iran-emrooz.net | Fri, 25.12.2009, 14:04
طالقانى و منتظرى؛ آنها دو تن بودند
مسعود بهنود/بی بی سی
جمعه ۴ دی ۱۳۸۸
با درگذشت آيت الله منتظرى، داستان زندگى دو روحانى پايان مىگيرد، سيد محمود طالقانى و شيخ حسينعلى منتظرى كه سى و اندى سال پيش، در لحظات تولد يك انقلاب، مردم ايران آن دو را مظهر و نمونه روحانيت در انقلابى ديدند كه جانشين نظام كهنسال پادشاهى شد، و تا جامعه شهرى دريابد كه اينها معيار و نمونه هاى واقعى نيستند بلكه معترضان و منقدان نظامى خواهند شد كه دارد پا مىگيرد، سالها بايد مىگذشت. در اين همه سال، آن هر دو مرد، تا زنده بودند دردها كشيدند و رنجها بردند و خون دلها خوردند، اما آن تصوير مانوس سنتى روحانيت شيعه در ذهنها نگاه داشتند. آنها دو تن بودند وقتى كه مردم ايران شناختندشان. يكى سيدى بود عمامه سياه و يكى شيخى بود سپيد جامه. وقتى روز تولد آخرين پادشاه، مردان مراقب امنيت و زندانبانان آن نظام رفتند كه مژده بدهند كه به شكرانه اين روز خجسته از بند آزاد مىشويد، هر دوشان خنديدند.
آن كه سيد بود به رييس كميته ضد خرابكارى گفت روغن ريخته مىبخشيد به امامزاده. ما كه امامزاده نيستيم، و آن كه شيخ بود با لهجه اصفهانى و به طعنه گفت جناب سرهنگ مثل اينكه اوضاع خراب است بگذاريد ما همين جا باشيم بهتر است. نظام پادشاهى كه به نفس افتاده بود حتى نتوانست آن دو را چهارم آبان از زندان به در كند. آن دو به نمايندگى از زندانيان سياسى كه هنوز در بند بودند تا چهار روز بعد هم ماندند تا سرانجام آقايان طالقانى و منتظرى روز هشتم آبان از زندان اوين بيرون آمدند. و ناگهان هزاران و بلكه دهها هزار جمع شدند در سه راه شميران. بيش از اين مردم خبر نداشتند از نشانى خانه آن دو از بند رسته. و نمىدانستند خانه كدام يكشان آنجاست خيابان تنكابن. اولين ميعادگاه انقلابيون سال ۵۷ از هر گروه و دسته.
شيخ حسينعلى منتظرى نجف آبادى، در آن روزها به سرعت در سايه طالقانى همبند خود قرار گرفت كه عملا خانه اش مركز انقلاب شده بود و از صبح هم كسانى از فرستادگان كاخ سلطنت و هم سياستمداران پيرى كه آزادى حركت پيدا كرده بودند همه سراغ خانه وى را مىگرفتند. چنان كه حتى روز ۲۲ بهمن هم تلفن همان خانه زنگ زد و اميرعباس هويدا بالا مقام ترين دولتمرد نظام پادشاهى كه در تهران مانده بود گفت كه مىخواهد خود را به آيت الله تحويل دهد.
در آن روز آقاى طالقانى گفت بگوييد من زندان ندارم برود خانه اش هستند كسانى كه مىآيند دنبالش، كسى از اميرعباس هويدا كه دولت نظامى به زندانش انداخته بود نپرسيد شماره تلفن اين خانه را از كجا مىدانى، چنان كه از حسن نگهبان انفرادى هاى اوين هم كه شبها پاى مناجات و روضه آقاى طالقانى نشسته بود كسى نپرسيد چرا وقت بى پناهى در خانه خيابان تنكابن را كوفت و همان جا ماند. اما آقاى منتظرى اصلا رغبتى به جلوه گرى انقلابى از خود نشان نداد، از زندان كه به در آمد يك راست به نجف آباد زادگاهش رفت و در خانه پدر نشست تا مردم منطقه به ديدارش بيايند و در روزهاى بعد از اطراف اصفهان مردمى رسيدند. چند روزى هم در قم گذراند و بعد هم بى سروصدا به ديدار آيت الله خمينى به نوفل لوشاتو رفت.
آقايان طالقانى و منتظرى تا در اوين به يكديگر برسند از راه هاى مختلف گذر كرده بودند. از سال ۱۳۲۴ در حاشيه ماجراى آذربايجان عكسى هست كه نشان مىدهد سيد محمود طالقانى سربازان ارتشى و شبه نظاميان ذوالفقارىها را از زبر قرآن مىگذراند تا به جنگ نيروهاى فرقه دموكرات بروند. او در سال ۱۳۲۷ پيشنماز مسجد هدايت در قلب شهر تهران شد، سفرها رفت، منبرها داشت و با فدائيان اسلام هم مربوط بود و نشانه و الگوى آخوند سياسى زمان. آقاى طالقانى در حوزه علميه قم و نزد مراجع چندان نفوذ و رفت آمدى نداشت در عوض بعد از كودتاى ۲۸ مرداد با مهندس بازرگان و دكتر سحابى در ساخت نهضت آزادى حاضر بود و در جبهه ملى دوم حضور داشت.
آقاى منتظرى تا سى سالگى جز درس طلبگى و حضور در حوزه هاى علمى اصفهان و قم و نجف و كسب اجتهاد كارى نكرد و اول بار در آخرين روزهاى دهه سى وقتى با مرگ آيت الله بروجردى قم دنبال كسى براى جانشينى وى مىگشتند آشكار شد دو مجتهد آقايان منتظرى و مطهرى كه نظر به آيت لله خمينى دارند بسيار فعالند همه جا سر مىكشند و در پى مرجعيت كسى هستند كه نامش بعد از مراجع تقليد وقت آقايان گلپايگانى، شريعتمدارى، صادق روحانى و مرعشى نجفى مىآمد اما بين طلبه هاى جوان هوادارانى داشت.
هر چقدر حسينعلى منتظرى خود را در سايه رهبر آيت الله خمينى تعريف مىكرد، طالقانى از همان لحظه كه در فرودگاه مهرآباد و در مراسم استقبال از رهبر انقلاب كناره رفت و نشست بر زمين و از جمع گوشه گرفت نشان داد قصد ندارد با حكومت بعد از انقلاب كارى داشته باشد. دو سال بعد از آن بود كه آيت الله منتظرى وقتى براى تثبيت مرجعيت آيت الله خمينى تلاش مىكرد به همراه فرزند پرشورش محمد دستگير شد. در اين زمان آقاى طالقانى چند سالى بود كه به زندان رفت و آمد داشت تا سال هاى پنجاه كه ديگر از اين تبعيدگاه به آن تبعيدگاه و از اين زندان به آن زندان مىشد و عملا شيخ و مجتهد زندانيان سياسى شده بود.
آرمان باختگان دهه چهل، دهه اى كه فلسفه اى را سارتر در پاريس مىبافت، فيلمش را پازولينى در رم مىساخت، آوازش را ملينا مركورى در يونان مىخواند، آهنگ هايش را تئودوراكيس مىساخت، قهرمان بلند آوازه اش چه گوارا بود، عرفات و كاسترو و مائو و هوشى مين الگوهايش بودند و حتى ايوسن لوران هم كلاه چه گوارا و كت مائو را وارد دنياى مد كرد. اين دهه نمايندگانى در همه زندان هاى جهان داشت از جمله در ايران.
نمايندگان از جان گذشته و پرشور انقلابيون دهه شصت ميلادى، در زندان هاى ايران همبند يك فراكسيون قدرتمند مذهبى بودند كه برخى شان مقلد آقاى خمينى بودند، برخى از جناح بازارىها و دشمن او. اما هر چه زمان گذشت گروه اول اكثريت گرفتند، گروه دوم از مذهبيون با آرمانخواهان چپ در يك سفره نمىشدند.
آقايان طالقانى و منتظرى سال هاى سال در زندان اوين و كميته ضد خرابكارى همبند شهيدان زنده جنبش چپ و نامداران جناح ملى بودند از بيژن جزنى و داريوش فروهر تا عمويى و كرامت دانشيان و خسرو گلسرخى. آن دو در "كمون آقايان" مدرسى بودند كه گاه هم جناح بازارى مذهبى با آنان سازگار نبودند و هم چريك هاى تند مزاج ماركسيست و مائوئيست.
در ماه هاى اول پيروزى انقلاب همه اين گروهها در خانه تنكابن نماينده اى داشتند جز آنكه آيت الله طالقانى هم خود در هر نحله فرزندى داشت. هر چقدر حسينعلى منتظرى خود را در سايه رهبر آيت الله خمينى تعريف مىكرد، طالقانى از همان لحظه كه در فرودگاه مهرآباد و در مراسم استقبال از رهبر انقلاب كناره رفت و نشست بر زمين و از جمع گوشه گرفت نشان داد قصد ندارد با حكومت بعد از انقلاب كارى داشته باشد. كار او در روزهاى بعدى گاهى به تضاد مستقيم با آيت الله خمينى كشيد گرچه مصلحت انديشى و ترس از دشمن مشترك مانعش شد كه در مقابل او بايستد اما در مقابل حكومتى كه آيت الله خمينى ساخته بود ايستاد.
رييس شوراى انقلاب بود، اما حاضر نشد نامش اعلام شود، راه پيمايى هاى بزرگى كه كمر نظام پادشاهى را شكست از خانه وى برنامه ريزى و ترتيب يافت اما حاضر نبود نامش گفته شود. همان اول كار شغل خود را برگزيد وقتى كه پيشنهاد برگزارى نماز جمعه داد و بلافاصله از سوى رهبر انقلاب به امامت جمعه تهران منصوب شد. اين كارى بود كه مىپسنديد، اما شهريور سال ۵۸ ناگهانى درگذشت و مقامش به آيت الله منتظرى رسيد. آيت الله منتظرى اما با مرگ همراه و همبندش هم مسير را رها نكرد، رييس شوراى انقلاب شد و رييس مجلس تدوين قانون اساسى. هر دو جا صندلى و جلوه گرى را به يك روحانى خوش ذوق از فرنگ برگشته مىداد به نام آيت لله بهشتى، اما در مجلس قانون اساسى او بود كه اصل ولايت فقيه را پيش كشيد و تاييد كرد و در چالش با ابوالحسن بنى صدر و ديگر مخالفان اين اصل در مجلس و جامعه، او بود كه سينه سپر كرد و ايستاد. و اين پرگفتگوترين اثرى بود كه آقاى منتظرى بر صفحه روزگار گذاشت.
اصل ولايت فقيه كه پيشنهاد، اصرار براى تصويب و نهادنش در قانون اساسى جمهورى اساسى كار آقاى منتظرى بود از زمان تصويب تا سى سال بعد كه او زنده بود همچون بندى بر پايش بسته بود و بيشترين تلاشش در زندگى چالش با آثار همين مصوبه بود كه با همه توضيحاتى كه پيرامونش داد هرگز نگفت كه از نقش خود در اين كار متاسف و پشيمان است. شش سال بعد از مرگ همبندش، و در حالى كه استاد و مقتدايش آيت لله خمينى در بستر بيمارى بود نگرانى براى آينده جمهورى اسلامى كه ولايت فقيه بر صدر قانون اساسى اش نشسته بود دولتمردان را واداشت تا آقاى منتظرى را به نيابت رهبر انقلاب و در حقيقت به عنوان دومين ولى فقيه جمهورى اسلامى انتخاب كنند.
او خود با چنين انتخابى مخالف بود و اين را نوشت، اما بعدها آيت الله خمينى فاش ساخت كه او نيز موافقتى با نشاندن آقاى منتظرى به جاى خود نداشته است.
درست ده سال از مرگ نفر اول اين قصه، آيت الله طالقانى مىگذشت كه حوادث روزگار آيت الله منتظرى را هم در همان موقعيت انداخت كه آقاى طالقانى را واداشته بود. او در مقام نايب رهبرى در مورد نحوه اداره زندانها و محاكمات دادگاه انقلاب انتقادها داشت كه با مطرح كردن آن بخش هاى بزرگى از حاكميت را به وحشت انداخته بود. از اين مجموعه سرانجام حادثه اى رخ داد كه نزديكان آيت الله طالقانى معتقدند وى هم اگر مانده بود به همان سرنوشت دچار مىشد. نوروز سال ۶۸ نزديك بود كه آقاى منتظرى آخرين تصميم را براى ماندگارى در تاريخ گرفت در نامه اى به استاد و مقتدايش آيت الله خمينى، جمهورى اسلامى را بدتر از نظام پادشاهى خواند و وى را بدتر از شاه. هجده سال پايانى زندگى آيت الله منتظرى كه در همين فاصله مرجعيت بلاترديد يافت و در غياب سالخوردگان حوزه قم عنوان بالامقام ترين مرجعى را گرفت كه معترض و منقد حركتها و تصميم هاى جمهورى اسلامى بودند، سازنده اصلى تصويرى است كه از وى در خاطرها خواهد ماند.
سختى هايى كه بر وى روا داشته شد، دستگيرى پياپى نزديكانش، بستن دفتر و حسينه و محل درسش، همگى را با طنز و شيرينى گذراند، در اين فاصله كتاب خاطرات خود را نوشت و نشان داد كه چگونه عدالت را به حفظ قدرت نفروخت. برخلاف خواست و تصور مخالفانش آيت الله منتظرى با راى مردم در دوم خرداد سال ۷۶ با وجود منع و بندهاى حصر، بار ديگر به خانه هاى مردم راه يافت. او اولين مرجع مذهبى مسلمان شد كه از بزرگراه مجازى عبور كرد و ديگر حصر برايش معنا نداشت. همچنان از پشت بام خانه پهلو اصلاح طلبان و مجلسيان به ديدارش رفتند. منع صدا و تصويرش در ايران هم شكست وقتى عمادالدين باقى شاگرد و مريدش دوربين را گذاشت و مصاحبه اى كرد كه در آن هيچ چيز آن قدر مهم نبود كه نشان داد هنوز يكى در كسوت سنتى روحانيت شيعه هست كه به همان اندازه كه ادعا مىكند از قدرت مىترسد، از خدا مىترسد و مطمئن است. همه كسانى كه در اين سى و اندى سال به زندان اوين رفته اند از كسانى مانند عزت الله سحابى شنيده اند قصه آن ميخ درشت را كه به ديوار پاگرد بند ۳۲۵ [محل زندگى سابق سيد ضياالدين طباطبائى] است همان جا كه "آقاى منتظرى رخت هاى شسته خود را از سر احتياط بر بندى مىآويخت كه در جيب خود داشت و پايش مىنشست كه تنى به آن نخورد و همان جا سرش در متنى فقهى بود." زندانيان قديمى اوين در عين حال از اتاق طبقه بالاى همان ساختمان نشان مىدهند جايى را كه آقاى طالقانى مدام مشغول مباحثه با زندانيان بود و يا مشغول حل معضل و اختلاف ها. و در اين احوال نه هم كسوت هاى آنان و نه مخالفانشان بدان احوال نبودند. در يك كلام آن دو كه روز هشت آبان ۵۷ وقتى پا از زندان اوين بيرون گذاشتند، براى توده مردم آشنا شدند، وقتى در ۲۹ آذر ۸۸ با مرگ منتظرى پرونده حياتشان بسته شد در چشم ميليونها انسان مردمان ساده اى بودند فرزند زمانه خود. شجاعانى بودند كه تحجر و تعصب، ديكتاتورى و بهره كشى انسانها و ظلم را طاقت نياوردند، بهايى سنگين پرداختند و خوشنام رفتند.