iran-emrooz.net | Tue, 29.05.2007, 19:52
دريچه اول مذاکرات ايران و امريکا
ماشاالله شمس الواعظين/شرق
سه شنبه ۸ خرداد ۱۳۸۶
امريکا و ايران بالاخره به طور مستقيم پشت ميز مذاکره نشستند. اين عنوان اصلی خبرهای چند روز اخير در رسانه های بين المللی است. نقطه شروع اين مذاکرات، درخواست عبدالعزيز حکيم رئيس مجلس اعلای اسلامی عراق از تهران و واشينگتن برای انجام مذاکره بر سر بحران عراق است. واشينگتن از زمان اشغال عراق تا امروز تلاش می کرد دو کشور مهم منطقه ای و پيرامونی عراق را از دايره ابتکار عمل های منطقه ای به منظور حل و فصل بحران عراق دور کند. گزارش هميلتون، بيکر و بسياری از صاحب نظران امريکايی با طرح اين استدلال که امريکا نمی تواند بدون توجه به عوامل پيرامونی بحران عراق وضعيت بحران زده اين کشور را بهبود بخشد نسبت به سياست های دولت جورج بوش انتقاد کردند. امريکا از اين نگران بود که نزديکی به تهران و درخواست کمک از ايران برای کاهش فشارهای موجود در عراق، مقدمه ای برای برهم خوردن معادلات موجود باشد. از اين رو واشينگتن پيش از پذيرش اصل مذاکره با تهران، به هم پيمانان خود در اروپا و خاورميانه اطمينان داد که مذاکره با تهران از دايره وضعيت بحران زده عراق فراتر نخواهد رفت. تعيين کروکر سفير جديد امريکا در بغداد به عنوان رئيس هيات مذاکره کننده با ايران و انتخاب بغداد به عنوان محل برگزاری نشست های اين مذاکرات در چارچوب نگرانی امريکا از پيامدهای مذاکره با ايران قابل تفسير است.از سوی ديگر مسوولان ايران نيز به نوبه خود نگرانی های قابل توجيهی داشتند. عمده ترين نگرانی ايران صرف نظر از پيامدهای روانی شکسته شدن اصل عدم مذاکره با امريکا (يعنی اصل هميشگی ايران تا زمانی که امريکا به تغيير رفتار خود با جمهوری اسلامی تن ندهد) اين بوده و هست که ايران به عنوان طرف درگير در اوضاع عراق ظاهر شود.
و در نتيجه نيروهای مخالف اشغال عراق در منطقه و حتی دولت های محافظه کار عرب ايران را در رديف کشورهای برهم زننده ثبات و امنيت عراق دسته بندی کنند. ايران با درک اين معادله، از زبان شخص اول کشور تاکيد کرد که هدف از مذاکره با امريکا يادآوری وظايف و تکاليف نيروهای امريکايی مستقر در عراق به عنوان نيروی اشغالگر است. در همين حال هم امريکا و هم ايران يک هفته پيش از شروع مذاکرات بغداد حملات تبليغاتی خود را عليه يکديگر به اوج رساندند. از يک سو امريکا به صورت پيوسته اعلام می کرد که ايران شبکه ای از نيروهای پيکارجو را عليه نيروهای امريکايی مستقر در عراق مديريت می کند و جنگ افزارهای پيشرفته را برای کشتن سربازان امريکايی در اختيار آنان قرار می دهد. از ديگر سو ايران طی چند روز اخير کشف شبکه جاسوسی امريکا را که با هدف ايجاد بی ثباتی در ايران فعاليت می کرد افشا کرد. اين صورت کلی اوضاع پيش از شروع مذاکرات بغداد بود، اما موضوع از ديروز وارد فاز جديدی شد، دو طرف به توان هيات های نمايندگی خود در مذاکرات بغداد چشم خواهند دوخت. در زير احتمالات پيش روی دو طرف بر پايه خواست ها و مطالبات از پيش تعيين شده شان مورد بررسی قرار می گيرد؛
يکم. نشست اول ايران و امريکا در خوشبينانه ترين وضعيت به معاينات اوليه از قبيل تست نبض، شناخت ظرفيت ها و انتظارات، استماع گزارش از سلسله اقدامات نگران کننده طرفين و در يک کلام حسابرسی برای دستيابی به يک تراز شبه واقعی از وضعيت دو طرف محدود خواهد ماند. در واقع و از آنجا که اين نخستين گام پس از حدود سه دهه از جدايی به شمار می رود، انبوهی و تراکم مسائل فيمابين به دو طرف مذاکره کننده امکان بازخوانی و مرثيه سرايی روند پيشين روابط بحرانی را نمی دهد. از اين رو دو طرف ترجيح می دهند از ميانه راه آن بخش از راه را که به تلاقی دو طرف بر سر تقاطع بحران عراق سوق داده بپيمايند. در نتيجه می توان گفت که عراق به نقطه عطفی در تاريخ روابط چند دهه اخير امريکا و ايران تبديل خواهد شد، زيرا برای واشينگتن بسيار دشوار است که بدون دستيابی به نتايج کما بيش ترميم شده خارج شود. منظور از نتايج کما بيش ترميم شده اين است که ايالات متحده در آغاز اشغال عراق به نتايج حداکثری چشم دوخته بود. اجرای طرح خاورميانه بزرگ، دموکراتيزه کردن نظام های سياسی خاورميانه، برقراری صلح پايدار ميان اعراب و اسرائيل و نهادينه کردن منافع امريکا در حوزه استراتژيک خليج فارس از جمله هدف های جنگ در عراق به شمار می رفت. امريکا در پی سه سال بحران عراق به اين نتيجه رسيد که بايد در هدف های تعيين شده اصلاحاتی انجام داده و به حداقل های ممکن يعنی استقرار دولت باثبات در عراق و جدول بندی زمان خروج نيروهای ائتلاف بين المللی و حفظ وحدت سياسی و تماميت ارضی اين کشور تن داد. اين خواست های حداقلی با منافع ملی ايران در تضاد نيست. از اين رو هم طرف امريکايی و هم طرف ايرانی به نقطه مطلوبی برای شروع مذاکرات دست يافتند.
دوم. دو طرف مذاکره کننده در صورت گذر از دور اول مذاکرات به لايه دوم مذاکره يعنی يافتن سازوکارهای خروج از بحران عراق منتقل خواهند شد. اين بخش از مذاکرات طرفين، دشوار، فنی و زمانبر است. جست و جوی سازوکارهای خروج از بحران بدون ترسيم افق عراق آينده ممکن نيست. بنابراين دو طرف بايد وضعيت ايده آل عراق را مطابق منافع استراتژيک خود تعريف کنند و در مرحله بعدی از پتانسيل خود برای عملی کردن اين وضعيت بهره ببرند. اين خود نيازمند مقدماتی است که تطابق ديدگاه ها و يافتن نقاط مشترک منافع از اولويت های آن است. اگر خوشبينانه به اين دو موضوع بنگريم، دو طرف برای اجرای توافقات دو جانبه بايد به سطحی از روابط مودت آميز رسيده باشند تا قلمرو حياتی يکديگر را برتابند و آن را محترم بشمارند. معنای اين سخن آن است که نمايندگان دو طرف در لايه دوم مذاکرات به پايتخت های خود گزارش خواهند داد که موضوع روابط دوجانبه به مثابه پيش نياز دستيابی به توافق بر سر اجرای طرح های مشترک جهت خارج کردن عراق از بحران کنونی، رخ نموده است. در اين صورت موضوع مذاکره، ترکيب هيات مذاکره کننده و احتمالاً مکان مذاکرات دستخوش تغيير خواهد شد. اگر پرسيده شود که آيا به سود منافع ايران خواهد بود که به لايه دوم مذاکره با امريکا تن دهد، پاسخ اين است که امريکا و ايران حداقل در ميان مدت با دو بحران جدی يعنی عراق و افغانستان دغدغه ها و منافع مشترک دارند، پس بهتر است از هر جايی که شرايط اقتضا کند، دو طرف برای غلبه بر احتمالات شکننده تر بعدی به لايه های عميق تر مذاکرات و موضوعات مورد مذاکره راه يابند، زيرا طولانی شدن دوره های تعليق، امکان جابه جايی در معادلات حاکم و ورود بازيگران ديگر به عرصه بازی هموار می شود. اين برای منافع بلند منطقه ای ايران زيانبار است.
سوم. ورود امريکا و ايران به عرصه مذاکرات مستقيم بر سر عراق بی ترديد صف آرايی نيروهای تاثيرگذار منطقه ای را دستخوش ناآرامی خواهد کرد، زيرا دو طرف امريکا و ايران به هر توافقی که بر سر عراق دست يابند، جابه جايی هايی در عناصر متضرر و بهره مند حوزه عراق در کوتاه مدت به وجود خواهد آمد. به طور کلی و از منظر استراتژيک، اسرائيل در رديف عناصری قرار دارد که از هر نوع توافق امريکا و ايران بر سر مسائل عراق متضرر خواهند شد. البته در اين ميان عناصر متضرر توافق امريکا با ايران طيفی از محافظه کاران عرب تا تندروهای اسرائيل را تشکيل می دهد، اما اسرائيل به عنوان هم پيمان استراتژيک امريکا بيش از ساير عناصر متضرر، در معرض فشار قرار می گيرد، زيرا آشکار است که در صورت ورود قدرتمندانه ايران به معادلات منطقه ای، حوزه تاثيرگذاری اسرائيل به صورت آشکار تغيير خواهد کرد. نتيجه گيری اين معادله آن است که تل آويو به بيش از ناکامی مذاکرات امريکا و ايران در عراق می انديشد و آشکار است که برای اين منظور دست روی دست نخواهد گذارد. علائمی که اسرائيل از طريق برهم زدن معادلات حاکم بر دولت خودمختار فلسطين شروع به فرستادن آن کرده بی ترديد در يک چارچوب بزرگتر با اوضاع عمومی خاورميانه از جمله بحران عراق پيوند دارد، از اين رو مديريت هوشمندانه مذاکرات بغداد، برای دستگاه ديپلماسی کشورمان جنبه حياتی دارد، زيرا بغداد در روند بحران های معلق ايران و امريکا تنها يک دريچه است، اما دريچه ای بسيار مناسب و توجيه پذير. در نتيجه اگر عبور دستگاه ديپلماتيک کشورمان از اين دريچه به سلامتی صورت گيرد، دريچه های ديگری بر سر راه خواهد بود که پرونده هسته ای، بحران خاورميانه و بحران های منطقه ای از جمله آنهاست.