتدارگرایان بین کدامیک از گروه هاست؟ دوم اینکه آیا این گروه‌ها خواهند توانست جمعیت مهمی از مردم را پای صندوق‌های رای بیاورند و آیا میزان مشارکت مردم و نوع حمایت آن‌ها از گروهبندی‌های اصولگرا تاثیری بر آینده نظام خواهد اشت؟
در این مطلب پس از بررسی صف بندی‌های گروه‌های اصولگرا به تاثیر و اهمیت این انتخابات و نتایج آن بر آینده نظام سیاسی حاکم بر ایران خواهیم پرداخت.
در میان تحلیل‌هایی که کار‌شناسان امور ایران، بویژه آنهایی که از کم و کیف درگیری‌های پشت پرده آگاهی دارند و نیز با سابقه و گفتمان درون اردوگاه اقتدارگرایان آشنا‌تر هستند، چهار گرایش اساسی رصد شده است که به طور خلاصه از این قرار هستند.
گروه نخست که تحت عنوان «جبهه متحد اصولگرایان» شناخته شده است دربرگیرنده اصلی ترین و قدیمی‌ترین جریان‌ها و شخصیت‌های محافظه کار است که از حامیان سنتی رهبری جمهوری اسلامی شناخته می‌شوند. این جبهه تاکنون کمترین دردسر را برای رهبری داشته‌اند زیرا اغلب اعضای آن حفظ و پایداری نظام را در حفظ موقعیت برجسته آیت الله خامنه‌ای در راس هرم قدرت می‌دانند. این جبهه که در محافل سیاسی ایران به گروه ۷ + ۸ نیز معروف است با محوریت مهدوی کنی که ریاست خبرگان را پس از حذف هاشمی رفسنجانی برعهده گرفت گروه‌های سنتی نظیر جمعیت موتلفه اسلامی، روحانیت مبارز، برادران لاریجانی و طیف هواداران قالیباف شهردار تهران را در خود جای داده است. این طیف باوجود آنکه در گفتمان اجتماعی و سیاسی هیچ نوآوری و جاذبه‌ای نداشته است و از نظر جلب آراء اصولگرایان و طرفداران حکومت بر اندوخته‌های پیشین خود و حکومت نیفزوده است اما به دلیل پایبندی به رهبر و ویژگی‌های «محافظه کارانه» ‌اش، کمترین حساسیت‌های منفی را در بیت رهبری و شخص خامنه‌ای دامن زده است. برای جبهه متحد اصولگرایان حفظ حکومت و مناسبات قدرت در آن اصلیترین هدف شناخته می‌شود و آن‌ها همه اصول دیگر را فدای این هدف می‌دانند.
گروه دوم، طیف طرفداران دولت و رئیس جمهور محمود احمدی‌نژاد را در برمی گیرد که به اصلیترین رقیبان رهبر جمهوری اسلامی و اصولگرایان سنتی تحت امر او تبدیل شده‌اند. در این طیف که شاید بشود آن‌ها را مهدوین پوپولیست نام نهاد علاوه بر شخص رئیس جمهور از اسفندیار رحیم مشائی نیز به عنوان مهره‌ای پرقدرت نام برده می‌شود که در مدیریت این طیف که از جمله به دلیل ادعای مهدویت (نزدیکی به امام زمان) به جریان انحرافی معروف شده‌اند نقش کلیدی داشته است. پس از علنی شدن اختلاف احمدی‌نژاد با رهبر جمهوری اسلامی که با خانه نشینی یازده روز رئیس جمهور پس از مخالفت رهبر با عزل وزیر اطلاعات توسط رئیس جمهور برای همگان آشکار شد، روند فاصله گیری گروه‌های سیاسی اصولگرا، نهادهای قدرتمند نظامی امنیتی و چهره‌های سر‌شناس روحانی از دولت احمدی‌نژاد آغاز شد. یک سال پس از این ماجرا، اینک بنظر می‌رسد که پایگاه سیاسی طرفدار دولت احمدی‌نژاد تقریبا به تیم یاران وفادارش تقلیل یافته است. برخلاف تصوراتی که در باره پایگاه نیرومند احمدی‌نژاد در سپاه و دستگاه‌های امنیتی وجود داشت، رئیس جمهوری اسلامی در این دو نهاد قدرتمند حکومتی و یا دست کم در راس این دو جریان از پایگاه چندانی برخوردار نیست. البته در این زمینه برخی معتقدند که احمدی «زاد و یارانش طی سال اخیر که آماج انتقادهای طرفداران رهبر جمهوری اسلامی بودند آگاهانه و بدون سر و صدا با نور پایین حرکت کردند و در واقع هدفشان پیروزی در انتخابات مجلس بوده است. این صاحبنظران معتقدند که توان تشکیلاتی احمدی‌نژاد و حلقه یاران نزدیکش بالاست و آن‌ها چه بسا در انتخابات شگفتی ساز شوند. در زمینه حمایت اجتماعی نیز که تیم احمدی نژاد-مشایی به واسطه پرداخت یارانه نقدی بر روی حمایت گروه‌های ضعیف اقتصادی حساب ویژه‌ای باز کرده بودند و نیز با طرح شعارهای ملی گرایانه در پی جلب نظر طبقه متوسط شهری بودند، میزان واقعی حمایت از آن‌ها در این دو گروه بزرگ اجتماعی ناروشن است. ابهام در باره میزان موفقیت احمدی‌نژاد در جلب حمایت این دو گروه عمدتا به کاهش شدید تبلیغات رسانه‌های حکومتی در حمایت از دولت احمدی‌نژاد طی سال گذشته بازمی گردد. در سالی که گذشت، رسانه‌ها و نهادهای قدرت در جمهوری اسلامی به نحو چشمگیری دست از حمایت از احمدی‌نژاد برداشتند. یکی از پیامدهای بارز این امر، از دست دادن امکانات گسترده تبلیغاتی بود که احمدی‌نژاد، به عنوان رئیس دولت اصولگرایان در برابر چهره‌های سر‌شناس اصلاح طلب، طی نزدیک به شش سال از آن برخوردار بود.
گروه سوم، مدعیان جدید قدرت در اردوگاه اصولگرایان هستند که با غروب کردن آفتاب جریان مهدویون پوپولیست، پا به عرصه گذاشته‌اند. این گروه تحت عنوان «جبهه پایداری» چهره‌ها و محافل اصولگرایی را به خود جلب کرده است که اصولگرایان سنت گرا را فاقد اقتدار و دینامیسم کافی برای هدایت اقتدارگرایان در نظام اسلامی می‌دانند. این جبهه با محوریت معنوی محمدتقی مصباح یزدی توسط افرادی نظیر صادق محصولی که از مدیران تقلب انتخاباتی بود و روح الله حسنیان که از خشونت ورزان کارکشته در جمهوری اسلامی است به سازماندهی خود پرداخته است. جبهه پایداری به لحاظ نظری با رد کامل مفهوم جمهوریت در نظام اسلامی اعتقاد خود را به حکومت مطلقه اسلامی ابراز داشته و رهبر آن مصباح یزدی سال هاست که به صراحت نیات خود را در باره ضرورت تحول در مبانی پایه‌ای حکومت اسلامی بیان کرده است که در آن هیچ نقش و جایگاهی برای رای مردم درنظر گرفته نشده است. جبهه پایداری با سازماندهی افراطی‌ترین چهره‌های اصولگرا به جدی‌ترین جریان آلترناتیو در میان اصولگرایان تبدیل شده است. این جریان با برخورداری از حمایت معنوی مصباح یزدی که برخی او را بالقوه‌ترین جانشین برای خامنه‌ای می‌دانند و نیز جلب حمایت بسیاری از اصولگرایانی که طی سال‌های اخیر در دولت احمدی‌نژاد و دیگر نهادهای اجرایی حکومتی فعالیت داشتند، اما به دلیل نرمش‌های آن در برابر طبقه متوسط غیر متشرع از آن فاصله گرفتند، منسجم‌ترین و آینده دار‌ترین طیف اصولگرا می‌دانند. با سخت‌تر شدن شرایط برای حکومت خامنه‌ای و مشاورینش در بیت رهبری گروه مصباح خود را برخوردار از مناسب‌ترین ابزار نظری و اجرایی برای سازمان دادن سیستم سرکوبگر در حکومت اسلامی می‌دانند.
گروه چهارم که طی هفته‌های اخیر و با محوریت علی مطهری و چند نماینده دیگر مجلس که از سرسخت‌ترین منتقدان دولت احمدی‌نژاد بوده‌اند، تحت عنوان ائتلاف «صدای ملت» اعلام موجودیت کرده است، معتدل‌ترین طیف اصولگرا را تشکیل می‌دهد. چهره‌های سر‌شناس این طیف، بویژه علی مطهری طی شش سال ریاست احمدی‌نژاد بر قوه مجریه از سرسخت‌ترین مخالفان اصولگرای دولت محسوب می‌شد و از انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ تا کنون که اصلاح طلبان در زیر شدید‌ترین فشار‌ها قرار داشتند مطهری و محدود دوستان اصولگرایش در مجلس روز به روز از گفتمان افراطی اقتدارگرایانه فاصله گرفتند. طی ماه‌های اخیر برخی از افراد این طیف حتی با انتقاد از طرفداران افراطی رهبر حکومت که طرح انتقاد از وی را برنمی تابند خواهان پاسخگو بودن رهبر در برابر انتقادات مردم شده‌اند. اگرچه علی مطهری و یارانش در طرح گفتمان انتقادی در اردوگاه اقتدارگرایان تلاش‌هایی را انجام داده‌اند اما هنوز جریان کوچکی را در این طیف تشکیل می‌دهند. انتخابات پیش رو آزمون مهمی برای محک زدن میزان حمایت از تتمه افکار انتقادی و گفتگوهای عقلانی در میان باقی ماندگان طرفداران حکومت است.
اگرچه در رسانه‌های جمهوری اسلامی از وجود هشت گروه یا فهرست انتخاباتی اصولگرا در انتخابات آینده سخن به میان می‌آید اما به نظر می‌رسد این چهار گروه از جدی‌ترین گروه‌های محافظه کاری باشند که رقابت اصلی بین آن‌ها رقم خواهد خورد.
علاوه بر ماهیت گروهای محافظه کار شرکت کننده، انتخابات پیش رو از نقطه نظرات دیگری نیز از اهمیت برخوردار است که در ادامه به این موارد نیز خواهم پرداخت:
نخستین مورد، میزان مشارکت در این انتخابات است. برای موافقان و مخالفان حکومت ایران و نیز جامعه جهانی که روند وقایع ایران را بویژه پس از آغاز تحریم‌ها و افزایش خطر رودرویی نظامی دنبال می‌کنند حضور مردم بر سر صندوق‌های رای بسیار حائز اهمیت خواهد بود. چنانچه حضور مردم در این انتخابات به طور محسوسی از انتخابات جنجال برانگیز سال ۸۸ کمتر باشد حکومت در زمینه مشروعیت با دشواری جدی مواجه خواهد شد و دستش در پیشبرد سیاست‌ها، بویژه در عرصه بین المللی و رودررویی با غرب، بسته‌تر خواهد شد. از سوی دیگر، حضور ضعیف مردم دست معترضان را در مورد سئوال قراردادن مشروعیت حکومت باز‌تر خواهد کرد و اعتماد به نفس رهبران جنبش سبز در اینکه درخواست آن‌ها مبنی بر عدم مشارکت مردم در این انتخابات با استقبال عمومی مواجه شده است افزوده خواهد شد. برای دستیابی به این هدف نیازی به این نیست که کاهش میزان مشارکت در همه نواحی، استان‌ها و حوزه‌های رای گیری یکسان باشد. برهمگان آشکار است که در برخی استان‌ها و نواحی دورافتاده، مشارکت در انتخابات تابع رقابت‌ها و حساسیت‌های قومی و منطقه‌ای است و بخش مهمی از اهالی این مناطق که دارای دانش و تجربه سیاسی محدودتری هستند، آشنایی چندانی با ماهیت، انگیزه و عوامل درگیری‌های راهبردی سیاسی در کشور ندارند و غالبا متاثر از جو قومی و منطقه‌ای در انتخابات شرکت می‌کنند. آنچه در تهران و ده پانزده شهر بزرگ کشور رقم می‌خورد ملاک تشخیص قضاوت و داوری عمومی در باره روندهای سیاسی در کشور است.
دومین نکته، نحوه اجرا، روند شمارش آراء و چگونگی صیانت از آراء شرکت کنندگان در این انتخابات است. سایه سنگین تردید و بی‌اعتمادی نسبت به دستگاه حکومتی ایران مسلط است و عدم شفافیت و حضور ناظران غیر اقتدارگرا در سیستم حکومتی موجب شده است تا میزان اعتماد به درستکاری حکومت ایران بسیار ناچیز باشد. باوجود این و علیرغم اینکه اصلاح طلبان و افکار عمومی در عرصه ملی و بین المللی انتخابات در ایران را مهندسی شده و فاقد مشروعیت می‌دانند اما در هر صورت اقتدارگرایان دست کم این شانس را دارند که در این انتخابات که میان خودی‌های آن‌ها جریان دارد «عدالت» را رعایت کنند.
سومین مورد، نتیجه انتخابات خواهد بود. اگر انتخابات بازتاب واقعی زورآزمایی بین جناح‌های درگیر اقتدارگرا باشد باید دید که کدامیک از آن‌ها در این رقابت پیروز از میدان بدر خواهد آمد. آیا جبهه متحد اصولگرایان که بیشترین یاران وفادار و کم خطر برای آیت الله خامنه‌ای در آنجای دارند نیروی اصلی مجلس بعدی خواهد شد یا اینکه جریان «انحرافی» در جلب آراء عمومی موفق‌تر از طرفداران رهبر جمهوری اسلامی عمل خواهد کرد؟ در آن صورت آیا آنچنان که یکی از فرماندهان سپاه هشدار داد سال آینده عرصه درگیری‌های خونین در طیف اصولگرایان خواهد شد؟ دو کارت نامشخص انتخابات پیش رو جبهه پایداری مصباح یزدی و جبهه صدای ملت علی مطهری هستند. درخشش طرفداران مصباح در انتخابات موید آینده تاریک و مبهم نظام اسلامی است که برخلاف روند دموکراتیک شدن جامعه جهانی، بویژه در کشورهای اسلامی در خاورمیانه، به سمت یک نظام کاملا استبدادی گام برخواهد داشت. اما اگر علی مطهری و یاران محدودش برخلاف پیش بینی‌ها خودی نشان بدهند و حمایت شمار قابل توجهی را بدست آورند آنوقت شاید بشود نتیجه گرفت که گفتمان عقلانی هنوز در بین بازماندگان نیروهای وفادار به اقتدارگرایان مجالی برای بروز بیشتر خواهد داشت.