ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sat, 25.04.2009, 15:43
گزارش انديشه‌ى ترقى در يادبود فريدون آدميت

ناصر رحيم‌خانى
(۱۳۸۷- ۱۲۹۹)

فروردين‌ماه ۱۳۸۸ خورشيدى
نام نوشته‌ى بلند پيش رو برگرفته شده از نام كتاب ”انديشه ترقى”، فراهم‌آورده‌ى فريدون آدميت در هزار و سيصد و پنجاه و يك خورشيدى، چاپ دوم كتاب در هزار و سيصد و پنجاه و شش درآمد و چاپ سوم پس از سى‌سال انتظار اجازه‌ى چاپ، در هزار و سيصد و هشتاد و پنج.
گزارش اما نگاهى دارد به همه‌ى پژوهش‌هاى فريدون آدميت در تاريخ دگرگونى‌هاى فكرى، سياسى و اجتماعى ايرانِ دوران مشروطه‌خواهى: ”فكر آزادى و مقدمه نهضت مشروطيت ايران”، ”انديشه‌هاى ميرزا آقاخان كرمانى”، ”انديشه‌هاى طالبوف تبريزى”، ”انديشه‌هاى ميرزافتحعلى آخوندزاده”، ”انديشه ترقى و حكومت قانون”، ”فكر دموكراسى اجتماعى در نهضت مشروطيت ايران”، ”ايدئولوژى نهضت مشروطيت ايران”، ”مجلس اول و بحران آزادى” و ديگر كتاب‌ها و رساله‌هاى پژوهشى آدميت.
گزارش نگاهى است به دگرگونى‌هاى فكرى سياسى آن‌گونه كه فريدون آدميت بررسى كرده است از منظر ايدئولوژى مترقى، فلسفه حكومت و قانون‌گزارى و دگرگونى‌هاى اقتصادى- اجتماعى در پيوند با نظام مدنى ايران.
گزارش همچنين و همزمان گذرى دارد بر مفهوم‌هاى بنيادى فلسفه سياسى، فكر تاريخى و پايه‌هاى دستگاه تحليل تاريخى آدميت در بررسى پيش‌زمينه‌هاى فكرى و رويدادهاى سياسى تاريخ مشروطيت ايران.
پايه‌ى گزارش بر بازخوانى و بازنويسى پژوهش‌هاى فريدون آدميت است از اين‌رو سراسر گزارش، همراه است با فرازهاى بلند و گوناگون از پژوهش‌هاى آدميت. ديگر اين كه ادعاى گزارش در معرفى ديدگاه‌هاى آدميت و از آن ميان پايه‌هاى دستگاه تحليل تاريخى آدميت از جنبش مشروطه‌خواهى، استوار است بر خوانشى فردى و ناگزير بازتاباننده‌ى دريافت‌هائى فردى و سامان‌دهى گزارش بر پايه‌ى اين دريافت‌ها.
***
آشنايى با تمدن نوين مغرب‌زمين
فريدون آدميت، دگرگونى‌هاى فكرى و سياسى اجتماعى برخاسته از جنبش مشروطه خواهى ايران را در متن دوران تاريخى روياروئى تمدن‌هاى كهن شرق با تمدن نوين و جهان گستر غرب بررسى مى‌كند.
در انديشه‌ى تاريخى و دستگاه تحليل تاريخى آدميت، بيدارى افكار و جنبش مشروطه خواهى ايرانيان، در متن آشنايى و روياروئى ايران كهن عصر قاجار با تمدن نوين غرب رخ مى‌دهد و معنا مى‌يابد.
آدميت مى‌نويسد: ”بيدارى افكار در ايران ثمره‌ى آشنايى با دانش و تمدن غربى بود و آشنائى با مدنيت مغرب از نتايج برقرارى ارتباط بين ايران و اروپاست” (فكر آزادى و مقدمه‌ى نهضت مشروطيت. ص ۲۱)
و همچنين ”دگرگونى در افق فكرى در سده سيزدهم كه جنبش مشروطه خواهى تنها يكى از تجليات مدنى آن مى‌باشد، فصلى است از تاريخ برخورد جامعه‌هاى كهن مشرق با مدنيت نوين مغرب زمين و همين برخورد تاريخى است كه جوهر تاريخ اخير ملل مشرق را مى‌سازد” (انديشه‌هاى ميرزا آقا خان كرمانى ص ۲ پيشگفتار)
با اين همه آدميت بر اين نيست كه پيش از آغاز قرن نوزدهم، در ايران هيچ گونه پيشينه‌ى ”هوشيارى ملى” در ميان نبوده است. زيرا گرچه مقدمه‌ى نهضت ترقى خواهى در ايران از آغاز قرن نوزدهم ميلادى شروع گرديد ”ولى مقصود اين نيست كه قبل از آن هيچ گونه سابقه‌اى از اين هوشيارى ملى وجود نداشته است، چه مى‌دانيم وقايع تاريخ هيچگاه خلق الساعه نيست بلكه موجبات حوادث همواره با گذشت زمان طى سالهاى متمادى فراهم آمده و نتوان گفت كه فلان نهضت اجتماعى دقيقا در فلان سال شروع و در فلان وقت پايان يافته است” (فكر آزادى و مقدمه نهضت مشروطيت ص ۲۲)
آدميت اما اين پيش انگاره‌ى پايه‌اى دستگاه تحليل تاريخى خود را بار ديگر اين گونه بيان مى‌كند: ”تاريخ جديد آسيا، تاريخ تسلط تمدن جديد مغرب است بر فرهنگ كهن مشرق زمين. خواه آن را عامل سازنده بشمريم يا ويرانگر در بحث كنونى ما فرق نمى‌كند. سخن در شناخت يكى از عظيم ترين پديده‌هاى تاريخ است” (انديشه‌ى ترقى و حكومت قانون، عصر سپهسالار، ص ۱۳)
دو سال پس از انقلاب اسلامى و در هنگامه‌ى گفتار‌هاى اسلامى ضد جنبش مشروطه خواهى، نويسنده‌اى با نام مستعار ”م. بهروز” در نوشته‌اى به نام ”جدائى كدام دين از سياست” نوشته بود: ”به گفته‌ى استاد فرديد ” مشروطيت بالكل و بالتمام غربزده مضاعف است”، يعنى فراماسون زده و يهودى زده، بطورى كه صدر تاريخ ما، مشروطيت، ذيل تاريخ غرب است. و همين تاريخ زهوار دررفته و ممسوخ غربى، به توسط منورالفكران و مقلدان بيسواد به نام ترقيخواهى و تجدد طلبى به ايران مى‌آيد و پخش مى‌شود. لذا به خلاف گفته بعضى، مشروطيت دفع فاسد به افسد است نه افسد به فاسد. زيرا ماسونيست‌زدگى، و از آنجا يهوديت زدگى بطور كلى از لوازم ذات مشروطه و انقلاب مشروطه بود كه در حكومت قلدرى پهلوى تكامل حاصل كرد” (جدايى كدام دين از سياست، ”م.بهروز”، كيهان ۱۰ آذر ۱۳۵۹)
در دفاع از سرشت آزاديخواهانه و ترقيخواهانه‌ى جنبش مشروطه خواهى ايران و در پاسخ به گفته‌ى فرديد و ”غريب ترين برداشت ها در مفهوم مشروطه”، فريدون آدميت چنين نوشت:
” اين خود نظرگاهى است و نويسنده در انديشه‌اش آزاد. همچنانكه هستند اقران فاشيست مشربى كه آزادى را زهر مهلك اجتماع و دموكراسى را بدترين نظام‌هاى جهان مى‌شمارند. ولى مشروطيت يعنى حكومت عقلانى با اصول يعنى حكومت مسئول در تقابل با خودكامگى فردى و دولت نامسئول و تنها به همين ماخذ نظر نويسنده را طرد مى‌كنيم. اما وجهه‌ى نظر او با آراى متشرعين معتقد به مشروطيت هم تعارض دارد: يكى از مجتهدان طراز اول در يادداشتى كه بر رساله‌ى ”تنبيه الامه و تنزيه المله” اثر نائينى نگاشته ”ماخوذ بودن اصول مشروطيت از شريعت” را اعلام داشته حال حرف غريبى مى‌شنويم كه مشروطيت ”دفع فاسد به افسد” است براى اينكه ماسونيگرى و يهوديگرى ”از لوازم ذات مشروطه و انقلاب مشروطه بود”. خير، چنين نبود.
اين مغالطه صرف تاريخى است. ماسونيگرى و يهوديگرى در نهاد فكرى آزادى و حركت مشروطگى سرشته نبود. به علاوه چگونه ممكن است كه ”مشروطيت” به معناى سياست با اصول، به حكومت قلدرى ”تكامل” يابد؟ اين قضيه خود مهمل منطقى است. بايد گفت كه قلدرى جاى مشروطگى را گرفت، و نيز بايد فهميد كه اين تبديل قهرى و ارتجاعى را ”تكامل” نام نمى‌نهند”.
آدميت سپس و بار ديگر پيش انگاره‌ى دستگاه تحليل تاريخ خود، يعنى بررسى تاريخى معاصر ايران در متن رويارويى شرق و غرب را يادآورى مى‌كند و مى‌نويسد: ”نويسنده حكمت منش گويا پى نبرده كه نه فقط ”صدر تاريخ ما مشروطيت، ذيل تاريخ غرب است” بلكه سير تحولات فكرى و اجتماعى و اقتصادى و سياسى همه آسيا و آفريقا در يكصد و پنجاه سال اخير، حاشيه مغرب زمين به شمار مى‌رود چه بپسنديم، چه نپسنديم اين درس عينى برخورد جامعه‌هاى كهن با مدنيت فراگير و جهان شمول جديد است... در اين برخورد ناگزير و الزامى تاريخى، جامعه‌هائى سرانجام سلامت جستند كه هم ابزار اصلى و اساسى حفظ خويش را فرا گرفتند و هم هويت تاريخى خود را محفوظ داشتند. لاجرم اگر عاقبت تعليمات فلسفى آن ”استاد” [ فرديد] از ”تلامذه: حكيم هايدگر Heidegger به اينجا مى‌رسد كه ”روش شناسى علمى” جديد را ”خواب‌هاى بى ربط” بشماريم و ”علومات انسانى آشفته و پريشان غربى” را به هيچ بگيريم و ”عقل غربى” را سر بسر پليد و ويرانگر بدانيم، و بالاخره نظام مشروطيت را در قياس با طاعون استبداد آسيايى ”دفع فاسد به افسد” بشناسيم، پس به تعبير سيد جمال الدين اسد آبادى: ”خاك بر سر اينگونه حكيم و خاك بر سر اينگونه حكمت”. حكيمى كه ”مانند كورها راه برود” و حكمتى كه به قدر چراغ موشى روشنى نبخشد” (آشفتگى در فكر تاريخى، ص ۲ـ ۳)
فريدون آدميت، ده سال بعد در ديباچه‌ى كتاب ”مجلس اول و بحران آزادى” بار ديگر با اشاره به آن گفته‌ى احمد فرديد، ”طاعون استبداد مشرق‌زمينى” را يادآور خواننده مى‌كند و مى‌نويسد: ”درباره حركت مشروطه‌خواهى گاه به گزاف سخن گفته‌اند؛ گاه حقيقت و افسانه را بهم آميخته‌اند؛ گاه به تخطئه‌اش برآمده‌اند. حتى گفته‌اند كه مشروطگى ”دفع فاسد به افسد” است. اين از افاضات معلم كور ذهن فلسفه است كه خود را متخصص فلسفه آلمانى مى‌دانست. و بدان معنى است كه مشروطگى و دولت انتخابى حتى پليدتر از طاعون استبداد مشرق‌زمينى بود.” (مجلس اول و بحران آزادى. ديباچه ص ۲۴)
بارى بر پايه‌ى تحليل تاريخى فريدون آدميت، در روند آشنايى و روياروئى ناگزير ايران با تمدن جديد غرب، انديشه‌ى ترقى و تجدد خواهى شناخته و پرورده شد.
به گفته‌ى فريدون آدميت، انديشه ترقى در آغاز از سوى كارگزاران دستگاه دربار، دانش آموزان فرستاده شده به اروپا و انديشه ورزان و روشنفكران ايرانى، شناخته و ارائه مى‌شود. ”در ايران تخم افكار آزاديخواهى به دست كسانى افشانده شد كه خود سمت نمايندگى سياسى سلطنت مطلقه ”ابد مدت” را به عهده داشتند. درواقع عقايد سياسى و مدنى جديد ارمغانى بود كه آن ماموران رسمى از جهان آزاد و مترقى به سرزمين كهن سال استبداد آورند و به تاسيس دستگاه عدالت و حكومت قانون همت گماشتند.
پيشروان نهضت آزادى ايران يعنى ميرزا حسين خان سپهسالار و ميرزا ملكم خان ناظم الدوله و ميرزا يوسف خان مستشار الدوله جملگى در زمرۀ نمايندگان سياسى دولت وقت بودند” (فكر آزادى و مقدمه نهضت مشروطيت. ص ۱۹۹)
به اين ترتيب ”اولين كانون آزادى طلبى و عدالت خواهى در دربار خاندان قاجار يعنى مركز استبداد به وجود آمد و اولين نغمۀ مخالفت با اصول حكومت مطلقه از همان دستگاه بيدادگرى برخاست” (همان)
آدميت در باره اين گروه از كارگزاران سياسى و روشنفكران ايرانى مى‌گويد: ”بدين طريق در آغاز قرن چهاردهم هجرى يعنى در دوره آخر سلطنت ناصرالدين شاه مكتبى از آزاد مردان به وجود آمد كه در حقيقت اقليت روشنفكران را تشكيل ميداد. اين گروه در آن زمان تنها مردمى بودند كه با اصول فلسفه آزادى و عقايد سياسى و مدنى غربى تا حدى آشنايى داشتند و در دوران سلطنت مطلقه اصول دموكراسى را ترويج مى‌كردند” (فكر آزادى و مقدمه نهضت مشروطيت. ص ۲۰۲)
آدميت همان جا مى‌افزايد: ”سهم اين كسان در نهضت آزادى ايران به درستى شناخته نشده است”.
آدميت، نقش و جايگاه نخبگان سياسى و روشنفكران ايران در ”نشر عقايد سياسى و مدنى جديد” را همچون مقدمه‌ى ”هوشيارى ملى و نهضت آزادى” مى‌داند.
از ديدگاه فريدون آدميت، تاريخ جنبش مشروطه خواهى ايران در برگيرنده‌ى دو جستار بنيادى ست، يكى ”تاريخ بيدارى افكار و نشر عقايد سياسى و مدنى جديد كه در حقيقت مقدمه هوشيارى ملى و نهضت آزادى است”
و ديگر سير رويدادهاى ”انقلاب مشروطه از زمان تحصيل فرمان مشروطيت (۱۳۲۴ ق، ۱۲۸۵ خ) تا قيام ملى كه به خلع محمد عليشاه از سلطنت انجاميد (۱۳۲۷ ق، ۱۲۸۸ خ)”. (فكر آزادى و مقدمه نهضت مشروطيت، مقدمه)
فريدون آدميت در همان پيشگفتار مى‌افزايد ”تاريخ نشر فكر آزادى در ايران كمتر مورد توجه بوده و مى‌توان گفت تحقيقات منظمى در اين باره انتشار نيافته است. در واقع اين مبحث كه اهميت آن از تاريخ خود انقلاب كمتر نيست و مسلما پر معنى و محتوى تر از آنست مهجور مانده. سبب آن شايد تا حدى دسترسى نداشتن به منابع اصلى موضوع كه اسناد و رساله‌هاى منتشر نشده است باشد. در هر حال حق مطلب ادا نشده و عقايد پيشروان حقيقى نهضت آزادى ايران به درستى شناخته نگرديده و اثر افكار آنان در تحول و تعقل اجتماعى مردم مورد سنجش تاريخ قرار نگرفته است” (همان، مقدمه)
از اينرو فريدون آدميت، خود از سال ۱۳۴۰ خورشيدى، با شيوه‌هاى مدرن تاريخنگارى ”تحقيقات منظمى” را آغاز مى‌كند در بررسى تاريخ نشر فكر آزادى در ايران، شناختن و شناساندن روشنفكران و پيشگامان انديشه‌ى ترقى.
آدميت، نخستين كتاب خود در اين زمينه ”فكر آزادى و مقدمه نهضت مشروطيت” را در ۱۳۴۰ خورشيدى منتشر مى‌كند.
آدميت سپس در دوره‌اى ده ساله چهار كتاب پژوهشى ديگر پيرامون نقش و جايگاه روشنفكران و نخبگان سياسى در دگرگونى فكرى و سياسى ايران فراهم مى‌آورد:
” انديشه‌هاى طالبوف تبريزى” ۱۳۴۵ خورشيدى. ”انديشه‌هاى ميرزا آقا خان كرمانى” آذر ماه ۱۳۴۶ خورشيدى،
” انديشه‌هاى ميرزا فتحعلى آخوند زاده” تير ماه ۱۳۴۹ خورشيدى و ”انديشه ترقى و حكومت قانون، عصر سپهسالار” ۱۳۵۱ خورشيدى.
آدميت در پيشگفتار كتاب ”فكر آزادى و مقدمه نهضت مشروطيت” مى‌نويسد: ”اين رساله تاريخچه‌اى است در نشر انديشه آزادى و مقدمه جنبش مشروطه خواهى در ايران”.
كتاب مى‌پردازد به ”آشنائى ايران با تمدن غربى و معرفى ”پيشروان تجدد و ترقى”، بيدارى افكار در ايران ”ثمره آشنائى با دانش و تمدن غربى” دانسته مى‌شود و اين كه ”آشنائى با مدنيت مغرب از نتايج برقرارى ارتباط بين ايران و اروپا” بود.
آدميت در اين كتاب، ديدگاه‌هاى ميرزا ملكم خان را به گستردگى بر مى‌رسد، ميرزا يوسف خان مستشار الدوله را معرفى ميكند و نيز پاره‌اى ديدگاه ها و كارهاى اصلاح گرانه ميرزا حسين خان سپهسالار را بر مى‌شمرد.

ملكم: نماينده كامل عيار ليبراليسم
آدميت در باره‌ى ميرزا ملكم خان و تاثير پذيرى او از تمدن جديد غرب مى‌نويسد: ”ملكم در پاريس حكمت طبيعى آموخت. آثار حكماى فرانسه و پيشوايان انقلاب بزرگ فرانسه را مطالعه كرد. عقايد آنان در شكفتن افكار ملكم اثر عميق گذاشت و اثر مستقيم ”فلسفه تحققى” آگوست كنت در نوشته‌هاى ملكم بسيار به چشم مى‌خورد. بعداً كه به ماموريت شانزده ساله به لندن رفت بيشتر به مطالعه آثار نويسندگان انگليسى پرداخت و مخصوصا شيفته افكار ”جان استوارت ميل” حكيم نامدار معاصر انگليسى گرديد و قطعاتى از كتاب مشهور او ”در آزادى” را به فارسى ترجمه كرد”. (فكر آزادى و مقدمه نهضت مشروطيت. ص ۹۸)
آدميت در ارزيابى مقام ملكم مى‌گويد: ”در تاريخ بيدارى افكار و نشر عقايد آزادى خواهى در ايران مسلماً مقام او بى همتاست... انديشه آزادى را در ايران پراكند و مبانى حكومت ملى را تشريح و تفسير كرد”. موضوعات مورد بحث ملكم عبارتند از: آزادى و نظم قانونى، اصلاح اساس حكومت، اخذ تمدن اروپائى، عدالت اجتماعى، حقوق اساسى فرد، طرح قوانين ادارى و مدنى و جزائى، احياء و توسعه اقتصادى، پيكار عليه اوهام پرستى، اصلاح خط و سبك نگارش.
آدميت مى‌گويد اين كه ملكم خود را ”پرنس رفورماتور” خوانده ممكن است حكايت از فضل فروشى او كند كه خود نشانه‌ى ضعف انسانى است ولى بهرحال اين لقب برازنده‌ى اوست” (فكر آزادى و مقدمه نهضت مشروطيت صص ۱۰۱ـ ۱۰۰)
بحث انگيزترين نظريه ملكم همان است كه مى‌گويد ”اخذ تمدن فرنگى بدون تصرف ايرانى”
آدميت مى‌گويد: ”اصول عقايد ملكم بر اين پايه بنا شده بود كه اشاعه مدنيت غربى در سراسر جهان نه تنها امرى است محتوم تاريخ بلكه اين تحول از شرايط تكامل هيئت اجتماع و موجد خوشبختى و سعادت آدمى است. بنابراين شرط فرزانگى و خردمندى آنست كه آئين تمدن اروپائى را از جان و دل بپذيريم و جهت فكرى خود را با سير تكامل تاريخ و روح زمان دمساز كنيم. در تاريخ نشر مدنيت غربى در ايران ملكم پيشرو اصلى و مبتكر واقعى ”اخذ تمدن فرنگى بدون تصرف ايرانى” بود. در واقع فلسفه عقايد سياسى او مبتنى بر تسليم مطلق و بلاشرط در مقابل تمدن اروپائى بود.
”ملكم عقيده داشت كه ايران در تمام اركان زندگى سياسى و اقتصادى بايد اصول تمدن غربى را به پذيرد چه ”آئين ترقى همه جا بالاتفاق حركت ميكند”.ميگفت در اخذ اصول تمدن جديد و مبانى ترفى عقلى و فكرى حق نداريم در صدد اختراع باشيم بلكه بايد از فرنگى سرمشق بگيريم و ”در جميع صنايع از باروت گرفته تا كفشدوزى محتاج سرمشق غير بوده و هستيم”.
يكى از دانشمندان معاصر اين حق را براى خود قائل شده ادعا مى‌كند: ”اينجانب در تحريض و تشويق به اخذ تمدن مغربى در ايران پيش قدم بوده ام و چنانكه اغلب ميدانند اولين نارنجك تسليم به تمدن فرنگى را درچهل سال قبل بى پروا انداختم كه با مقتضيات و اوضاع آن زمان شايد تند روى شمرده مى‌شد”. اين مدعا سهو تاريخى است كه در پيشگاه حق و انصاف كفران در حق شناسى نسبت به فضل متقدم و بانى اصلى اين فكر شمرده ميشود. چنانكه مى‌دانيم و نوشته‌هاى ملكم گواهى ميدهد تسليم مطلق در برابر تمدن اروپايى از افكار خاص او بوده است. گرچه بر حسب موازين جامعه شناسى بر اين عقيده ايرادهاى اصولى وارد است ولى صرفاً از نظر حقيقت گوئى در تاريخ بايد اذعان داشت. در هشتاد و پنج سال قبل ميرزا ملكم خان منادى تمام عيار تسليم به تمدن فرنگى بود. و آن عهدى بود كه به تصريح مرآت البلدان حاجى ميرزا هادى سبزوارى عمل عكاسى را” مخالف قانون و براهين علميه حكماى سلف” ميدانست و وقتى عكس خود آن مرحوم را برداشتند انگشت حيرت به دندان گزيد ! سخن ملكم در آن روزگار و با مقتضيات و كيفات آن زمان به مراتب نو و دليرانه بود تا چهل و پنج سال بعد كه ديگران افكار ملكم را تقليد و اقتباس كردند”. (فكر آزادى و مقدمه نهضت مشروطيت. ص ۱۱۴)
”يكى از دانشمندان معاصر” سيدحسن تقى‌زاده است. تقى‌زاده در خطابه‌ى ”اخذ تمدن خارجى” در مجله‌ى يغما سال ۱۳۳۹ خورشيدى از ”اولين نارنجك تسليم به تمدن فرنگى” ياد كرده بود.
ملكم كوشش فراوان كرد تا افكار ترقى خواهى و عدالت اجتماعى را با مبانى دينى تطبيق دهد.
آدميت در اين باره مى‌گويد: ”در تحليل روانى ملكم بايد گفت ارمنى بودن و سابقه‌ى نصرانيت او عقده روحى در او ايجاد كرده بود. خاصه چون مروج تجدد خواهى و مدنيت اروپائى بود براى اين كه حربه تكفير مخالفان خود را كند گرداند در تحريراتش كوشش فراوان ميكرد كه افكار ترقى خواهى و عدالت اجتماعى را با مبانى دينى تطبيق دهد” (فكر آزادى و مقدمه نهضت مشروطيت. ص ۱۰۴)
آدميت در باره‌ى گستره و تاثير آراء و عقايد ميرزا ملكم خان مى‌نويسد:
” آنچه از لحاظ تاريخ نشر فكر آزادى در ايران اهميت دارد و همان مورد بحث ماست اين است كه تعاليم ملكم در ميان طبقات مختلف انتشار يافت و در اجتماع سياسى ايران سخنش پيشرفت فراوان پيدا كرد. بعضى از رجال نامدار از جمله ميرزا محمدعليخان امين الدوله و ميرزا يحيى خان مشير الدوله برادر سپهسالار و ميرزامحسن خان مشيرالدوله از هم فكران و هم مشربان ملكم بودند. از روحانيون بزرگ حاجى ميرزاهادى نجم آبادى كه از نظر تقواى اخلاقى و فضيلت علمى و آزاد فكرى در ميان افراد طبقۀ خود بى نظير بود با ملكم دمساز و از هم مسلكان او بود. ملكم در ميان شاهزادگان و ديوانيان نيزهواخواهانى داشت. خاصه فارغ التحصيلان مدرسۀ دارالفنون و شاگردان فرنگ رفته كه ترقيات مغرب زمين اثرى برجسته در ذهن آنان گذاشته بود به وى گرويدند” (فكر آزادى و مقدمه نهضت مشروطيت. ص ۱۰۱)

مستشارالدوله: اراده جمهور ملت، منشاء قدرت دولت
آدميت در معرفى ميرزا يوسف خان مستشار الدوله مى‌نويسد: ميرزا يوسف خان از پيشروان نشر فكر آزادى است. اصول افكار سياسى خود را در رساله موسوم به ”يك كلمه” بيان كرده آن را در ۱۲۸۷ قمرى (نزديك به ۴۰ سال پيش از مشروطيت) در پاريس نگاشت.
تا جايى كه به تحقيق پيوسته او در ايران اولين نويسنده‌اى است كه گفت منشاء قدرت دولت اراده جمهورملت است.
مستشار الدوله مى‌نويسد: ”اختيار و قبول ملت اساس همه تدابير حكومت است و اين كلمه از جوامع الكلام است” در خصوص تفكيك قدرت دولت از قدرت روحانى نيز اولين بار او سخن راند. اين فكر نو و مترقى را نيز در ايران آورد كه افراد مسلم و غير مسلم (يعنى اقليت‌هاى مذهبى) از نظر حقوق اساسى برابرند و همچنين قبل از ميرزا ملكم خان صريحا گفت شاه و گدا در برابر قانون مساوى هستند.
رساله يك كلمه اقتباس از اصول قانون اساسى فرانسه است. مستشار الدوله با توجه به افكار عامه و مقتضيات زمان كوشش كرده آن اصول را با مبانى شرع اسلام تطبيق دهد. از اين رو در تاييد اصول مزبور از آيه‌هاى قرآن و احاديث و اخبار و گفته‌هاى علماى بزرگ اسلام شواهدى آورده و در اين كار مهارت قلمى خاص به خرج داده است”. (فكر آزادى و مقدمه نهضت مشروطيت، ص ۱۸۶)
رساله يك كلمه مطلوب عامه واقع گرديد و در سال ۱۳۲۳ قمرى (يك سال پيش از مشروطيت) كه ”انجمن مخفى” تشكيل گرديد كتاب و راهنماى سياسى آن انجمن بود. ناظم الاسلام كرمانى كه خود از اعضاى مؤسس آن انجمن بود مى‌نويسد: نوشته‌هاى مستشار الدوله براى اجزاء انجمن مخفى سرمشقى وافى بود و در واقع دستور العملى بود كه از آن قرار رفتار شد” (فكر آزادى و مقدمه نهضت مشروطيت، ص ۱۹۴)
آدميت در باره‌ى سپهسالار صدراعظم اصلاح طلب ناصرالدين شاه مى‌نويسد او در دوره‌ى سفارت عثمانى ”بيش از همه به بحث نهضت آزادى و نشر افكار مشروطه طلبى در عثمانى مى‌پردازد” (همان. ص ۶۳)
آدميت درباره‌ى همين ميرزاحسين خان مشيرالدوله ـ سپهسالارـ در سال ۱۳۵۱ خورشيدى كتابى مى‌نويسد به نام ”انديشه ترقى و حكومت قانون، عصر سپهسالار” كه عنوان گزارش انديشه‌ى ترقى براى اين گفتار از نام همين كتاب آدميت برگرفته شد.
در اين جا تنها اشاره‌اى كنيم به نقلى از ميرزا حسين خان مشير الدوله در باره‌ى مدرسه زنان عثمانى به نام دارالمعلمات. مى‌نويسد: ”زنى كه زبان فرانسه ياد گرفت و از كتب آنها مطالعه نمود و از عادات آنها مستحضر شد، نمى‌توان متواليا او را در پرده نگاه داشت و البته بالاخره بدون حفاظ وارد مجالس خواهد شد” (همان ص ۳ـ ۶۲)

طالبوف تبريزى: پيام‌آور دموكراسى اجتماعى
دانستيم كتاب ”انديشه‌هاى طالبوف تبريزى” در ۱۳۴۵ خورشيدى منتشر شده است.
آدميت در معرفى انديشه‌هاى طالبوف تبريزى مى‌نويسد: ”جهان بينى طالبوف كه از مذهب انسان دوستى نشأت مى‌گيرد، آميزه‌اى است از انديشه ترقى، خوش بينى و برخى مفروضات غير واقعى”.
به نظر مى‌رسد اشاره آدميت به ”برخى مفروضات غير واقعى” در باره تصور طالبوف از ”فدراتسيون كبير جمهوريت سرخ” باشد. طالبوف مى‌نويسد: ”فدراتسيون كبير به عنوان جمهوريت سرخ كه در آن جهانيان به مثابه يك اهل بيتى مى‌شود و آن وقت هر ملت هر چه دارد از ندارنده مضايقه نمى‌كند”.
طالبوف تمدن جديد را جهان شمول مى‌داند، خواهان اخذ دانش و فن و اصول بنيادهاى اجتماعى و سياسى است اما معتقد به تسليم مطلق در برابر تمدن غرب نيست. به گفته‌ى آدميت سرمشق طالبوف دقيقا جامعه ژاپن و شيوه اين كشور در اخذ مبانى تمدن جديد است، جامعه‌اى كه مبانى هويت ملى خويش را همواره حفظ كرده است.
آدميت در باره‌ى ”انديشه‌هاى سياسى” طالبوف مى‌نويسد: ”اگر بتوان مجموع نوشته‌هاى سياسى طالبوف را در نظام فكرى مضبوطى گنجاند بايد گفت وجهه نظرش را دموكراسى اجتماعى مى‌سازد. و آن تركيبى است از دو عنصر اصلى: ليبراليسم سياسى و سوسياليسم (به مفهوم عام). از اينرو همان اندازه بر مقام و حقوق آزادى انسان و حاكميت ملى كه از فلسفه ليبراليسم سرچشمه مى‌گيرند، تاكيد مى‌ورزد كه بر حقوق مساوات اجتماعى تكيه مى‌كند. اينكه آزادى را از ”حقوق طبيعى” مى‌داند و آن را ”متحد مساوات” مى‌شناسد از همان وجهه نظر برمى‌خيزد.
اينكه از يكسو ليبراليسم اقتصادى را طرد مى‌كند و به ”علم سيسواليسم” (سوسياليسم) يا به تعبير او ”علم اصلاح حالت فقرا و رفاهيت محتاجين” روى مى‌آورد و از سوى ديگر دخالت مستقيم دولت را در تنظيم و تعديل ثروت و مالكيت لازم مى‌شمرد، روشنگر منطق دموكراسى اجتماعى است. به همين ماخذ بر طبقه سرمايه داران جديد و ملاكان عنصر كهنه فئوداليسم متساوىأ مى‌تازد و تا اندازه‌اى كه آگاهى داريم نخستين طرح منظمى را در برانداختن نظام ارباب و رعيت و اجراى تقسيم اراضى (كه مساله عمده‌ى جامعه ما بود) پيشنهاد كرد”.
اصول حكومت ملى، محور بحث طالبوف در فلسفه‌ى سياسى جديد است. ”مشروطه را همه جا به معنى قانون اساسى (كنستيتوسيون) بكار مى‌گيرد اعم از اينكه سلطنت مشروطه موروثى باشد يا دولت جمهورى انتخابى. همه جا مى‌گويد ”قانون اساسى يا سلطنت مشروطه” و نيز مى‌نويسد جمهوريت سوييس با ”قانون اساسى يعنى حكومت مشروطه” است و تصريح دارد كه مقصودش از لغت ”مشروطه” همان ”مشروطى” بودن قدرت حكومت است. به‌عبارت ديگر كلمات ”مشروطه” و ”مشروطى بودن” و ”كنستيتوسيون” و ”كندسيونل” را به يك معنى و در واقع مترادف يكديگر بكار مى‌برد”. (انديشه‌هاى طالبوف تبريزى ص ۴۱) از ديد طالبوف بنياد قانون اساسى بر ”قبول عمومى” قرار گرفته، ”تفكيك دستگاه وضع قانون و هيئت مجريه و انتخابى بودن مقننين از شرايط اصلى آن است” و در مورد منبع اقتدار قانونگزارى مى‌نويسد ”واضع قانون ملت است”.
طالبوف دو دشمن عمده آزادى را ”استبداد كهن” و ”هرج و مرج تازه” مى‌داند.


ميرزاآقاخان كرمانى: انديشه‌گر ناسيوناليسم ايرانى
آدميت در كتاب ”انديشه‌هاى ميرزا آقا خان كرمانى” آذرماه ۱۳۴۶ خورشيدى، در باره ميرزا آقا خان مى‌نويسد: ”از پيشروان حكمت جديد در ايران است. نخستين بار برخى آراى فيلسوفان اخير مغرب را در نظام فكرى واحدى به فارسى درآورد. حكمت را از قالب معقولات و سنت‌هاى فلسفى پيشينيان آزاد ساخت و بر پايه دانش طبيعى و تجربى بنا نهاد” و نيز ”بنيانگذار فلسفه تاريخ ايران است و ويرانگر سنت‌هاى تاريخ نگارى” و ”تواناترين نويسنده‌ى اجتماعى سده گذشته” است و همچنين ”بزرگترين انديشه گر ناسيوناليسم است، منادى اخذ دانش و بنيادهاى مدنى اروپائى، نقاد استعمارگرى، هاتف مذهب انسان دوستى، نماينده نحله اجتماعى و متفكر انقلابى پيش از مشروطه هموست” (انديشه‌هاى ميرزا آقا خان كرمانى، پيشگفتار)
آدميت مى‌نويسد: ”نوشته‌هاى ميرزا آقاخان بر پاىۀ فلسفۀ اصالت طبيعى قرار دارد، قائدۀ تحول تكاملى را حاكم بر تمام ظهورات اصلى مدنيت مانند حكومت و دين و اخلاق ودانش و فن و هنر مى‌نمايد. گفتارش از دو جهت تازگى و اهميت دارد، يكى اينكه انديشه‌هاى جامعه شناسان طبيعى مغرب را اولين بار در قالب مشخصى به فارسى در آورد و ديگر اينكه مجموع پديده‌هاى تمدن را يكجا مورد مطالعه قرار داد و رابطۀ آنها را با هم شناخت”. (انديشه‌هاى ميرزا آقا خان كرمانى، ص ۱۰۵)
آدميت در باره مفهوم ناسيوناليسم در نوشته‌هاى ميرزا آقا خان كرمانى مى‌گويد: ”لغت ”وطن” را به معنى وسيع ايران زمين و به مفهوم كامل سياسى آن بكار مى‌برد و آن آميخته با پيوندهاى تاريخى و ملى است. اين تصور عيناً همانست كه در فلسفه ليبراليسم و ناسيوناليسم اروپائى آمده است. و به همين قياس كلمات ” وطن”، ” وطنخواه”، ”وطنپرست ” و ” وطن پرور” را مترادف لغات فرانسوى ” پاترى” و ” پاتريوت” با هم آورده است”. (انديشه‌هاى ميرزاآقاخان كرمانى. ص ۲۷۱)
و سرانجام پيرامون ”فلسفه سياسى” نوشته‌هاى ميرزا آقاخان، آدميت چنين نتيجه گيرى مى‌كند: ”اما تفكر سياسى ميرزا آقا خان محدود به آراى انديشه گران عصر روشنايى نيست، ضمنا به فلسفۀ ليبراليسم قرن نوزدهم سرى نسپرده است و در واقع دلبستگى خاصى به آن ندارد. عقايدش پا به پاى نحله‌هاى اجتماعى نيمۀ دوم سدۀ نوزده نمو يافته است. ولى اين نكته را نبايد ناديده گرفت كه تعلق خاطر ميرزا آقا خان به نحله‌هاى اجتماعى از اين برمى خيزد كه همۀ آنها از فلسفۀ روسو تأثير پذيرفته اند و نفوذ روسو در انديشه‌هاى سياسى ميرزا آقا خان بيشتر از هرمتفكر ديگرى بوده است. از مكتب‌هاى مادى تاريخى و سوسياليسم و آنارشيسم و نهيليسم به اسم ورسم ياد مى‌كند. و اثر آنها در نوشته هايش نمودار است، ولى از هيچكدام پيروى مطلق نمى‌نمايد. او كه ذهنى التقاطى دارد از هر كدام عنصرى را برگزيده است به طورى كه در عقايدش به اجزاى همۀ نحله‌هاى سياسى قرن گذشته پى مى‌بريم.اگر بخواهيم وجهه متمايز و مشخصى براى ميرزا آقاخان قائل گرديم بايد از وى به ”سوسياليست انقلابى” تعبير كنيم با توجه به اينكه غايت تفكر او به سوسياليسم پارلمانى مى‌انجامد. اين دقيقترين و انديشيده ترين تعبيرى است كه توانستيم از مجموع نوشته هايش بدست دهيم. اين را هم بگوئيم كه در عصر خود تا زمان جنبش مشروطيت بزرگترين متفكر فلسفۀ انقلاب است، و حتى در دوران انقلاب ايران هم از اين نظرهيچكس مقام فكرى او را احراز نكرده است”.
و سرانجام آدميت در مقايسه ميرزا آقاخان كرمانى با ميرزا ملكم خان مى‌نويسد:”...ملكم نماينده‌ى جامع الشرايط فلسفه ليبراليسم قرن نوزدهم (با تمام كاستى‌هاى آن) است و حال آنكه ميرزا آقا خان سوسياليست است و از نحله‌هاى آنارشيسم و نيهيليسم نيز سخن مى‌گويد، اما ملكم در باره اين مسلك ها يك كلمه هم حرف نمى‌زند. گفتار ميرزا آقا خان در پاره‌اى موارد خيلى عميق تر از ملكم مى‌باشد هرچند دامنه‌ى نوشته‌هاى ملكم خيلى گسترده تر از اوست. بعلاوه تاثير و نفوذ معنوى ملكم در تفكرات اجتماعى پيش از مشروطيت با هيچكس قابل قياس نيست. البته اين مطلب جداگانه‌اى است” (انديشه‌هاى ميرزا آقا خان كرمانى، ص ۱ـ ۲۵۰)

آخوندزاده: تفكيك مطلق سياست از شريعت
مى‌‌رسيم به كتاب ”انديشه‌هاى ميرزا فتحلى آخوند زاده” چاپ اول تيرماه ۱۳۴۹ خورشيدى.
آدميت در فصل ”انديشه سياسى” و در ارزيابى از مقام آخوند زاده مى‌نويسد: ”اهميت مقام ميرزا فتحعلى در سير انديشه سياسى در اين است كه: انديشه ساز فلسفه ناسيوناليسم جديد است، مروج اصول مشروطيت و حكومت قانون است، نماينده‌ى فلسفه سياست عقلى عرفى (Secularism) و تفكيك مطلق سياست از شريعت است. از جهت سوم (چدايى سياست و شريعت) پيشرو همه متفكران ايران و مصر و عثمانى است”. (انديشه‌هاى ميرزا فتحعلى آخوند زاده ص ۱۰۸)
آدميت مى‌افزايد ”دو نويسنده‌ى همزمان، ميرزا فتحعلى و جلال الدين ميرزاى قاجار (۱۲۸۹ـ ۱۳۴۶) را نمايندگان اصيل ناسيوناليسم جديد مى‌شناسيم”.
ميرزا فتحعلى واژه ”وطن” و ”ملت” را به معناى كامل سياسى جديد آنها به كار برده است و لغت” پاتريوت ” از جمله‌ى نوزده كلمه فرنگى است كه ترجمه آنها را در آغاز مكتوبات كمال الدوله ضرورى شمرده است.
در بيان واژه‌هاى مرتبط با ”وطن” و ”ملت”، تركيب‌هاى لغوى و اصطلاحات گوناگون آورده است:
”متعصب وطن”، ”دوستدار وطن”، ”وطن پرست”، ”ملت پرستى” ”ملتى”، ”محب وطن”، ”وطن دوستى و ملت پرورى”، ”حب ملت”، ”غيرت ملت دوستى”، ”ناموس ملتى”، ”متعصب برادرى و هموطنى ” ،”نشئه وطن دوستى و ملت پرستى”، ”فرزندان ايران زمين” و ”ايران، وطن ِ مينو نشان ِ ما”انديشه‌هاى ميرزا فتحعلى آخوند زاده ص ۱۱۷)
آخوند زاده ”بيداد گرى دولت” و ”تعصب روحانيت” را سبب ويرانى و ناتوانى كشور و انحطاط اخلاق ملت مى‌داند.
آدميت ميگويد: ”از مترقى ترين افكار ميرزا فتحعلى، آزادى زن، الغاى تعدد زوجات و ايجاد مساوات كامل زن و مرد در همه حقوق اجتماعى است. از اين نظر نيز پيشرو انديشه گران دنياى اسلامى بشمار مى‌رود” (همان. ص ۱۴۳)
آدميت مى‌گويد: ”انديشه سياسى ميرزا فتحعلى بر پايه حقوق اجتماعى طبيعى بنا گرديده، حقوقى كه بنيان فلسفه سياسى جديد مغرب زمين را مى‌سازد”.
آخوند زاده بخش هايى از كتاب ”در آزادى” جان استوارت ميل را ترجمه كرده و تركيب ”تفهيم حريت” را در برابر ”در آزادى” آورده است. همچنين بخشى از نطق ميرابو در زمان انقلاب فرانسه را ترجمه كرده و در نوشته‌هاى خود بكار برده است.
آخوند زاده با نوشته‌هاى روسو، منتسكيو، ولتر و ميرابو آشنايى داشته است.
آدميت در بحث از فلسفه مشروطيت و نسبت اصول حكومت اروپايى با شريعت اسلامى مى‌گويد ”در ميان همه نويسندگان سياسى دنياى اسلامى در آن دوره تنها ميرزا فتحعلى را مى‌شناسيم كه تناقض فلسفه سياسى غربى و شريعت را آشكارا اعلام كرد، مدافع قانون اساسى عرفى غربى بود، تفكيك مطلق سياست و ديانت را لازم مى‌شمرد، عدالت را در قانون موضوعه عقلى جست و جو مى‌كرد و به عدالت دينى از پايه اعتقاد نداشت و بالاخره مخالف هر تلفيقى ميان آئين سياست اروپايى و اصول شريعت بود، در واقع از نظر تفكر سياسى نماينده كامل عيار عصر تعقل و فلسفه ليبراليسم است”. (همان... ص ۱۵۴)
آدميت اشاره دارد به انتقادى كه آخوند زاده بر رساله ”يك كلمه” و نامه هايى كه به ميرزا يوسف خان مستشار الدوله نوشته است.
”رساله‌ى يك كلمه اقتباس از اصول قانون اساسى فرانسه است. مستشار الدوله با توجه به افكار عامه و مقتضيات زمان كوشش كرده آن اصول را با مبانى شرع اسلام تطبيق دهد. از اين رو در تاييد اصول مزبور از آيه‌هاى قرآن و اخبار و احاديث و گفته‌هاى علماى بزرگ اسلام شواهدى آورده و در اين كار مهارت قلمى خاص به خرج داده است”. (فكر آزادى و مقدمه نهضت مشروطيت)
ميرزا فتحعلى آخوند زاده همان زمان و در نامه نگارى‌هاى خود با مستشار الدوله و ديگران از اين روش به جٌد انتقاد كرده است. در زمان ما باقر مومنى در كتاب ”دين و دولت در عصر مشروطيت” به گونه‌اى گسترده كتاب ” يك كلمه” مستشار الدوله را بازخوانى انتقادى كرده است و به نامه‌هاى ميرزا فتحعلى آخوندزاده ارجاع داده است.

سپهسالار: تلاش براى دولت منتظم
فريدون آدميت در كتاب ”انديشه ترقى” كه به دوره‌ى زمامدارى ميرزا حسين خان سپهسالار مى‌پردازد در متن عمومى آشنايى ايرانيان با انديشه‌هاى نوين غرب، پيش زمينه‌هاى فكرى و سياسى سپهسالار را بررسى مى‌كند.
آدميت مى‌نويسد: ميرزا حسين خان سپهسالار در ماموريت عثمانى و در گزارش هايى كه از اسلامبول براى دولت ايران مى‌فرستاد از ناسيوناليسم تا مشروطيت، حكومت قانون، ترقى مادى و فكرى مغرب و لزوم اخذ تمدن اروپايى سخن گفته است.
به گفته آدميت، مشير الدوله (سپهسالار) بيش از هر كسى مفهوم جديد ” ملت” و ” وطن ” را در نوشته‌هاى رسمى بكار برده است.
شمارى از واژه ها و اصطلاحات نوين در نوشته‌هاى سپهسالار، اين ها هستند:
” مشروطه”، ”كنستيتوسيونل”، ” مليت” به مفهوم ناسيوناليسم، ” وطن دارى”، ” وطن خواهى”،” ملت خواهى”، ”حريت شخصيه”، ”حقوق پوليتيك شخصى”،” آزادى افكار”،” افكار عموميه”، ”هيات مجتمعه دولت”،” نظامنامه” (اساسنامه)...

آدميت در ارزيابى كارنامه دولت سپهسالار ـ دولتى كه مستعجل بود ـ و نقشه ترقى مى‌نويسد:
تلاش براى تاسيس دولت منتظم: شوراى وزيران، مسئوليت جمعى وزراء، مصلحت خانه عامه، تفكيك سياست و روحانيت، افزايش ثروت ملت و دولت، ترقى و تربيت ملت كه افراد ملت حقوق و حدود خود را بدانند، تاسيس مدارس جديد، نشر علوم و صنايع خارجه كه اسباب عمده ترقى و تربيت يك ملت است.
ميرزا حسين خان سپهسالار هم از مفهوم‌هاى انديشه سياسى نوين سخن به ميان آورده و هم ”بانى پاره‌اى تاسيسات مترقى غربى” بوده است. از اين رو در نگاه آدميت، سپهسالار، در شمار كسانى است كه ”در تاريخ نشر رفورم و نشر انديشه‌هاى سياسى جديد” در ايران ”پايگاه شاخصى” يافتند.
اما معناى ”ترقى” و ”انديشه ترقى” چيست ؟ و سرچشمه‌هاى آن از كجاست؟ آيا مفهوم ترقى همان مفهوم ”پروگره” Progres عصر روشنگرى است ؟ آدميت چه مى‌گويد ؟
آدميت مى‌نويسد ”ترقى به مفهوم دانش سياسى و جامعه شناسى، تغيير و تحول تكاملى جامعه است در رابطه با مدنيت مغرب ـ تحولى كه عام و همه جانبه است و شامل سياست و اخلاق و اقتصاد و عقايد و كردار اجتماعى و ارزش‌هاى آدمى است. ماوراى همه آنها تغيير وجهه آدمى است نسبت به مفهوم عينى زندگى” (انديشه ترقى حكومت قانون، ص ۱۴۵)
” ترقى” به مفهوم تاريخى، پديده عظيم سازنده تمدن جديد غربى است و برخورد شرق و غرب از مظاهر همان پديده تاريخى است.
روشنفكران و متفكران ايران ”انديشه ترقى” را از سرچشمه‌هاى اروپايى آن به ايرانيان شناساندند.
سرچشمه‌ى انديشه‌هاى نوين، عثمانى يا اروپا؟
فريدون آدميت در پژوهش‌هاى خود، سرچشمه و آبشخور روشنفكران ايران را انديشه ها و نوشته‌هاى انديشه ورزان فرانسوى و انگليسى مى‌داند. تاثير همسايگى عثمانى در ”هوشيارى ملى” روشنفكران ايرانى را مى‌بيند اما در همه‌ى پژوهش هايش بر آشنايى نزديك نخبگان سياسى و روشنفكران ايرانى با انديشه‌هاى نوين غرب تاكيد مى‌ورزد.
آدميت مى‌نويسد:
” برخلاف آنچه بعضى از نويسندگان پنداشته اند عقايد دموكراسى، مستقيم از اروپا و خاصه از فرانسه به ايران راه يافت نه از طريق عثمانى. البته همسايگى با عثمانى در هوشيارى ملى و سير تعقل اجتماعى جديد ايران تاثير بخشيد. خاصه ميرزا حسينخان سپهسالار در بسيارى از تشكيلات مدنى و اصلاحات اجتماعى ايران از تنظيمات تازه مملگت عثمانى تقليد كرد. بعضى اصطلاحات تازه مربوط به حقوق اساسى نيز از عثمانى به زبان فارسى وارد شد. ولى بايد دانست كه ملكم و مستشار الدوله يعنى اولين كسانى كه در فلسفه‌ى حكومت و حقوق اساسى فرد آثارى به فارسى نوشتند انديشه‌هاى نو را مستقيما از حكماى فرانسه گرفتند. و مهمترين اصول دموكراسى يعنى شناسائى اراده ملت به عنوان منشاء قدرت دولت، انفصال قوا، تفكيك قدرت دولت از قدرت روحانى مساوات از لحاظ گهر ونژاد و دين، و امتياز فضلى و هنر (به عنوان معيار ارزش احتماعى فرد) را از متفكران فرانسه اخذ كردند. و نيز ملكم در نگارش اصول آدميت از دين انسان دوستى آگوست كنت فيلسوف و جامعه شناس عاليقدر فرانسوى الهام گرفت. همچنين بحث او در تشبيه هيكل انسان به هيئت اجتماع مدنى از فلسفۀ تحققى آن حكيم اقتباس شده است. عقايد جان استوارت ميل متفكر نامدار انگليسى در باره اصول آزادى و اصالت فرد و حثيت انسانى نيز در نوشته ها و افكار ملكم موثر واقع شد.” (فكر آزادى و مقدمه نهضت مشروطيت ص ۲۰۰)
آدميت پيرامون آشنايى ميرزا آقا خان كرمانى با انديشه‌هاى نوين غرب و نوشته‌هاى انديشه ورزان اروپايى مى‌نويسد: در آثار ميرزا آقا خان تاثير ژرف عقايد منتسكيو، روسو، آگوست كنت، و هربرت اسپنسر نمايان است. با افكار لاك و هابز هم آشنا بوده و آنچه از دانشمندان انگليسى مى‌دانسته از طريق تاليفات فرانسوى گرفته است. نسبت به منتسكيو و روسو دلبستگى و اخلاص دارد و اتفاقاً پيش از آگوست كنت (واضع جامعه شناسى) منتسكيو بود كه در همه مظاهر و متعلقات مدنيت بكجا غور كرد و ارتباط آنها را با هم بررسى كرد”. (انديشه‌هاى ميرزا آقا خان كرمانى ص ۱۰۵)
آدميت در كتاب ”انديشه‌هاى ميرزا فتحعلى آخوند زاده” بر آشنائى او با انديشه ورزان اروپائى و نوشته‌هاى آنان تاكيد دارد و مى‌نويسد: آخوند زاده بخش هايى از كتاب ”در آزادى” جان استوارت ميل را ترجمه كرده و ”تفهيم حريت” را در برابر ”در آزادى” آورده است. و اين كه آخوند زاده با افكار و آراى ارنست رنان فرانسوى و نيز هنرى توماس باكل انگليسى آشنائى كامل داشته است.
به نظر مى‌رسد فريدون آدميت در گفت و گو از سرچشمه‌ى اروپائى آشنايى روشنفكران ايرانى با انديشه‌هاى غرب گذشته از پژوهش تاريخى و باز آفرينى واقع‌گرايانه‌ى رويداد گذشته، بر چگونگى ارزيابى و ارزش گذارى تلاش روشنفكران ايرانى نيز مى‌انديشد.
آدميت در چگونگى آشنائى نخبگان ايرانى با مفهوم جديد ”ناسيوناليسم” اروپائى، در فرازى جدل گونه با تقى زاده مى‌نويسد: ”نوشته اند: مفهوم سياسى جديد ” وطن ” و ” ملت” از عثمانى به ايران راه يافت [حسن تقى زاده، خطابه در اخذ تمدن خارجى، ص ۳] اين عقيده خطاى محض است. فكر ناسيوناليسم غربى، پيشتر و مستقيماً از فرانسه به ايران رسيد. پيش از آنكه نويسندگان فرقه ”عثمانيان جوان” از جمله ابراهيم شناسى و نامق كمال، سخنى از وطن و ملت (به معناى سياسى جديد آن ها) به ميان آوردند، شاگردان ايرانى در پاريس با مفهوم ناسيوناليسم اروپائى دقيقا آشنائى يافته بودند”. (انديشه‌هاى طالبوف تبريزى ص ۹۰ـ ۸۹)
آدميت همين دريافت را بار ديگر در كتاب ”انديشه‌هاى ميرزا فتحعلى آخوند زاده” بيان مى‌كند و مى‌نويسد:
” نوشته‌ى يكى از دانشمندان [تقى زاده] مبنى بر اينكه مفهوم جديد ” ملت” و”وطن” از راه عثمانى به ايران سرايت كرد، بكلى نامعتبر است. اولاً از عثمانى نيامد، مستقيماً از فرانسه به ايران رسيد، و بعد هم ا راه روسيه.
ثانياً نخستين بار كه در عثمانى لغت ” ملت ” به مفهوم سياسى آن به كار رفت، در نوشته‌هاى ابراهيم شناسى (۱۸۷۱ـ ۱۸۲۸) بود بعد از سال ۱۸۶۰ (۱۲۷۷). و حال آنكه شاگردان ايرانى كه بيست سال پيش از آن در فرانسه درس مى‌خواندند، معانى نو لغات وطن و ملت را مى‌شناختند، حتى برخى از آنان را مى‌شناسيم كه تعصب در ملت پرستى ايرانى داشتند” (انديشه‌هاى ميرزا فتحعلى آخوند زاده، ص ۱۱۴)
اما براى آشنايى با دريافت ديگرى از چگونگى آشنائى ايرانيان با انديشه‌هاى جديد غرب و راه يا بيراهه‌ى اين آشنائى، گفته‌هاى خانم هما ناطق، استاد تاريخ و همكار فريدون آدميت را مى‌آوريم. خانم ناطق نوشته اند:
” بدبختى ايرانيان در سده‌ى نوزده اين بود كه خواستند از بيراهه‌ى عثمانى راه بر مدنيت و پيشرفت غرب بگشايند. پس جمله مفاهيم را ترك وار و وارونه به عاريت گرفتند، هم بدان خيال كه به ناف فرنگستان رسيده اند، از آن جمله ناسيوناليسم اسلامى به جاى استقلال طلبى، مشروطيت اسلامى به جاى پارلمانتاريسم، تكيه بر دين رسمى در قانون به جاى جدايى دين از دولت و تبعيض قومى و مذهبى به جاى برابرى شهروندى كه همگى ارمغان تركانند” (ايران در راهيابى فرهنگى، ص ۱۳۲)

محمد توكلى طرفى اما با اشاره به پژوهش خود پيرامون زبان سياسى و مدرن فارسى سرچشمه‌ى ديگرى را براى آشنائى ايرانيان با واژگان فرهنگ سياسى مدرن مى‌شناساند.
محمد توكلى در اين باره مى‌نويسد: ”مطالعه‌ى دقيق سفرنامه‌هاى نيمه اول قرن نوزدهم نشان مى‌دهد كه مفاهيم سياسى فرنگى را فارسى زبانان، آن چنان كه خانم ناطق، تاريخ نگار پركار ايران پنداشته اند، از عثمانيان ”ترك وار و وارونه به عاريت” نگرفته اند، اگر نيز وامگيرى در كار بوده است، پيش از آنكه از عثمانيان باشد، از فارسى زبانان هند بود، كه پيشتر از ايرانيان با حكومت و سلطه مستقيم اروپائيان روبه رو شده بودند.” (تجدد بومى و باز انديشى تاريخ، ص ۲۱۵)
توكلى مى‌گويد: ”در پژوهشى كه پيرامون زبان سياسى و مدرن فارسى در زمان كنونى دنبال مى‌كنم بدين نتيجه رسيده ام كه بسيارى از واژگان فرهنگ سياسى مدرن در روزنامه ها و كتاب‌هاى فارسى كه پيش از سال‌هاى ۱۸۱۰ در هند به چاپ رسيده بودند به كار برده شده اند”. (همان، ص ۲۳۶)
فريدون آدميت سالها بعد در پيشگفتار بر كتاب ”كارنامه فرهنگى فرنگى در ايران” اثر خانم هما ناطق ، بار ديگر پيشينه‌ى آشنائى نخبگان سياسى و روشنفكران ايرانى با آثار فكرى و علمى آن روزگار فرانسه را ياد آور مى‌شود و مى‌نويسد:
” در كارنامه‌ى روابط فرهنگى دو كشور يك مطلب ديگر نيز در خور توجه است. سفير ايران كه در سال ۱۲۶۳ به دربار فرانسه رفت، فهرست بلند بالايى از كتابهاى مورد نياز دولت خود را تسليم وزير امور خارجه كرد. و آن فهرستى بود كه ريشارخان فرانسوى به صرافت طبع خود فراهم آورده و برخى از مهم ترين آثار فكرى و علمى آن روزگاران را در برداشت. از جمله: دائرةالمعارف بزرگ (اثر متفكران عصر عقل)، آثار پاسكال، دكارت، بوفون، سيسموندى، برناردن دو سن پير، بن ژامن دوكنستان، تاريخ انقلاب فرانسه اثر تير، تاريخ بريتانيا اثر هيوم، مجموعه‌اى در فيزيك و شيمى و صنايع و كشاورزى، به علاوۀ مجموعۀ لغت نامه. فهرست كامل اين فهرست پنجاه رقمى را، به ماخذ اسناد آرشيو فرانسه، در كتاب ايران در راه يابى فرهنگى همراه يادداشت‌هاى توضيحى دقيق نويسنده مى‌خوانيم.
از فرستادن آن كتاب ها به آن زمان آگاهى قطعى نداريم. اما اسناد وزارت امور خارجه ايران گواهى ميدهد كه نزديك به دو سال بعد (۱۲۶۵) اوان دولت امير كبير، تعداد دويست و نود و سه جلد كتاب به علاوۀ سيصد و سه قطعه نقشه جغرافياى جهان يكجا از فرانسه رسيد. به گمان نزديك به يقين اين صورت تكميل يافتۀ همان فهرست پيشين است. اين مجموعه تأليفات را از نظر موضوع مى‌توان به چند رشته رده بندى كرد: آثار متفكران فرانسه، سياست و قوانين، اقتصاد و ماليه و تجارت، علوم طبيعى و معدن شناسى، كتاب مخترعات و اسامى مخترعان، طب و بيطارى، تربيت حيوانات اهلى، پرورش كرم ابريشم، فلاحت و درختان صنعتى، صنوف سه گانۀ لشكرى و فنون نظامى و قواعد ژاندارم، تاريخ دولت نمسه [اتريش] و جمهورى ينگى دنيا [ايالات متحده آمريكا]، به علاوۀ نقشه‌هاى جغرافيايى”. (مقدمه‌ى آدميت بر كارنامه فرهنگى فرنگى در ايران ص۷)
و همچنين ”در ايران فرهنگ بارور فرانسه مهم ترين منبع الهام بخش دانش و فكر و ادبيات و تعقل اجتماعى و سياسى جديد بود. با معنى است كه نشر فلسفه غرب با ترجمه تصنيف نامدار دكارت گفتار در روش به كار بردن عقل به عنوان كتاب دياكرت آغاز گرديد.(۱۲۷۹ ق) بانى ترجمه و انتشار آن وزير مختار دانشور فرانسه كنت دوگو بينو بود...” (همان، ص ۸)
با اين‌همه، فريدون آدميت يادآور مى‌شود كه جامعه‌هاى مشرق چند قرن از جهان دانش و انديشه‌هاى نو دور افتاده بودند و متفكران مشرق نمى‌توانستند ”متاعى” به بازار فكر و انديشه جديد عرضه كنند.

متاعى به بازار فكر و معرفت جديد
فريدون آدميت در پيشگفتار ”انديشه‌هاى ميرزا آقا خان كرمانى” قرن سيزدهم هجرى (نوزدهم ميلادى) را دوران تحول فكرى جديد مشرق زمين مى‌نامد و مى‌نويسد در ايران نيز چون جامعه‌هاى ديگر خاور زمين دانايانى نو انديش برخاستند كه هر چند مانند نوآوران همه كشورها شخصيت‌هاى فكرى مختلف و نظرگاه‌هاى گوناگون داشتند، جملگى نماينده‌ى روح نوجوئى زمان بودند و مجموع عقايد و افكار ايشان پيكرۀ تحول عقلانى جامعه ايرانى را در سدۀ گذشته مى‌سازد.
آدميت از ميرزا آقا خان كرمانى، سيد جمال الدين اسد آبادى، ميرزا ملكم خان، فوكوزاوايو كى چى ژاپنى، رام ماهون روى هندى و ميرزا فتحعلى آخوند زاده نام مى‌برد و نقش آنان را در دگرگونى فكرى كشورهايشان يادآور مى‌شود. آدميت اما پس از اين يادآورى ها مى‌نويسد:
” اما در معنى آنچه گفتيم اشتباه نشود: هيچ كدام از متفكران مشرق در آن زمان متاعى به بازار فكر و معرفت جديد عرضه نداشتند كه تازه و بكر بوده باشد. جامعه‌هاى مشرق كه چند قرن از جهان دانش و انديشه‌هاى نو دور افتاده بودند ذاتاً نمى‌توانستند انديشه گرانى را پديد آورند كه صاحب اصالت فكر باشند. آن هوشمندان از خرمن دانش اروپايى بهره مند گرديده بودند و تنها مروج آن آموخته ها در كشورهاى خويش بودند. و اگر احوال سياسى و اجتماعى وقت جامعه‌هاى شرقى و كيفت زمان و مكان را در نظر نگيريم به ارزش و مقامشان نمى‌توانيم پى ببريم. نكته ديگر اينكه نه تصور شود كه انديشه گران خاور در دانش و فنون جديد تبحر به سزائى داشتند، و يا بر نوشته‌هاى جملگى آنان انتقادهاى فراوان وارد نباشد. ابدا چنين نيست. بلكه نوشته هايشان گاهى سطحى و كم مايه به نظر مى‌رسند. اما سخن ما درنتيجه گيرى از مطالعه تطبيقى مقام فكرى خردمندان و نو آوران مشرق زمين بود در قرن پيش. (انديشه‌هاى ميرزا آقا خان كرمانى، ص ۴)