iran-emrooz.net | Fri, 12.08.2011, 3:54
سیاست خارجی ایران، موفق و مثبت یا ناکام و منفی؟
بیبیسی/فرج سرکوهی
جمعه ۲۱ مرداد ۱۳۹۰
آیت الله علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی در سخنرانی اخیر خود با «مثبت» خواندن نتایج سیاست خارجی ایران بار دیگر از «تهدیدهای مختلف و پیچیده سیاسی، امنیتی، نظامی و اقتصادی قدرتهای جهانی» علیه جمهوری اسلامی سخن گفته است.
او «پیشرفت در اعتماد به نفس ملی» و «ارتقای جایگاه و اعتبار بین المللی ایران» را از دستاوردهای سیاست خارجی «مستقل» ایران برشمرد و ادعا کرد که «نظام جمهوری اسلامی» در پرتو سیاست خارجی خود به «کشوری محترم، اثرگذار، و متنفذ و دارای عزت بین المللی است» بدل شده است.
در دوران کنونی که بسیاری از میعارها و مفاهیم دوران جنگ سرد رنگ باختهاند، سیاست خارجی را نه با مفاهیم منسوخ شده قدیمی، که با نتایج این سیاست در رشد و توسعه اقتصادی، سیاسی و اجتماعی کشور و بهبود زندگی مردمان میسنجند؛ اما میعارهای بررسی سیاست خارجی در سخنان اغلب دولتمردان ایران را هنوز بافتی از مفاهیم گذشته شکل میدهند.
در سخنان رهبر ایران و دیگر مقامات جمهوری اسلامی در زمینه سیاست خارجی ایران دو مولفه «استقلال» و بدل شدن ایران به «قدرت» منطقهای از سوئی و دشمنی پایدار با اسرائیل از دیگر سو جایگاهی مهم دارند. در این سخنان استقلال و قوی شدن ایران، ناسیونالیسم ایرانی و دشمنی با اسرائیل، اعتقادات مذهبی اکثریت مردم ایران را هدف گرفتهاند.
اما و فراتر از سخنانی که هدفهای تبیلغاتی وگاه پیروزی در رقابتهای جناحی و تضادهای داخلی را در نظر دارند، مبانی نظری سیاست گذاری بینالمللی و هدف گذاریهای سیاست خارجی ایران را ترکیبی از مولفههای متناقض تعیین میکنند.
در این ترکیب برخی مفاهیم منسوخ و باقی مانده از دوران جنگ سرد مانند «استقلال» ملی و «خودکفائی»، بهره گیری ابزاری از سیاست خارجی برای حل بحرانهای داخلی و جنگ قدرت جناحی، بدل کردن ایران به قویترین قدرت منطقه، کسب هژمونی فکری و سیاسی یا جایگاهی موثر در افکار عمومی مسلمانان، سیاستهای واکنشی در برابر جامعه بین المللی، اشتباهات و خطاهای معرفتی در شناخت تحولات و صف بندیهای جهانی، منافع ملی با تعریفی که اسلام در قدرت را مولفهای از منافع ملی ایران تلقی میکند و برخی باورها و جزمهای مکتبی نامتناسب با موقعیت ژئوپولیتیکی ایران، نقش مهمی دارند.
تناقض این ترکیب و بافت پیچیده مناسبات جهانی در عصر جهانی شدن، تضادهای گوناگونی را در سیاست خارجی جمهوری اسلامی پدید آورده و همگنی آن را خدشه دار میکند؛ هرچند برخی مولفهها چون دشمنی با اسرائیل، تاکید بر استقلال، مبارزه با نفوذ و سلطه خارجی، بدل کردن ایران به قویترین قدرت منطقه و حفظ اسلام در قدرت از پایدارترین مولفههای سیاست خارجی جمهوری اسلامی در سه دهه گذشته است و همه جناحهای حکومتی در این مبانی و در ترکیب انگیزههای ناسونالیستی و اسلامی در این بافت وحدت نظری و عملی دارند.
استقلال، نفی حاکمیت ملی در استبداد
استقلال و حاکمیت ملی به تعریف دوران جنگ سرد با دو بعد حذف سلطه سیاسی، اقتصادی و نظامی قدرتهای جهانی و حاکم شدن ملتها بر سرنوشت خود مشخص میشد.
تعریفی که جمهوری اسلامی در سیاست نظری و عملی از «استقلال» ارائه میدهد به تعریف منسوخ شده این مفهوم به دوران جنگ سرد نزدیکتر است اما یک بعد این مفهوم دو بعدی را به بهای حذف بعد دیگر برجسته میکند.
از دوران قاجاریه به بعد سلطه و نفوذ قدرتهای جهانی، با شدت و ضعف متفاوت، بخشی از سیاست خارجی و داخلی ایران را تعیین میکرد.
استقلال از شعارهای اصلی انقلاب اسلامی بود و با استقرار جمهوری اسلامی نفوذ و سلطه قدرتهای جهانی در ایران، با تعریفهای کلاسیک دوران جنگ سرد، به پایان رسید و یک بعد از مفهوم کلاسیک استقلال تحق یافت.
رهبران جمهوری اسلامی حذف سلطه و نفوذ قدرتهای جهانی را به تنها شاخصه استقلال بدل کرده و تحقق این بعد را از مهمترین دستاوردهای سیاست خارجی و امنیتی خود معرفی میکنند اما و حتی به دوران جنگ سرد نیز استقلال به این بعد محدود نشده و حاکمیت ملت بر سرنوشت خود نیز بعد دیگر این مفهوم بود.
نفوذ و سلطه قدرتهای جهانی در ایران حذف شد اما با تداوم استبداد در ساختار سیاسی ایران ملت همچنان از تعیین سرنوشت خود محروم ماند و در غیبت دموکراسی حکومتهای مستبد نقش قدرتهای خارجی را در تعیین سرنوشت مردم بر عهده گرفتند.
حتی اگر اکثریت مردم ایران با سیاست خارجی جمهوری اسلامی موافق باشند نیز نمیتوان از حاکم شدن ملت بر سرنوشت خود و از تحقق هر دو بعد مفهوم استقلال سخن گفت چرا که این توافق در هیچ انتخابات آزاد و منصفانهای بیان نشده است.
استقلال یا اتحادیههای منطقهای؟
تحولاتی که پس از جنگ سرد رخ داد تعریف کلاسیک استقلال و حاکمیت ملی را منسوخ کرد.
پس از سقوط بلوک شرق سابق، سرمایه و بازار جهانی شدند و کار نیز در حال جهانی شدن است. درهم پیچیدگی مناسبات اقتصادی در عصر جهانی شدن مرزهای ملی را شکست، حاکمیت ملی را کم رنگ کرد و هدف گذاریهای منافع ملی را از حاکمیت مستقل ملی به حذف مرزها سوق داد.
کشورهای اروپای غربی در اتحادیه اروپا متحد شده و به تدریج حل خواهند شد. مسائل ملی در اروپای شرقی، چون بازماندگان تضادهای حل نشده دوران جنگ سرد، با جنگهای ملی گرایانه به سامان رسیدند اما ملتهای تازه مستقل شده نیز میکوشند تا در اتخادیه اروپا حل شوند.
در بخشهای دیگر جهان، و به ویژه در آسیا، آفریقا و خاورمیانه، اتحادیههای منطقهای گوناگون شکل گرفته و ملتها و دولتها با واگذاری بخشهای مهمی از حاکمیت ملی خود به این اتحادیهها میکوشند تا پیشرفت اقتصادی و سیاسی خود را سرعت بخشند.
عصر جهانی شدن عضویت در اتحادیههای منطقهای را به ضرورتی مبرم بدل کرده است اما ایران به دلایل گوناگون، و از جمله به دلیل چالش با جامعه بین المللی، از حضور موثر در اتحادیههای منطقهای محروم شده و از این رهگذر زیانهای اقتصادی و سیاسی بسیاری را تحمل کرده و با عقب ماندگی از پیشرفت صنعتی و اقتصادی بهای سنگینی را برای حفظ انزوای خود میپردازد.
دشمنی با اسرائیل، جزم مکتبی یا منافع ملی؟
دشمنی با اسرائیل به دومین مفهوم پایدار در سیاست خارجی ایران بدل شده است.
ایران به عنوان قویترین کشور منطقه خلیج فارس و یکی از مهمترین کشورهای خاورمیانه به تدوین سیاستی برآمده از واقعیتهای ناگزیر و موقعیت خود در برابر اسرائیل نیازمند است.
مسلمان بودن اکثریت مردم ایران از سوئی و مقاومت اسرائیل در برابر قطعنامههای سازمان ملل و شورای امنیت مبنی برخروج نیروهای نظامی این کشور از مناطق اشغالی، حق فلسطینیها برای بازگشت به میهن و پایمال شدن حقوق شهروندی عرب در اسرائیل و مناسبات گسترده بین ایران و اسرائیل را ناممکن میکند، اما دشمنی مدام با اسرائیل و تلاش برای حذف این کشور، چون یکی از محورهای ثابت و اصلی سیاست خارجی ایران نیز منتج موقعیت ژئوپولیتکی و منافع ملی ایران نبوده و ریشه در جزمهای مذهبی دارد.
از منظر منافع ملی با تعریف کلاسیک، نه اسرائیل بلکه عراق دوران صدام با ادعای ارضی بر خوزستان مهمترین دولتی بود که امنیت ملی ایران را تهدید میکرد.
از این منظر، عربستان سعودی با تلاش پیگیر برای جلوگیری از بدل شدن ایران به قویترین کشور منطقه دومین خطر بالقوه برای ایران بود.
آمریکا با حمله به عراق بزرگترین آرزوی جمهوری اسلامی را برآورده کرد. با سقوط صدام نفوذ ایران در عراق افزایش یافت هر چند خودمختاری کردستان عراق میتواند به پشتوانهای برای کردهای ایران بدل شود.
اما سقوط صدام چالش در سیاست خارجی ایران را تخفیف نداد و اصرار بر غنی سازی اورانیوم و دشمنی پایدار با اسرائیل تضادهای ایران و آمریکا را افزایش داد.
ایران در محاصره ارتش امریکا
جمهوری اسلامی در همه مرزهای خود در محاصره ارتش امریکا است. ارتش امریکا در شمال ایران و در خاک برخی کشورهای آسیای مرکزی حضور داشته و دیگر کشورهای این منطقه نیز پیمانهای همکاری نظامی با آمریکا را امضا کردهاند.
چالش در باره رژیم حقوقی دریای خزر مهمترین چالش ایران در مرزهای شمالی است. جمهوری آذریابجان با تکیه بر حمایت ترکیه، آمریکا و اتحادیه اروپا از منابع نفتی که ایران آنها را متعلق به خود میداند بهره برداری میکند.
جمهوری اسلامی با حمایت سیاسی، نظامی و مالی از ارمنستان مسیحی و هم پیمان با آمریکا در برابر جمهوری آذربایجان با اکثریت مسلمان شیعه نشان داد که در این منطقه، برخلاف خاورمیانه، منافع ملی با تعریف کلاسیک را بر جزمها، باورها و پیوندهای مذهبی ترجیح میدهد.
ترکیه در شمال غربی ایران عضو پیمان ناتو و متحد نظامی آمریکا است و با ارائه نمونه دموکراتیکی از اسلام میانهرو و پیشرفت اقتصادی، به رقیبی جدی برای ایران در جذب افکار عمومی مسلمان بدل شده است. حضور ارتش امریکا در عراق مرزهای جنوب غربی ایران را به تهدیدی علیه جمهوری اسلامی بدل میکند.
ایران از نفوذ بالائی در افغانستان برخوردار است اما ارتش امریکا در افغانستان حضور داشته و پیمان همکاری نظامی این کشور با پاکستان مرزهای شرقی ایران را نیز به منطقهای پرخطر برای جمهوری اسلامی تبدیل کرده است.
عربستان و امارات متحده عربی در مرزهای جنوبی پیمانهای نظامی با آمریکا امضا کرده و از پایگاههای نظامی امریکا در خاک خود پذیرائی میکنند. ادعای مالکیت امارات بر سه جزیره ایرانی در خلیج فارس نیز چون چاشنی قابل انفجاری برای بحران تعبیه شده است.
اغلب کارشناسان حمله نظامی به ایران را ناممکن میدانند، اما جمهوری اسلامی خود را در همه مرزهای خود در محاصره ارتش آمریکا میبیند و این محاصره میتواند اندیشه ساخت بمب اتمی را برای جلوگیری از حمله خارجی در دولتمردان ایرانی تقویت کند.
غنی سازی اورانیوم از محورهای اصلی سیاست داخلی و خارجی جمهوری اسلامی است و ایران به تلاش برای ساخت بمب اتم متهم شده است.
ایران، اروپا و چین و روسیه
جمهوری اسلامی تا چند سال پیش میکوشید تا از تضاد منافع اتحادیه اروپا با آمریکا بهره گرفته و فضاهای مناسبی را برای مانورهای سیاسی به دست آورد و کشورهای عضو اتحادیه اروپا نیز این امکان را تقویت میکردند.
پس از سقوط صدام، جمهوری اسلامی به تنها حکومتی در منطقه نفتی خلیج فارس بدل شد که با آمریکا روابط سیاسی و اقتصادی نداشته و منابع نفتی و گازی آن میتوانست به شکارگاه خصوصی کمپانیهای اروپائی بدل شود.
اتحادیه اروپا میکوشید تا سیاستهای جمهوری اسلامی را در باره اسرائیل و غنی سازی اورانیوم تعدیل کرده و جمهوری اسلامی را به پایگاهی استراتژیک برای اروپا بدل کند.
اصرار ایران بر غنی سازی اورانیوم و تدوام سیاست دشمنی با اسراییل در هشت سال ریاست جمهوری خاتمی امکان تحقق این هدفها را منتفی کرد. امریکا نیز با اعمال تحریمهای گسترده علیه شرکت هائی که در منابع گازی و نفتی ایران سرمایه گذاری میکنند، دست اغلب شرکتهای اروپائی را از منابع ایران کوتاه کرد. چین و روسیه کوشیدند تا جای خالی اروپائیها را تا حدی پر کنند و سیاست اتحادیه اروپا در برابر جمهوری اسلامی سختتر شد.
برگهای برنده در معامله بزرگ
ایران با سرمایه گذاری هنگفت سیاسی، مالی و نظامی در حمایت از حزب الله لبنان و حماس در فلسطین، نفوذ و پایگاههای مهمی را در خاورمیانه به دست آورده است.
نفوذ جمهوری اسلامی در عراق، افغانستان و خاورمیانه برگهای برنده و امتیازاتی است که ایران میتواند در یک «معامله بزرگ» با آمریکا و غرب از آن بهره گرفته و با کسب امتیازاتی جدی سرمایه گذاریهای هنگفت خود را جبران کند.
اما تعدیل سیاست ایران در برابر اسرائیل از شرایط اصلی آمریکا و اروپا در معامله بزرگ است و باورهای جزمی و مکتبی رهبران ایران تا کنون پذیرش این شریط را ناممکن کرده است.
بدون این معامله بزرگ، سرمایه گذاری هنگفت جمهوری اسلامی در عراق، افغانستان و خاورمیانه سودی نداشته و ستون زیان را در ترازنامه سیاست خارجی جمهوری اسلامی سنگینتر میکند.
دشمن خارجی، واقعی یا موهوم، بسیج مردم در حمایت از حکومت را زمینه سازی میکند اما این اهرم پس از سی سال فرسوده شده و کارائی خود را به تدریج از دست داده است.
سیاست خارجی موفق به عصر جهانی شدن با نتایج این سیاست در پیشرفت و توسعه اقتصادی، اجتماعی و بهبود زندگی مردمان سنجیده میشود و آنچه رهبر ایران چون «نتایج مثبت» سیاست خارجی ایران مطرح میکند با این معیارها و دیگر سنجههای عصر جهانی شدن همگن نبوده و جمهوری اسلامی، حتی برای بقای بیشتر خود، به بازنگری جدی مبانی سیاست خارجی خود نیازمند است.