ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Mon, 05.04.2010, 10:10
صداى سبز سلول

مسعود بهنود/جرس
دوشنبه ۱۶ فروردين ۱۳۸۹
دكتر شكورى راد در دست هاى دستبند خورده خانم آذر منصورى، وقتى در راه زندان با انگشتان باز نشانه پيروزى ساخته بود، علامت ايستائى و ماندگارى جنبش سبز را ديده است. زيبا و منطقى است برداشت دكتر. من هم در كولاژ دست ساخته ى خانم منصورى از پايدارى و اميد نشانه ها ديدم. آن كه با خرده جعبه دستمال كاغذى و بريده جعبه هائى كه در اوين غذاى زندانيان در آن مى آورند ساخته شده. زمينه اى آبى كه نشان مى دهد زندانى از چه دورست، از هواى پاك و آسمان آفتابى، تكه ابرهائى هم مى بينم در آن آبى كه اميد باران در آن درج است، در ميانه تصوير درختى سبز برآمده بر برگريزان خزانى كه بر هيچ كسش حاجت تفسير نيست.
به باورم اين نقاشى كه همه جانش را از چند وسيله محدود در دسترس زندانى در سلول انفرادى مى گيرد، يعنى جنبش سبز. همين كه بى مناقشه به ذهن مى آورد كه كار خانم محترمى است در خلوت و سكوت سلول، در شهرى كه دولتمردانش ادعا مى كنند زندانى سياسى ندارند، خود هزار مقاله و فرياد، شعار و جمعيت است.
امروز در سيزدهمين روز بهار، ما ايرانيان كه اينك در سراسر جهان پراكنده ايم، علامتى به هم بدهيم و از هم نهان نكنيم كه سبزيم و بى شماريم. در چشم هم نگاه كنيم، از هم ديده بر نگيريم. نمى خواهد مرگ بر اين، نمى خواهد سرنگون باد آن. تنها به زبان نشانه ها به قول دكتر شكورى علامت بدهيم كه سبز مى مانيم. به اين علامت سبزها در گوشه گوشه جهان همديگر را پيدا مى كنند و آن گاه به دنيا چشمكى مى زنند. دنيا به چشم تنگ كيهان تهران و جلافت هاى خبرى و تحليلى هواداران دولت به جنبش هاى اجتماعى نگاه نمى كند، در چشم پاك مردمان صلح دوست و آشتى طلب دنيا، سبزهاى ايرانى تا همين جا نشانه شده اند، نشانه اى مدرن از طبيعى ترين و انسانى ترين خواست هاى انسان، آزادى.
ديده ام سبزه سبز شده در بشقاب را در سيزدهم روز بهار كه شناور در آب هاى گوشه اى در دورترين جاهاى زمين مى رفت، نشانه آن كه ايرانيم و از نسل مهاجران، آخرين ستم تاريخى كه بر ساكنان اين فلات رفته است. اينك اين نشانه را چرا همگانى و جهانى نكنيم. سبزه اى از گندم را ديده ام در آبراهى در نروژ، دو قدم مانده به قطب و ديده ام سبزه روبان بسته اى را، در غروب سيزده نوروزى، شناكنان روى آب هاى صورتى رنگ جنوب مديترانه. يك بار نيز همين دو سال قبل تنگ پر آبى ديدم در بغل يك چشم سياه با دست هاى پنبه دوزى كه در آن ماهى كوچك قرمزى بود، پسرك و ماهى كوچولويش به سمت رود خانه اى مى رفتند در جنوب جزيره انگلستان. كودك مى دانست دارد ماهى را از قفس تنگ آزاد مى كند و از اين شادمان بود. افسوس كه ما چندان كه به قدرت آلوده مى شويم همين حس ساده كودكانه را از دست مى دهيم. ماهى ها را مى خواهيم چندان در تنگناى سلول نگاه داريم كه حركت از ياد ببرند.
كولاژ خانم منصورى مى گويد كه حركت از ياد نمى رود، آنان كه گمان كردند با قرق خيابان ها، سبزى را از مردم ايران گرفتند دچار خطا هستند. سبزها در خانه هايشان و در سرتاسر جهان تكثير شده اند. آن ها حتى نمى توانند ادعا كنند كه خشونت را جمع كرده اند چون كه خود موجد آن بودند، و خشونتى كه يك بار رخ نمود و منش نشانه شكست صلح دوستان و آشتى طلبان ديدم از جانب كسانى بود كه به ظاهر ماموريتشان مبارزه با خشونت و ايجاد امنيت است. اگر شك داريد به دكه روزنامه فروش ها بنگريد، روزنامه هاى منقد را بسته اند، روزنامه نگاران را بيكار كرده اند و آن گاه در روزنامه هايشان نه كه پيام صلح و بهار نيست بلكه زشترويانى درج اند كه انگشت ها گشوده بر بينى نهاده اند، براى تحريك سبزها. در فرصت دلخواسته شان، همه جان تاريك سرد و زردشان عيان شده است.
در چنين روزگارى است كه سبزها، با هر چه و به هر وسيله علامتى به هم بدهند، بدان معناست كه خانم منصورى و ديگر بنديان و گروگان هاى جنبش سبز تنها نيستند و صدايشان شنيده شده است.