iran-emrooz.net | Thu, 30.08.2007, 19:38
شاعری از جنس صلح و زندگی
زمانه / ملیحه محمدی
نگاهی به «مرگ را با تو سخنی نيست» گزيده اشعار «اريش فريد»
نام کتاب: «مرگ را با تو سخنی نيست»
گزيده شعرهای اريش فريد
به انتخاب و ترجمه: خسرو ناقد
نشر چشمه
120 صفحه
بها: 1600 تومان
تهران ۱۳۸۶
گوشدار
با گوشهای تيز
تا سرانجام دريابی
تو تنها زندگی را میشنوی
مرگ را با تو سخنی نيست
مرگ سخن راندن نتواند.
زندگان
از مرگ میگويند
زیرا که ...
....
اولین بار با نام «خسرو ناقد» در سال 1372 آشنا شدم. در ماهنامه کِلک به سردبیری علی دهباشی. او 16 شعر از «اریش فرید» را ترجمه کرده بود. اریش فرید را هم همان جا شناختم؛ با شعرهایی که به نظرم بسیار متفاوت میرسیدند. شعر را، وقتی ترجمه شده میخوانی و تو را تکان میدهد، حس سپاسگزاریات میان شاعر و مترجم قسمت میشود؛ چون میدانی، حتی به عنوان یک خواننده شعر، که شعر، خالصترین پیام جان است و در زبانی دیگر آن را نیوشیدن و هنوز لذت بردن، یعنی نشان دادن معجزه جان به اعجاز زبان، و این توانایی مترجم را میطلبد.
ارتباط میان جنایت و نادانی را، من تا آن زمان ندیده یا نشنیده بودم که به این سادگی و کوتاهی برملا شده باشد:
پسربچهها
از سر شوخی
سنگ
به سوی قورباغهها
پرتاب میکنند
قورباغهها
به جد
میمیرند
یا پیوند باشکوه عشق و مرگ و زندگانی را! این چنانی! که شاعر دست آدمی را بگیرد و راهبر شود به عشقی که اندیشهناک است. اندیشهای که اندوه میزاید. به همدردی میکشاند و افسوس که به نومیدی؛ از مرداب نومیدی را برمیخیزاندت تا به پرسشت وا دارد! پرسشی از آن دست که پاسخش به نافرمانی است و فرجامش مرگ! لیک باز به سادگی باشکوهی برایت میخواند که:
....
اما بی نافرمانی
بی همدردی
بی عشق
زندگی چه خواهد بود؟
این 16 شعر، مرا نه تنها به شاعر، که به مترجم و لزوماً به او وابسته کرد و وادار ساخت تا هر جای دیگر دنبالشان بگردم.
سال 72 هنوز من به اینترنت مجهز نبودم تا نام شاعر یا مترجم را به جستجو بگذارم. در همان سال و ماهها هم بود که مهاجرت پیش آمد و از پس ادبار بیشمارش، برخی توفیقها هم روی داد که آشنایی ِ بیشتر با خسرو ناقد و کارهایش از زمره آنها بود. آشنایی با دنیای گزیدههای او از نوشتهها و ترجمهها که زیبا و انسانی بودند. همواره روی به صلح و عشق و آرامش داشتند و در گریز از جنگ وخشم؛ بی آن که بر ستم و بیعدالتی و سلطه خشونتبار قدرتمندان بر جهان چشم پوشیده باشد.
ادبیات و فرهنگ ایران در آشنایی و آمیزشش به اروپای آلمانیزبان، از جمله به خسرو ناقد مدیون است. او همچنین ترانههای خیام را به آلمانی ترجمه و با اصل فارسی منتشر کرد. و نیز سال گذشته اشعار گارسیا لورکا را به فارسی برگردانده و همراه با شرحی بر زندگانی او در کتاب «در سايه ماه و مرگ» انتشار داد . مقالات سیاسی او را هم که میخواندم همه ترویج جهانی بود که اریش فرید برایش کوشیده بود؛ که لورکا برایش رزمیده بود و خیام آن را سروده بود و همه تلاشهایی برای ترویج صلح و دوستی و اَمان، میان مردم با مردم، دولت با مردم و ایضاً مردم با دولت تا آنجا که بشود؛ تا آنجا که بفهمند و اگر نه، جنگ نیز تلاشی است برای صلح!
اینها را او نه تنها در شعرها و زندگانی اریش فرید و لورکا و خیام، بلکه با ترجمه نامههای رد و بدل شده میان اینشتین و فروید، و در مقالات «گفتگوی تمدنها» از نشستهای یونسکو، و در بیشمار تلاشهای فرهنگی و ادبیاش نشان کرده و نشان داده است.
جان و جهان او اما، در میان همه آنان بیگمان بیش از همه به اریش فرید نزدیک و شبیه است که ناقد سعی تمامی برای واگویی شعر و زندگی او کرده است. اول بار در دهه هفتاد شمسی که برخی اشعارش را ترجمه و در نشریات فارسی منتشر کرد؛ و سپس 1379 که کتابی را در باره شعر و زندگی او با نام «تیغه لبخند» به دست انتشار سپرد:
«همواره رفتن
با دستانی گشوده
شباروز
بر تيغه لبخندِ تو
فرا میشوم
از ميان سالهای مشّوش
به دوران پيری
بر تيغه لبخندِ تو
...»
اریش فرید یک یهودی آسیبدیده و آواره از سلطه فاشیسم بود که با خشونت فاشیستها، همان گونه در ستیز بود که با ظلم و تجاوز دولت اسرائیل به مردم فلسطین. «ناقد» در این باره میگوید:
«وی نه تنها سياست و دخالت آمريكا در جنگ كره، گواتمالا و ويتنام را به شدت مورد انتقاد قرار میدهد، بلكه دخالت نظامی نيروهای ارتش سرخ و سركوب جنبشهای آزاديخواهانه مردم مجارستان، آلمان شرقی و چكسلواكی را نيز محكوم میدانست. از سويی جنگ كانال سوئز در سال ۱۹۵۶ و همكاری نيروهای فرانسوی- انگليسی با اسرائيل را عليه مصر محكوم میكرد و از سوی ديگر بنای ديوار برلين را فاجعه انسانی بزرگی میدانست. فريد يهودی بود، ولی سياستهای دولت اسرائيل در قبال فلسطينیها را مردود میشمرد و در جريان جنگ شش روزه در سال ۱۹۶۷، در شعری بهعنوان «بشنو اسرائيل» بهطور ضمنی سياست اسرائيل را با ايذاء و اذيت يهوديان در دوران فاشيسم مقايسه كرد.»
اینک کتاب «مرگ را با تو سخنی نیست» جستار و درنگی دیگر است بر شعر و سرگذشت «فرید» که تلاشی دیگر است در حلقه کوشندگانی که علم و هنر و ادبیات را همواره به خدمت انسان و آرمانهای پاکش گرفتهاند. به خدمت تلاش برای مقاومت در برابر ستم و تلاش برای ایجاد جهانی بهتر، انسانیتر.
نثر «خسرو ناقد» هر جا که لازم بوده است، به غنا و ظرافت شعر نشسته است. در متنی «به جای پیشگفتار» در توصیفی از سرزمین اتریش، میهن شاعر، که در سالهای آغازین مهاجرت میزبان نویسنده بوده است، مینویسد:
«سرزمينی است سرسبز و آرام در دامنه كوههای آلپ، با تاريخی كهنسال و پُرماجرا. درياچههای بسيار دارد و جنگلهای گسترده فراوان. خاكش هم حاصلخيز است و هم دامنگير. میگويند: «خاك غربت دامنگير است.» درست است و من آن را در اتريش تجربه كردم. اوايل دهه هفتاد ميلادی بود كه به اين كشور سفر كردم و در شهر كوچكی در كنار رودخانه «مور» چند و چندين سال ماندگار شدم؛ و به راستی كه جان كاستم تا دل از آن ديار بركشيدم و بهغربتی ديگر درافتادم ...»
دهه هفتاد میلادی! دورانی که ایران اسیر استبداد سلطنتی است و داغ شکست سنگین و بدخیمِ مصدق را بر دل دارد، ناقد جوان، در آن حال و هوا درغربت نشسته است. این است که اشعاری را بر میگزیند و ازشاعری میگوید که:
«شعرهايش سرگذشت انسان دردمندی است كه از همان آغاز جوانی طعم تلخ زندگی در غربت را چشيده است؛ بی آن كه عزت نفس و شرافت انسانی و هويت فرهنگی خود را فدای روزمرگی كند، آن هم در روزگاری نكبتبار كه حرمت و حيات انسانی بیارزش شده بود.»
اشعار عاشقانه فرید، زیبا و لطیفند؛ اما نه خالی از بیم و امیدهای جان. و اشعار سیاسی او مروج خشونت و کین و انتقام نیستد. «ناقد» در این باره میگوید:
«وجه تمايز شعرهای فريد با ديگر شعرهای سياسی در آن است كه او نه هيچ گاه خشونت را تبليغ میكند و نه مرگ و كشتار را؛ بلكه كوشيده است تا چهره زشت و غيرانسانی خشونت و خشونتگرايان را با نازكبينی خاص خود نشان دهد و بنماياند.»
او از جمله به ما نشان میدهد که سلوک «اریش فرید» با دنیای خشنی که خواهان تغییرش است، چقدر از روشهای دیگری که تا کنون شناختهایم، متفاوت است! میگوید:
«فريد آنجا كه میخواهد وحشت جنگ و كشتار در ويتنام را برای خوانندگان شعرهايش كه اغلب اروپائياند، باز گو كند، فرياد نمیزند و شعار نمیدهد. بلكه به خانه آنان میرود و ابتدا تصويری آرام و بیدغدغه از زندگی روزمره آنان ترسيم میكند و از دلبستگیهايشان میگويد و دلنگرانیهايشان. سپس با اشارهای، کنايهای، يادی و با جملهای كوتاه تشويش و ناآرامی به دلها میافكند و خواننده را به تأمل و انديشه وا میدارد.»
از وقتی باغبان شاخههای درختان را هرس كرده است
سيبهای باغم درشتتر شدهاند
اما برگهای درخت گلابی آفتزده
پژمردهاند
در ويتنام برگريزان است
فرزندانم همه تندرستند
اما برای پسر كوچكم نگرانم
او هنوز در مدرسه جديدش
با محيط انس نگرفته است
در ويتنام كودكان میميرند
...
خسرو ناقد، شاعری را به ما معرفی میکند که قادر بوده است که همه صعوبت و هولناکی جهان را و تمامی پاکی و سرور انسان را در یک قطعه شعر، به تمامی نشان بدهد:
در گورستانِ يهوديان زمينها را حفر كردهاند
و تابوتها پياپی میآيند، و آفتاب میتابد.
گوركن میگويد: «هفتهها وضع به همين منوال است.»
كودكی شاپرك میگيرد، و پيرمردی میگريد.
جسد پدر با صدايی خفه در گور میافتد.
مشتی گِل در گور میريزم، نمناك و سرد.
قاری ورد خواند. اسبان سياه شيهه میكشند.
بوی تعطيلات تابستان میآيد.
آنان كه باغهای شهرم را از من دريغ داشتهاند
و نيمكتِ روی چمنهای خاكگرفته كنار رودخانه را
آنان پدرم را كشتند
تا من در هوای آزاد بهتماشای بهار بيايم.
داستان زندگانی «اريش فريد» شاعر آلمانیزبان ِ يهودی و اتريشیتبار، و چشمانداز جهانی که او در آن زیست، و جهانی که دوست داشت بیافریند؛ دراین کتاب خواندنی و به خاطر سپردنی است.