ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Fri, 25.09.2009, 5:23
رشدیه، پدر دبستان

فرشید سامانی/جدید آنلاین
"سَِِِ سِ سُ – سَنوَلِ سو – سیوَلِ سا – ساسولی مینَل – موسولی مَسا – اولِ سا"

نه، اشتباه نکنید. این کلمات گنگ و مضحک، ورد جادوگری نیست. روشی است برای آموزش الفبا در مکتب‌خانه‌های قدیم ایران. این یکی طرز آموزش حرف "سین" است و اگر می‌خواستند حرف جیم را یاد بدهند، می‌گفتند: " جَ جِ جُ – جَنوَل جو – جیوَل جا... "

کودکان به این شیوه چیزی یاد نمی‌گرفتند یا اگر می‌آموختند به سختی و کندی بود. اگر یک نفر پیدا می‌شد که این روش مندرس را کنار می‌گذاشت و با ایجاد مدارس جدید طرحی نو درمی‌انداخت، خواندن و نوشتن ساده‌تر می‌شد و همین گناه، او را بس بود. زیرا عده‌ای اعتقاد داشتند:

"اگر این مدارس تعمیم یابد، بعد از ده سال یک نفر بی‌سواد پیدا نمی‌شود. آن وقت رونق بازار علماء به چه اندازه خواهد شد؟ معلوم است علماء از رونق افتاده، اسلام از رونق می‌افتد.... صلاح مسلمین در این است که از صد شاگرد که در مدارس درس می‌خوانند، یک دوتاشان ملا و با سواد باشند و سایرین جاهل و تابع علماء باشند."(۱)
میرزا حسن رشدیه

آن یک نفر که خلاف این رویه عمل کرد، میرزا حسن تبریزی، معروف به رشدیه و ملقب به "پیر معارف" و "پدر دبستان" بود که در اوج استبداد دین و دولت در ایران، مدارس جدید را به تأسی از مدارس اروپایی بنیان گذاشت. البته، قبل از او مدرسۀ دارالفنون به همت میرزا تقی خان امیرکبیر پایه‌ریزی شده بود، اما آن جا یک مدرسۀ عالی و یک پلی‌تکنیک بود که اغلب شاگردانش را فرزندان اعیان و اشراف تشکیل می‌دادند. رشدیه از جای اساسی‌تر، یعنی از آموزش پایه و ابتدایی برای همۀ طبقات مردم شروع کرد.

مخالفت دولت قاجار با نظام آموزشی جدید به دلیل هراس از دگراندیشی مردم بود. یک بارناصرالدین شاه در جواب اعتمادالسلطنه، وزیر انطباعات، که زبان به تحسین دارالفنون گشود و گفت در زمان فتحعلی‌شاه یکی نبود نامۀ ناپلئون به شاه را ترجمه کند و حالا چهار پنج هزار نفر فرانسه دان در تهران هستند، اظهار داشت: "آن وقت بهتر از حالا بود. هنوز چشم و گوش مردم این طور باز نشده بود."(۲)

روحانیان نیز - به استثنای اقلیتی از علمای روشن‌اندیش – انگیزه‌های قابل درکی برای ستیز با مدارس جدید داشتند. اولا نظام آموزش کشور که عبارت بود از مکتب‌خانه‌ها و مدارس علمیه تحت ادارۀ آنها بود و شراکت غیر خود در این حیطه را تحمل نمی‌کردند. ثانیاً بی‌سوادی مطلق اکثریت جامعه، موجب نیازمندی مردم به آنها می‌شد و علاوه بر این که نبض اجتماع را در دستشان قرار می‌داد، مداخل کلی و جزئی برایشان فراهم می‌کرد.

از بعد جنگ‌های ایران و روس اندیشه‌های غربی و در رأس همه، قانون‌خواهی و آزادی‌طلبی در جامعۀ ایران شیوع یافته بود. رساله‌نویسی میرزا ملکم خان برای ناصرالدین‌شاه و صدر اعظمی میرزا حسین خان مشیرالدوله (سپهسالار) زنگ خطر را برای روحانیان قشری و دیوانیان سنت پرست به صدا درآورد. این همان زمانی بود که میرزا یوسف خان مستوفی‌الممالک، دیوانی بانفوذ و کهنه‌کار، زیر پای مشیرالدولۀ اصلاح طلب را جارو می‌کرد و ملا علی کنی، مجتهد بزرگ پایتخت، بزرگترین خیانت او را "فقرۀ کلمۀ قبیحۀ آزادی" می‌دانست که "برخلاف جمیع احکام رسل و اوصیاء و جمیع سلاطین عظام و حکام والامقام است."(۳)

با این حال، همۀ این تحولات مربوط به لایۀ نازکی از طبقات برکشیدۀ جامعه بود. زیرا در شرایطی که اکثریت مطلق مردم بی‌سواد بودند، صدای روشنفکران و دگراندیشان فقط در محدوده‌های خاصی طنین‌انداز می‌شد. شیوۀ آموزش رشدیه و فراگیری دبستان می‌توانست این محدوده‌ها را گسترده کند.

میرزا حسن تبریزی خود یک طلبه و از خانوادۀ روحانی بود. در جوانی به بیروت رفت و در آن جا با مدارس جدید به شیوۀ غربی آشنا شد. سپس در سال ۱۳۰۵قمری دبستانی را در شهر تبریز تأسیس کرد. دبستان او از نظر شکلی شبیه مکتب‌خانه ها بود. در مسجد تشکیل می‌شد و شاگردانش روی زمین می‌نشستند. اما الفبا را به شیوۀ کاملا متفاوت یاد می‌داد که آموزش اطفال را سرعت می‌بخشید.

مدتی را به همین منوال گذراند و چون مردم به تحریک ملایان مشکل‌ساز می‌شدند، مرتباً مجبور به جابجایی بود. تا این که سرانجام حیاط مسجد شیخ الاسلام را گرفت و با پول خود در آن جا اتاق‌هایی با میز و نیمکت و تخته سیاه برای شاگردان آماده کرد. اما به زودی مردم بر سرش ریختند و دبستانش را برهم زدند.(۴) چندی بعد مدرسۀ خود را به مشهد برد. غافل از این که محیط آن جا به مراتب قشری‌تر از تبریز بود. مدرسه‌اش را برچیدند و کتکش زدند. (۵)

با این حال، بعد از مرگ ناصرالدین‌شاه و زمانی که میرزا علی خان امین الدوله صدر اعظم مظفرالدین‌شاه شد، دوران دربدری رشدیه به سر آمد. به دعوت امین الدوله به تهران آمد و دبستانش را از نو برپا کرد. این مدرسه سرمشق تأسیس مدارس دیگری شد که در راه‌اندازی آنها حتا تعدادی از روحانیان روشنفکر پیش قدم بودند.(۶) اما این دوره هم گذرا بود. با عزل امین الدوله، کار رشدیه دوباره از رونق افتاد.

او در دمادم مشروطه، جرم بزرگ و نابخشودنی دیگری مرتکب شد و روزنامه‌ای به نام "مکتب" با تمایلات آزادی‌خواهانه را منتشر کرد. همچنین با مشروطه‌خواهان جلسات مخفی تشکیل می‌داد و گاهی شب‌نامه نشر می‌داد. بنابراین، به دستور عین‌الدوله، صدر اعظم وقت به زندان افتاد.(۷)

با پیروزی جنبش مشروطه، بسیاری از موانع از پیش پای رشدیه برداشته شد. لیکن با مرارت‌های گذشته از تب و تاب افتاده بود. راهی که او گشود، توسط دیگران پیموده شد و رشدیه را در نبرد با استبداد دین و دولت در مقام پیروز میدان نشاند. او در آذرماه سال ۱۳۲۳ ه.ش، یعنی ۵۶ سال پس از تأسیس نخستین دبستانش در تبریز در شهر قم و به سن ۹۷ سالگی درگذشت.

۱- آجودانی، ماشاء الله: مشروطه ایرانی، نشر اختران، تهران، ۱۳۸۳، ص ۲۶۶ ۲- اعتماد السلطنه، محمدحسن خان: روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۷، ص ۵۲۴ ۳- آجودانی: همان منبع، ص ۲۵۷ ۴- کسروی، احمد: تاریخ مشروطه ایران، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۳، ص ۲۱ ۵- آجودانی: همان منبع، ص ۲۶۷ ۶- دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه ، واحد نشر اسناد: نهضت مشروطه ایران بر پایه اسناد وزارت امور خارجه ، تهران ، ۱۳۷۰، ص ۱۷ ۷- کرمانی، ناظم الاسلام: تاریخ بیداری ایرانیان، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۱

منبع: سایت جدید آنلاین
http://jadidonline.com/story/22092009/frnk/roshdieh_education