iran-emrooz.net | Tue, 20.01.2009, 11:19
آيا مىتوانيم به جاى شعار برنامه دهيم؟
تقى آزادارمكى/ اعتماد ملى
آيا جامعه ايران به آن ميزان از ثبات و نظم رسيده است كه به جاى شعار، سخن از راهكارها برانيم؟ چراكه ميان اين دو دنيايى فاصله است.
آيا جامعه ايران به آن ميزان از ثبات و نظم رسيده است كه به جاى شعار، سخن از راهكارها برانيم؟ چراكه ميان اين دو دنيايى فاصله است. "شعار" زاييده شرايط بىثبات و نامعلوم است و ارائه راهكار و عمل به آن، زاييده شرايطى باثبات. اولى همراه با حركتهاى انقلابى است و دومى با تامل، تدبر، تفكر و روشهاى اصلاحگرايانه ارتباط دارد. اولى ميل به تخريب شرايط موجود دارد و دومى ميل به سامان دادن امور، آنهم با مشاركت ديگران. به نظر مىآيد آنانى كه به جاى ساختن جامعه، به حذف رقيب مىانديشند و در اين راستا سياست تخريب و نابودى رقيب (نه دشمن) را دنبال مىكنند، با نزديك شدن به زمان انتخابات رياستجمهورى، قصد دارند شرايط را بحرانى جلوه دهند تا هزينه عمل اجتماعى و سياسى ببرند و از اين رهگذر ديگران را از ورود به عرصه رقابت دلسرد كنند. به عبارت ديگر، افرادى كه مىتوانند ادامهدهنده وضعيت مستقر با نگاه اصلاحى شوند، به حاشيه رفته و مدعيان بحرانى بودن شرايط با حذف رقيب، بازى را تنها مىبرند. در اين صورت ترس، اضطراب، بحرانى جلوه دادن اوضاع، ايجاد حس بىاعتمادى و طرح اين موضوع كه حتى اگر نتيجه انتخابات و مشاركت به گونهاى ديگر باشد، يا طرح نمىشود يا اينكه به طور ضمنى مورد نقادى قرار گرفته و موجب انزواى اجتماعى بيشتر گروهها و نيروهاى اجتماعى اثرگذار مىشود. در اين جهت هزاران شبهه و ابهام ديگر طرح شده و شرايط شكلگيرى رقابت مشاركتى از بين رفته و كارها مانند گذشته بىسامان و بىناظر ادامه مىيابد. تصور مىكنم شرايط بحرانى جامعه ايرانى به لحاظ سياسى ساختگى است.
ايران در دوران نسبتا باثباتى زيست مىكند و براى مديريت كشور نياز به كسى يا كسانى است كه توانايى بهتر مديريت را داشته باشند؛ كسانى كه به جاى طرح شبهات و مدعيات جديد به تحقق گفتهشدهها بپردازند. بدينلحاظ است كه بايد اين سخن را به ميان آوريم كه <چگونه عمل كنيم؟> نه اينكه چه كار و سياستى را دنبال كنيم. در كليت، جامعه ايرانى حداقل طى سه دهه گذشته در بسيارى از امور داراى تكليف است؛ سياستهاى نظام معلوم است، قانون اساسى معلوم و مكتوب و شرح داده شده و شفاف است، تجربههاى مكرر در طول سه دهه گذشته حاضر و ناظر هستند و قابل ارجاع مىباشند، گروههاى سياسى و اجتماعى در جامعه ايران به لحاظ جهتگيرى از يكديگر متمايز هستند، نمايندگان گروههاى سياسى توانايى طرح ديدگاههايشان را دارند، راستگرايى و اصلاحطلبى صاحب نسق است، تجربه سياسى مردان سياسى كشور در تاريخ ايران معاصر ثبت شده است، مرز خادم و خائن معين است و رفتهها ديگر امكان بازگشت ندارند؛ اگر هم بخواهند برگردند، جامعه نسبت به آنها اقبالى نخواهد داشت. اصلا جامعه از كسانى كه در شرايط سخت رهايش كرده، روى گردان شده است. از آمدن شاه و شاهچه، صدر و صدرچه، رجب و رجبزاده و هزاران هرزچه بهدور شده است.
گوشش به سخن آنها نيست. اگر هم صدايى از آنها را گوش مىدهد به دليل بىصدايى است. اگر صدايى باشد، اين صداچهها شنيده نخواهد شد. از طرف ديگر، نيازهاى مردم نيز معين است. شرايط جهانى نيز بسيار شفاف و روشن است. در هيچ زمان و تاريخى جهان به اين اندازه شفاف نبوده است. اگر در گذشته مساله اصلى جهان زير هزاران حادثه و واقعه پنهان شده بود، امروز در سطح جهانى معلوم شده است كه اقتصاد و فرهنگ و سياست و اخلاق و دين بايد با هم طراحى شوند. ديگر نمىتوان تنها شعار عدالتخواهى داد و به ضديت با توسعه پرداخت، يا اينكه در دفاع از توسعه به ضديت با عدالت اقدام كرد. شرايط جهانى براى ما ايرانيان بسيار درسآموز شده است. يك بار ديگر بگويم كه شرايط جامعه جهانى از امروز و اين دهه هيچ وقت روشنتر نبوده است.
با طرح اين سوال كه "سهم و نقش ما در جهان جديد چيست؟" نبايد به گذشته دور برگرديم. با كمى دقت و فرصتشناسى مىتوانيم از شرايط به خوبى استفاده كنيم، البته امروز ديگر نيازى به طرح اصول و مبانى جديد نيست زيرا در موقعيت طراحى نظامى جديد نيستيم. در درون اين نظام قرار است كارها بهتر و با آرامش بيشتر صورت بگيرد. در اين صورت بهتر است به جاى طرح كردن "چه بايد كرد؟"، "چگونه بايد عمل كرد؟" را مطرح كنيم. اگر اينگونه باشد، آن وقت قانون بر جامعه حاكم خواهد شد و بر اساس قواعد و قوانين كه مورد وفاق است، عمل جمعى و مشاركتى محقق خواهد شد.
بهتر است يك بار ديگر به يك اصل عمده برگرديم. ما در دوره تاسيس نيستيم كه از "چه بايد كرد؟" سخن برانيم. بعضى از تازه به دوران رسيدهها به جاى توجه به تجربه سى ساله نظام جمهورى اسلامى و چالشهاى گذشتهاش، بهتر ديدهاند تا يك بار ديگر به طور راديكالى طراح سوال و پرسش "چه بايد كرد؟" شده تا نانى و منفعتى حاصل كنند. اين افراد و گروهها در زمان ضرورت سوال "چه بايد كرد" مخالف هر نوع اقدام و عملى بنيادى بودند. كسانى كه كمى از شرايط قبل از انقلاب اسلامى آگاهى دارند اين جمعيت را در آن زمان به ياد خواهند آورد؛ كسانى كه مخالف هر نوع تغييرى بودند و تن به شرايط دادن را اصل مىانگاشتند و هر نوع شعار و صداى تغيير را ناشى از بىدينى تلقى كرده و نماد روشنفكرى دينى قبل از انقلاب را ملحد و ناپاك مىدانستند، امروز مدافع بينادگرايى و شروع از اول شدهاند. آنها شعار "چه بايد كرد" سر مىدهند و در همه عرصهها هم نظر بنيادگرايانه را اشاعه داده و مخالفان را تهديد مىكنند. اين گروه احتمالا تصور مىكنند كه هر كس در عمرش يك بار مىتواند تاسيسى شود. چون در زمان مقتضى اين عقل و درايت را نداشتهاند كه به عنوان تاسيسى وارد صحنه شوند، امروز هم كه ديگر نيازى به تاسيس نداريم و نيازمند به تكميل هستيم، تاسيسى شدهاند. من بهطور دقيق و با مستندات بسيارى مدعى هستم كه جامعه ما در مرحله تاسيس نيست؛ از مرحله تاسيس گذشته است و در مرحله عمل و برنامهريزى و در مرحله تكميل است. همه بايد براى تكميل جامعه تلاش كنيم.
اگر قرار است افرادى تاسيسى باشند، حدود سى و چند سال دير به دنيا آمدهاند. سىوچند سال دير تغيير شعار و موضع دادهاند و امروز براى اين موضوع خيلى دير است. بهتر است كمى اخلاق و ادب به خرج داده و همراه تكميلى حركت كند. اگر اين افراد و گروهها در آن زمان حضورى حداقل ساكت يا همراه با تاسيسىهاى ايران داشتند، حوزه علم و فقه، دين و سياست و فرهنگ اينقدر دچار زحمت و گرفتارى نمىشد. چه بايد كرد كه بىمهرى و عدم همراهى به وقوع پيوست و زحمت كنشگران اجتماعى و سياسى بيش از حد شد و كار به سختى پيش رفت. امروز بايد از اين افراد خواست كه دست از تاسيسى بودن بردارند و همراه تكميلگرايان به صحنه آمده و با بيان آرام و بدون خشونت، بدون تهديد و ارعاب، بدون اتهام و دشمنى، به همراهى با رقيب پرداخته تا شيوههايى جديد براى عمل درست به دست آيد.
اگر در شرايط تكميلى تا تاسيسىاى كه اشاره كردم، قرار داريم، چرا عدهاى به نفى برنامه و سازماندهى در سطح ملى و تعامل و گفتوگو در سطح جهانى مىپردازند؟ چرا در پى فروپاشى نهادها و موسسات متعدد اجتماعى هستند؟ چرا عمل سياسى را خارج از ظرف آن دنبال مىكنند؟ چرا ديندارى جامعه را بنيادگرايانه جلوه مىدهند؟ چرا صحبت از تاسيس بنيانهاى جديد علمى مىكنند؟ چرا فرصتها را مىسوزانند و هزاران چراى ديگر؟ اين چراها را بهتر است مدعيان امرزين بنيادگرايى در حوزه علم، سياست، اقتصاد و برنامهريزى جواب دهند. اميد است فرصتى براى پاسخ به اين شبهات ارائه شده پيدا كنند.