ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Mon, 05.10.2009, 23:43
تظاهرات در نیویورک: رنگین‌کمان به خود مشغول

محمد برقعی
هنوز خورشید خانم از خواب شبانه بیدار نشده بود که به تایسونز کورنر، در ایالت ویرجینیا، رسیدم تا جماعت را سوار اتوبوس‌هایی کنیم که کمیته ما، «کمیته همبستگی برای پیشبرد دمکراسی در ایران»، کرایه کرده بود و بلیت‌هایش را از پیش فروخته بود. در ویرجینیا ما سه ماشین داشتیم و گروه «رای من کجاست» دو ماشین و گروهی که پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان حمل می‌کردند یکی. آن‌ها حدود پنج و نیم صبح، نیمساعت پیش از ما، مسافران خود را کم کم سوار کرده بودند. در طول تمامی ساعات شب قبل تنها دو ساعت خوابیده بودم و چه بسیار از دیگر همراهان هم چون من. اما همه سر‌حال بودیم و شاداب.
در راه بودیم که خورشید کم کم خمیازه‌کشان از خواب برخاست و اندک اندک پرده افق را کنار ‌زد و نگاهی گذرا بر ما راهیان شهر نیویورک ‌انداخت.
تمام راه به بحث و گفت و گو گذشت. گویی هیچ کس خیال خواب خوش صبحگاهی را نداشت. با آن که ماشینمان چند بار در طول راه خراب شد و یک بار بیم آن بود که از رفتن بازایستد اما نه کسی خشمگین شد و نه کسی پرخاشی کرد. همه سرخوش و شاداب بودند و هر حادثه‌ای را با خوشرویی پذیرا می‌شدند.
حدود ساعت یک بعد از ظهر در شهر نیویورک، در نزدیکی محل تظاهرات، از ماشین‌ها پیاده شدیم. ظاهرا از منطقه شهر واشنگتن و حومه یعنی ایالات ویرجینیا و مریلند هشت اتوبوس دیگر هم با ما همراه بودند. سبکبال بودیم، پرچمی نداشتیم و تنها چند پرده تظاهرات و معدودی عکس قربانیان فاجعه دزدی رای‌ها را به همراه داشتیم؛ از کشته شده تا زندانی.
به خیابان دوم که نزدیک شدیم نخستین علامت جمعیت را دیدیم. پرچم‌های سه رنگ ایران؛ پاره‌ای نقش شده بر چتری که معدودی بر سر گرفته بودند. عابرین، در نیویورک شلوغ که هر کس به شتاب به دنبال کار خود است، کاری به کار این جماعت نداشتند. در ردیف جلو پرچم به‌دستان حدود صد و یا دویست نفری بودند. نزدیکتر شدم در پشت سر این گروه توده وسیع مردم را دیدم بی‌علامت و با تک و توکی پرچم سبز.
خیابان ۴۷ که محل تظاهرات بود خیابانی است باریک و پارک‌گونه میان دو خیابان اصلی شماره ۱ و ۲‌. موج جمعیت بی‌نشان و کم‌نشان فاصله پرچم‌داران تا جماعتی را که در نیمه دوم خیابان با پرچم‌های دیگر اجتماع کرده بودند و من آن‌ها را نمی‌شناختم پر کرده بود. آن‌ها پرچم زرد ـ و چه بسیار و متراکم و شاید بیش از پانصد پرچم ـ افراشته بودند که بر فراز سرهاشان موج می‌زد. کنجکاوانه به سوی پرچم‌ها رفتم که نه من می‌شناختم و نه از هر کس که پرسیدم. نزدیک که شدم چند عکس از مریم و مسعود رجوی دیدم و چهره‌ای چند از طرفداران مجاهدین خلق را و تازه متوجه شدم اینان چه گروهی هستند. اجتماعشان بسیار منظم بود. سکویی بزرگ در وسط خیابان درست کرده بودند با بلندگو‌های قوی و شعارهایی که در رد نظام حاکم در ایران و تجلیل از مبارزات مردم ایران بود؛ به علاوه شعارهایی به نفع سازمان مجاهدین خلق و گهگاهی در حمایت از رهبران خود.
پشت سر آن‌ها ونزدیک به خیابان یکم باز جمعی مرکب از چند صد نفر بودند با پرچم سه رنگ شیر و خورشید و گهگاه چترهایی با همین نشان. خیابان یکم محل عبور عابر پیاده نیست و ساختمان سازمان ملل هم در چند صد متری در دوردوست‌ها دیده می‌شد.
در خیابان یکم در کنار آن جمع ایرانیان دو گروه دیگر هم بودند با پرچم‌های خود. از چند نفر پرسیدم این‌ها چه کسانی هستند؟ گفتند نمی‌دانیم. پرسیدم این پرچم‌ها متعلق به کجاست که کسی نمی‌دانست. با خود گفتم چگونه ایرانیان انتظار دارند دیگران پرچم ما را بشناسند و بدانند که ما که هستیم به ویژه که سوار بر ماشین می‌گذرند و فرصت سئوالی هم ندارند. بعدها با دیدن تصویر خانم آلسون سوکی فهمیدم این‌ها گروهی از برمه هستند. از حرکات ورزشی گروه دیگر و نوشته‌هاشان به زبان چینی دانستم که آنان همان فرقه مذهبی‌ای هستند که می‌گویند دولت چین آن‌ها را قبول ندارد و سخت ‌آزارشان می‌دهد.
به میان جمع برگشتم. از پرچم‌های سه رنگ و زرد که گذشتم متوجه همان جمع وسیع بی‌نشان شدم. با دیدن دکتر محسن قائم مقام و کورش پارسا دانستم که چادری که در آن میان است متعلق به گروه «کمیته همبستگی برای پیشبرد دمکراسی در ایران» است که ما و هم‌اندیشه‌های دیگرمان از شهرهای دیگر تعلق به آن داریم. جمعی که تنها خود ما می‌دانستیم که هستیم. در این جمع بسیاری از فعالان سیاسی قدیمی را دیدم؛ کسانی که برخی دهه‌ها و از پیش از انقلاب در آمریکا فعالیت سیاسی می‌کردند. پس از آن جمعی که تعدادی پرچم سبز داشتند و تا حدودی مشخص بودند هر چند اینان جزو جمعیت سبزهایی نبودند که قرار بود بعداز ظهر بیایند و حال چند بلوک پایین‌تر جلو دفتر ایران در سازمان ملل بودند، به‌طور مجزا تظاهرات می‌کردند.
تجمعی زیبا و با‌شکوه بود از چپ‌ترین چپ‌ها تا راست‌ترین راست‌ها، از کمونیست‌ها تا اسلامی‌ها تا سلطنت‌طلب‌ها و ملیون و عرفی‌ها. و کسی را با کسی کاری نبود. واقعا رنگین کمانی بود و نشانی از رشد فرهنگی ما در این سال‌ها در تحمل یکدیگر.
اما در این جمع که به نظر من در طول روز در مجموع هشت هزار نفری می‌شدند و در این خیابان فرعی به خود مشغول بودند، ما می‌دانستیم تفاوت‌های ما چیست؛ پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان و یا حمل پرچم سه رنگ بدون هیچ نشانی بر آن یعنی چه، پرچم زرد چیست و گروه‌هایی که در میان جمع بودند با دیدن چهره‌هایی که می‌شناختند می‌توانستند حدس بزنند از چه دیاری هستند یا به چه خط فکری تعلق دارند.
این جمع شاید حدود پنج میلیون دلار برای حضور در آنجا هزینه کرده بود. از کانادا، غرب و جنوب و شمال و میانه آمریکا و حتی پاره‌ای از اروپا آمده بودند و به تفاوت از یک تا چند روز در هتل‌ها می‌ماندند. با خود می‌اندیشیدم که اگر آمریکایی‌ها چنین تظاهراتی داشتند شاید هشتاد درصد انرژی خود را صرف تبلیغات و رساندن پیام خود به مردم دیگر می‌کردند و بیست درصد را خرج سازماندهی داخلی خود و ما چنان به خود مشغولیم که گویی جهان بیرون از ما که قرار است اصل هدف ما باشد خود به خود پیام ما را می‌گیرد لذا نه تلاش چندانی برای جلب رادیو ـ تلویزیون‌ها و روزنامه‌های آمریکایی کرده بودیم و نه سمت و سوی تظاهرات در جهت نظر آنان بود. در حالی که همان موقع که ما به خود مشغول بودیم و در خلوت خود برای دل یکدیگر شعار می‌دادیم حدود بیست نفر یهودی آمریکایی نزدیک در سازمان ملل رفته بودند که غیرقانونی بود و پلیس هم آن‌ها را دستگیر کرد؛ البته دستگیری توام با احترامات فائقه و مرتبا هم عکس می‌گرفت؛ شاید از بیم آن که بعد‌ها نگویند پلیس خشونت کرده است و بعد هم دوربین‌های تلویزیونی از قبل آمده شده فیلمبرداری می‌کردند و در تلویزیون‌ها نشان می‌دادند و همان جمع کوچک بیش از همه جمع چند هزار نفری ما پوشش خبری گرفت.
نزدیک به دو نیم بعد از ظهر که مجاهدین برنامه خود را تمام کردند و بلندگوهای خود را بردند، طبق قرار قبلی یک ساعتی دارندگان پرچم سه رنگ‌ در گوشه خود برای شنوندگان خود سخن گفتند و بعد هم گروه ما از درون چادر خودمان همین کار را کردیم؛ و هر دو با یک بلندگوی دستی که شاید صد یا دویست نفری می‌توانستند بشنوند.
نزدیک ساعت چهار بعد از ظهر بود که گروه سبزها آمدند؛ با بوق و کرنا و پرچم‌های بسیار و سرمست از تشویقی که در طول راه شده بودند که بالاخره امروزه نشان سبز در جهان شناخته شده است و اینان در مسیرشان که آمده بودند عابرین پیاده و سواره‌ها تشویقشان کرده بودند. آن‌ها نیم‌ ساعتی زودتر از موعد مقرر آمدند و همین امر باعث شد که برنامه‌های گروه ما ناقص رها شود و چه سرخوردگی بزرگی برای این جمع گسترده و ناهماهنگ اما بزرگ که از شهرهای مختلف آمده بودند.
سبزها که آمدند بزودی سکوی خود را برپا کردند ـ با بلندگوهای قوی ـ و فضا را کاملا در اختیار گرفتند. این برنامه نیز دو ساعتی دیگر در همان خیابان و در حلقه ما ایرانیان ادامه یافت و در بیرون آن بازتابی نداشت.
اگر هدف این گردهمایی بزرگ رساندن پیامی به گوش جهانیان و حتی مردم نیویورک بود باید بگویم که در این کار موفق نبود. جمعیتی متراکم در خیابانی فرعی با پرچم‌هایی که برای غیر ایرانیان شناخته شده نبود. ما بارها بر سر پرچم شیر و خورشید یا بدون شیر و خورشید بحث کردیم بی آن که لحظه‌ای بیندیشیم که هدف ما از این تظاهرات رسانیدن پیام به گوش چه کسانی است. ما همه انرژی خود را صرف اختلاف‌های خود کردیم لذا تلاش چندانی برای جلب رسانه‌های جمعی نکردیم و فکر چندانی برای برنامه‌های ابتکاری که قادر به جلب نظر جمعیت غیر ایرانی باشد نکردیم جز چند کامیون که بیلبوردهای تبلیغاتی بزرگی با عکس احمدی‌نژاد را در خیابان‌های شهر می‌گرداندند و نیز هر جا که پرچم سبز بود که برای غیرایرانیان شناخته شده بود، و بالاخره تظاهرات چند صد نفری در مقابل هتل محل اقامت احمدی‌نژاد که هیات نمایندگی چندین کشور دیگر هم در آنجا اقامت داشتند.
اما اگر ما در رساندن پیام خود به گوش غیر ایرانیان موفقیت چندانی نداشتیم آموختیم که می‌توانیم رنگین‌کمانی داشته باشیم مرکب از گروه‌ها و بینش‌های مختلف. باشد که این گام اولیه‌ای باشد تا پس از آن که در کنار هم بودن را آموختیم از پیله خود به در آییم و فراگیریم که چگونه صدای خود را نه به گوش خود که به گوش دیگران برسانیم و نگاهمان از فضای تنگ ملی خودمان به افق‌های گسترده‌تر جهانی کشیده شود. و من بر آنم که آنچه ما را بدین امر توانا می‌کند استفاده از رنگ سبز و نماد سبزی است که امروزه به نام ایران در جهان شناخته شده است؛ نمادی که تنها بیانگر اعتراض ملتی است به حکومتش برای احقاق حقوق از کف داده خود و نه بیان هیچ ایدئولوژی و مکتبی.