ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Thu, 15.12.2011, 10:45
بازی با آتش در خاورمیانه

سعید رهنما
اصل این مقاله بزبان انگلیسی در اوپن دموكراسی و دمارك منتشر شده است.

خاور میانه بدرستی بار‌ها به بشكه باروت تشبیه شده، اما این بشكه هرگز به اندازه امروز در خطر انفجار نبوده.

"بهار عرب" چندین دیكتاتوری به ظاهر مستحكم را در تونس، مصر و لیبی سرنگون كرده، و چندین دیكتاتوری دیگر در معرض سرنگونی‌اند. شورش‌های مردمی رو به رشد است، سوریه و یمن در خطر جنگ داخلی‌اند، و بنیاد گرایان مذهبی در تدارك كسب قدرت دولتی هستند. از همه بد تر جنگ جدیدی در حال تدارك است.

هیچ یك از این موارد به خطری كه در رابطه با ایران و متحد عمده‌اش سوریه مطرح است، نمی‌رسد. امریكا، اسراییل و متحدانشان كه تا كنون نتوانسته‌اند حكومت ایران را به توقف برنامه اتمی‌اش وادار سازند، دیگر قصد اصلی خود، حمله نظامی را پنهان نمی‌كنند. تحریم‌ها بیشتر و بیشتر حكومت اسلامی را در فشار گذاشته و اتفاقات مرموز و انفجار‌های احتمالن خرابكارانه در تاسیسات نظامی ایران ادامه دارد.

این واقعیت كه سیاست‌های شكست خورده امریكا در كشور‌های عراق و افغانستان سبب قدرت‌گیری بیش از حد ایران شده، نگرانی‌های جدی برای امریكا و كشورهای عربی ایجاد كرده. از سوی دیگر امید آنها به تغییر روش رژیم ایران و روی كار آمدن یك جناح میانه رو نیز از دست رفته است. بر این اساس امریكا و متحدان غربی و كشورهای عربی به استراتژی كاهش جدی و یا حذف كامل خطررژیم اسلامی روی آورده‌اند. دولت تندرو اسرائیل نیز با مستمسك قرار دادن حرفهای نفرت‌آلوده احمدی‌نژاد، ایران را خطری برای موجودیت اسرائیل اعلام كرده و برای حمله نظامی به ایران فشار می‌آورند. رژیم ایران روز به روز منزوی‌تر می‌شود، و حركات خشونت‌آمیز از جمله حمله به سفارت انگلیس نشانی از استیصال آن است.

رژیم ایران از درون نیز تهدید می‌شود. دعواهای درونی بلوك قدرت به بالاترین حد خود رسیده. اكثریت مردم ایران منزجر از فساد سراسری، بی‌كفایتی الیگارشی روحانی، نقض آشكار حقوق بشر، و انحطاط اجتماعی، اقتصادی، و سیاسی آماده فرصت‌اند كه بار دیگر شورش كنند. بخشی از حاكمیت حمله خارجی را مغتنم می‌شمرد به این امید كه توجه از مسائل و بحران‌های داخلی را منحرف كرده و بتواند بنوعی مشروعیت از دست رفته را بدست آورد.

آنچه كه به آشفتگی رژیم افزوده این است كه موجودیت مهم‌ترین متحدش، سوریه، بطور جدی از داخل و خارج به خطر افتاده. زمانی كه نسیم تغییر به مردم سوریه رسید و بر علیه دیكتاتور حاكم بر كشورشان شوریدند، رهبران اتحادیه عرب، آنطور كه در بحرین به كمك دیكتاتور آن كشور شتافتند، به كمك بشار اسد نیامدند. رهبران عرب زمانی كه نتوانستند اسد را راضی كنند كه دست از رابطه نزدیك با ایران بر دارد، سوریه را از اتحادیه عرب اخراج كردند، و با هماهنگی غرب و متحدانش، تحریم‌های سختی را بر علیه آن اتخاذ كردند. با ادامه شورشهای مردمی و پیوستن بخشی از ارتشیان به آنها، خطر جنگ داخلی این كشور چند قومی و چند مذهبی را تهدید می‌كند.

در لیبی، غرب و متحدانش براحتی توانستند ممنوعیت پرواز را به راه اندازند و بخش وسیعی از مردم را به جنبش علیه قذافی بكشانند. اما این كار را به نمی‌توانند به سادگی در سوریه اعمال كنند. اول آنكه بخشی از سوریه تحت اشغال اسراییل است و از نظر گاه مردم عرب هر گونه حمله بر علیه سوریه، بویژه اگر كشورهای عربی نیز در آن شركت داشته باشند، به معنی همراهی با اسراییل خواهد بود. دیگر آنكه توان دفاعی ارتش سوریه بمراتب بیشتر از لیبی بیشتر است. خانواده اسد هنوز طرفداران نسبتا زیادی دارد، نه تنها در میان علوی‌ها و ارتشیان، بلكه در میان بسیاری از اقلیت‌های مذهبی و قومی كه از قدرت گیری اخوان المسلمین و نفوذ بیشتر عربستان سعودی نگرانند. از آن مهمتر، حكومت سوریه دوستان خطرناكی نیز در منطقه دارد.

در هر دو مورد ایران و سوریه سناریوهای گوناگونی، از خوش بینانه ترین تا بد بینانه ترین، را می‌توان تصور كرد.

در سوریه، اگر اسد دست از رابطه نزدیك با ایران بردارد، این امكان وجود دارد كه اتحادیه عرب به كمك او آمده و راه حلی برای برون از بحران و حفظ او در قدرت پیدا كند. یا اگر شورشهای مردمی اوج بیشتری گرفته، و اسد تحت فشارهای داخلی و خارجی، موافقت به كناره گیری كند، بحران بنوعی حل می‌شود. اما بنظر می‌رسد كه این سناریوها احتمال ضعیف تری داشته باشند. تجارب تاریخی نشان داده كه دیكتاتورها از تاریخ و از سرنوشت دیگر دیكتاتورها درس نمی‌گیرند.

حال می‌ماند سناریوهای دیگر از جمله خطرناكترین آنها. از آنجا كه تحریم‌های اقتصادی نخواهد توانست سركوب و قتل عام مردم سوریه را قطع كند، این احتمال وجود دارد كه ممنوعیت پرواز اعلام شود، نیروی هوائئ و سیستم دفاعی سوریه به آن وقعی نگذاشته و كار به جنگ هوائئ كشیده شود. همراه با بالا گرفتن جنگ، غرب و متحدان عرب و غیر عربش به بمباران تاسیسات نظامی و استراتژیك سوریه متوسل شوند. در چنین وضعی حكومت سوریه ممكن است منتظر ساقط شدن نظامش نشود، و اگاهانه با موشك باران مناطقی از اسراییل آن كشور را به تلافی جوئئ و مداخله نظامی وادارد. در این صورت حزب اله لبنان، كه موجودیت خود را تا حد زیادی وابسته به سوریه و ایران می‌داند، نیز ممكن است وارد جنگ شود. اگر در جریان جنگ عراق، امریكا موفق شد كه اسراییل را قانع كند كه به موشك باران نیروهای صدام پاسخ نگوید، این امكان در جنگ احتمالی سوریه بسیار ضعیف خواهد بود. با وارد شدن اسراییل به جنگ علیه سوریه، اوضاع كاملا تغییر خواهد كرد، و هیچ یك از كشورهای عربی، حتی عربستان سعودی، امارات و قطر، جرات ماندن در كنار اسراییل را نخواهند داشت، و این امر سبب خواهد شد كه غرب بیشتر و بیشتر به یك جنگ منطقه‌ای كشانده شود. در این شرائط، احتمال این هست كه رژیم ایران با مشاهده نابود شدن دو متحد مهم خود در منطقه، و با این احتساب كه بعد از آنها نوبت نابودی خوش فرا میرسد، حمایت‌های نظامی خود به سوریه و حزب اله لبنان را افزایش دهد، و غرب و اسراییل دست به بمباران ایران بزنند.

سناریوی خوش بینانه برای ایران این است كه رژیم، تحت فشارهای داخلی و خارجی، برنامه‌های اتمی خود را قطع كند و به خواست اژانس اتمی تن در دهد. یا اینكه، با بی اثر بودن تحریم‌های اقتصادی، غرب و متحدانش به بمباران تاسیسات اتمی، نظامی و استراتژیك ایران متوسل شود، و این كار رژیم اسلامی را ترسانده و با قطع برنامه‌های اتمی موافقت كند. این سناریو‌ها نیز احتمال ضعیف تری دارند. سناریوی دیگر آن است كه در صورت حمله نظامی، رژیم اسلامی ایران دست به مقاومت و جنگیدن بزند.

در صورت بالا گرفتن جنگ و گسترش دامنه آن، حكومت ایران یا در مرحله‌ای برای حفظ خود تن به سازش می‌دهد، و یا جنگ ادامه داده و كارت‌های مختلفی را كه دارد وارد بازی كند. بستن دهانه تنگه هرمز با غرق كردن یك كشتی می‌تواند عبور و مرور نفتكش‌ها را كه روزانه در حدود ١٥ میلیون بشكه یا حدود ٤. درصد تجارت جهانی نفت، را حمل می‌كنند قطع كند. ظرفیت حمل خط لوله ابو ظبی كه قرار است تنگه را میان بر زند و انتظار می‌رود كه درهمین ماه دسامبر ٢. ١١ اماده بهره برداری شود، تنها حدود دو میلیون بشكه در روز است، و نخواهد توانست از اثرات منفی كمبود نفت و افزایش قیمت جهانی نفت جلوگیری كند. رژیم ایران نیز می‌تواند دیگر متحدین منطقه از جمله جریانات شیعه عراق و شیعه‌های هزاره در افغانستان را به حركت در آورد.

در صورت وقوع، جنگ جدید خاور میانه، بر خلاف جنگ‌های قبلی، جنگی طولانی و منطقه‌ای خواهد بود. ایران را نمی‌توان با عراق، افغانستان و لیبی مقایسه كرد. رژیم اسلامی ایران توان جنگندگی بمراتب بیشتری دارد. ایران كشوری بمراتب بزرگتر است ؛ رژیم یك ارتش دو لایه بسیار وسیع دارد؛ بعلاوه هنوز قادر است بخشی از جمعیت را بسیج كند، و بالاخره متحدین خطرناكی نیز در منطقه دارد.

اگر شكست غرب و متحدینش را در جنگ‌های نسبتا ساده تر در عراق و افغانستان در نظر بگیریم می‌توانیم نتیجه و عواقب یك جنگ بمراتب بزرگتر را تجسم كنیم. تردیدی نیست كه در صورت وقوع جنگ و گسترش آن، رژیم ایران سر انجام شكست خواهد خورد، اما نتیجه آن ویرانی وسیع شهرها، نابودی تاسیسات و نهاد‌های كشور، تجزیه كشور و هرج و مرج در عراق، افغانستان، سوریه و لبنان خواهد بود. اگر این بشكه باروت منفجر شود، كسی از آن سود نخواهد برد. اولین قربانی حمله نظامی غرب جنبش مقاومت مردم ایران و جنبش مردم عرب خواهند بود. چنین بنظر می‌رسد كه دولت‌های امریكا، انگلیس و فرانسه نیز از تاریخ درس نمی‌گیرند. دولت‌هارپر در كانادا نیز بدون درك عواقب یك جنگ طولانی منطقه‌ای به طبل جنگ می‌كوبد.

در مورد ایران توهم‌های فراوانی وجود دارد: امریكا، اسراییل و متحدینش تصور می‌كنند كه با بمباران پاره‌ای از تاسیسات ایران، رژیم اسلامی عقب‌نشینی خواهد كرد؛ رژیم ایران به نوبه خود تصور می‌كند كه غرب توانائی شروع جنگ جدیدی را ندارد؛ نیز تصور می‌كند كه در صورت شروع جنگ مردم ایران به حمایت از رژیم بر خواهند خواست؛ همچنین بر این باور است كه چین و روسیه در هر شرائطی از ایران حمایت خواهند كرد؛ بخشی از اپوزیسیون ایران نیز بر این تصور است كه با كمك غرب می‌تواند در ایران نقشی شبیه لیبی ایفا كند. همه این تصورات به خطا است.

تردیدی نیست كه رژیم‌های فاسد، بی كفایت، و سركوبگر ایران و سوریه سر انجام سرنگون خواهند شد، اما این كار نه با مداخله نظامی خارجی بلكه باید توسط مردم ایران و سوریه صورت گیرد. با آنكه این كاری بسیار سخت و طولانی و پر هزینه است، اما عاقبت این نظام‌های دیكتاتوری معلوم است و سقوط شان محتوم.



نظر کاربران:

با سلام
نوشتۀ آقای رهنما؛ در مجموع درست به نظر میرسد و ایشان گزینه‌ها و صحنۀ سناریوی قابل انتظار را به خوبی تصویر کرده اند. با اینهمه، به نکات زیر هم باید توجه کرد:
۱- باتوجه به مجموع شرایط موجود از جمله ناهماهنگی بین سطوح گوناگون نظامی و سیاسی حاکم؛ احتمالاً قدرت نظامی رژیم جمهوری اسلامی؛ بسی کمتر و ناکارآمدتر از آن چیزی است که درظاهر به نظر میرسد.
۲- همانطور که آقای رهنما اشاره کرده اند، چنانچه جنگی که ایشان تصویر کرده اند در عمل به وقوع پیوندد؛ در نهایت؛ سقوط نظام جمهوری اسلامی؛ از پیآمدهای قطعی آنست. چنین رویدادی را حتی خود مسئولان نظام نیز میتوانند پیش بینی کنند.
۳ - امروزه، ثروت و امکانات مالی و اجتماعی فرماندهان نظامی سپاه، به اندازه ای هست در کنار منافع احتمالی ناشی از جنگ برای این فرماندهان؛ خطر از دست رفتن بسیاری چیزها نیز برای آنها وجود دارد. اگر شرایط انقلاب و جنگ با عراق توانست یک گروه حاشیه‌ای را به یک گروه ثروتمند و نیرومند تبدیل کند، اینک، این جنگ میتواند آن گروه را درصورتی که از کشور فرار نکند و ثروت خود را منتقل نکند؛ به شرایطی بدتر از زمانی که یک گروه حاشیه‌ای بود برگرداند. نیروهای بسیجی امروزی؛ رندتر و فرصت طلب تر از آن هستند که بازهم روی مین بروند و اینک از بین آنها، به ندرت افرادی چون حسین فهمیده و دیگر رزمندگان دوران جنگ با عراق بیرون خواهند آمد. اساساً جنگ احتمالی آینده؛ نیازی به چنین کارکردهایی نخواهد داشت.
۴ - برای اینکه جنگی آغاز شود؛ باید جنگ افروزانی باشند که هم نفعی در جنگ داشته باشند، و هم ابزارها و امکانات سیاسی، نظامی، و مالی لازم را برای آغاز آن داشته باشند. متاسفانه؛ اینک همۀ بازیگران صحنه‌ای که آقای رهنما تصویر کرده اند، دست کم در کوتاه مدت، چنین منافع و امکاناتی دارند. بنا براین؛ چنین جنگی ممکن است به وقوع پیوندد و نگاشتن این نامه‌ها و مقاله‌ها؛ به تنهایی نمی‌توانند از آن پیشگیری کنند.
۵- در مقابل جنگ افروزی؛ برای اینکه اهریمن جنگ به زانو درآید و جنگی آغاز نشود؛ هم باید کسانی باشند که از این جنگ زیان بینند، و هم اینکه قدرت مؤثری باشد که نیروی جنگ طلب را خنثی سازد. در شرایط کنونی؛ روشن است که نخبگان روشنفکران و نیروهای دموکرات و انساندوست؛ در این صف قرار میگیرند و این صف نیز امروز بیش از هر جای دیگر؛ در ایران متمرکز شده است. اما متاسفانه، نه زیان چنین جنگی به اندازۀ کافی برای کسانی که بیشترین آسیب را از این جنگ می‌بینند و معمولاً خود هیزم آن را تشکیل میدهند، روشن است؛ و نخبگان و روشنفکران و یا اپوزیسیون ترقیخواه و دموکرات ایران هنوز در جایگاهی قرار دارد که بتواند پیشگام آگاهی بخشیدن به سطوح گوناگون مردم شود.
۶- جنگ بد است و تکرار مکرر آن؛ ما را به صلح پیاد و یا حفظ آن رهنمون نمیشود. اینک میتوان گفت که بدی جنگ برکسی پوشیده نیست و چنیین مقالاتی نیز به میزانی اندک؛ می‌توانند زیان جنگ را روشنتر کند. اما قدرت لازم برای پیشگیری از جنگ؛ از این مقالات بیرون نمی آید. چنین نیرویی، تنها زمانی قابل دستیابی است که اپوزیسیون ترقیخواه ایران؛ توانسته باشد کوته بینی‌ها و خودمحوریها را کنار بگذارد و با ایجاد جبهه یا سازمانی که طیف وسیعی از نیروهای سیاست ورز و شناخته شده؛ نه مویه گرو نق‌زن؛ را با هر گرایش و گذشته سیاسی گردهم آورد و حرکت اعتراضی درونی و بسیار فشرده شده جامعه را به یک نیروی ضدجنگ و دموکراسی خواه تبدیل کند. باور کنیم که هیچ راه دیگری برای رهایی از جنگ رسیدن به یک جامعۀ آزاد چه در ایران و چه در منطقه؛ وجود ندارد. همانطور که در مقالۀ آقای رهنما هم دیده می‌شود؛ امروز سیاستهای جنگ طلبانه و ضد دموکراتیک حکومت ایران؛ و عملکرد اپوزیسیون ترقی‌خواه آن؛ سرنوشت نهایی فرو غلطیدن در فاجعۀ جنگ منطقه‌ای؛ و یا شکوفا شدن یک دموکراسی واقعی در منطقه را تعیین خواهد کرد.
۷- چه ما و دیگر نیروهای دموکرات و انسان دوست منطقه بخواهیم و چه نخواهم؛ ایران و روشنفکران دموکرات این کشور با هماهنگی و وحدت خود؛ سرنوشت جنگ یا صلح و دموکراسی و استبداد در منطقه را تعیین می‌کنند. اپوزیسیون ترقیخواه ایران؛ می تواند همۀ مخالفین بنیادین نظام جمهوری اسلامی و حکومت دینی را در برگیرد. کمونیست، ملی‌گرا، ملی مذهبی، سلطنت طلب؛ بخشهایی از اصلاح طلبان حکومتی و هر نیروی دموکرات و انسان دوست دیگر؛ به دور از تعلقات قومی و دینی، در این صف قرار میگیرد. رسیدن به این هدف دشوار است؛ اما راه دیگری وجود ندارد. تنها همگرایی گرایش‌های سیاسی گوناگون است با چهره‌ها و رهبرانی شناخته شده و خوشنام است که می‌تواند میلیونها انسان را به حرکت در آورد و نتیجه جنگ و ضدچنگ و دموکراسی و استبداد را به فرجام رساند. مته به خشخاش نگذاریم، و از هدف واقعی دور نشویم.
پیروز باشید
بهرام خراسانی