معترضان چگونه در خیزش مهسا (ژینا) اعتراضات را از سوشال مدیا به فضای شهری کشاندند
انقلاب ۱۳۵۷ در ایران را آخرین انقلاب کلاسیک قرن میدانند. پس از آن دیگر شاهد انقلاب با ویژگیهایی چون ایدئولوژی انقلابی، رهبری کاریزماتیک، سازمان انقلابی و... نبودهایم. ویژگیهایی که خاصه در انقلابهای چپگرا بسیار مرسوم بوده است. از سویی نتیجه این انقلابها به سربرآوردن نظامهای سیاسی توتالیتری انجامید که عواقب سهمگین آن موجب شد به کل قافیه را به لیبرال دموکراسی ببازند و به اندیشمندی چون فوکویاما چنان اعتماد و اطمینانی داد که پایان تاریخ را اعلام کرد. کامیابی نسبی، تثبیت و تداوم دموکراسیهای غربی به گونهای موجب هژمونی گفتمان دموکراتیک شده که کمتر فرد، گروه یا حکومتی حتی اگر آن را قبول نداشته باشد، شجاعت مطرح کردن آن را در عرصه عمومی دارد. هرچند دموکراسی نواقص غیرقابل چشمپوشی و بسیاری دارد، اما تنها راه حل مطرح شده، دموکراتیزاسیون بیشتر عنوان میشود. امروزه ملتها یا دموکراتیک هستند یا در سودای آن. شهروندان ایرانی، به ویژه زنان و جوانان ایرانی نیز مستثنی نیستند. حتی اگر ندانند آنچه که در تمنای آن هستند تنها در یک نظام دموکراتیک و سکولار قابل تحقق است.
چندی پیش آصف بیات، استاد جامعهشناسی دانشگاه ایلینوی و سعید مدنی، جامعهشناس برجسته ایرانی که حکم نه ساله خود را در زندان میگذراند در راستای گذار به دموکراسی بحثی حول “جامعه شبکهای” داشتند.
آصف بیات با ارجاع به مانوئل کاستلز، جامعه شناس و نظریه پرداز علوم ارتباطات جامعه شبکهای را بیشتر مختص کشورهای توسعه یافته صنعتی دانست و سعید مدنی نیز از مفهوم “جامعه شبکهای” گاه برای توصیف ارتباطات افراد و گروههای مختلف در بسترهای سنتی و گاه به معنای نوین و تئوریزه شده جدید آن استفاده میکند.
اما جالب است که خود مانوئل کاستلز، که میتوان گفت برجستهترین نظریهپرداز در حوزه بینا رشتهای جامعه شناسی و ارتباطات است، بارها در کتاب و سخنرانیهای خود، تاکید میکند که اولین اعتراضات بر بستر “جامعه شبکهای شده” در سال ۲۰۰۹ در جریان “جنبش سبز” در ایران مشاهده شد. کاستلز همچنین فضای سایبری را در انقلابهای موسوم به بهار عربی و “جنبش تصرف” دارای نقشی کلیدی میداند.
در واقع او بارها تاکید میکند با توجه به میزان کاربران اینترنت “جامعه شبکهای” خاص کشورهای توسعه یافته صنعتی نیست، هرچند در کشورهای مختلف میتواند بسته به شرایط کارکردهای مختلفی پیدا کند.
او در کتاب “شبکههای خشم و امید” “The Networks of outrage and hope” که در سال ۲۰۱۲ منتشر شده از نقش جامعه شبکهای شده در اعتراضات پس از عصر فراگیری اینترنت میگوید.
در اعتراضات سال ۸۸ در ایران فیسبوک و وبلاگها نقش چشمگیری داشتند.
بیتردید میتوان گفت نه مصر، نه تونس و نه بسیاری از کشورهایی عربی که بهار انقلابی آنها را درنوردید، از میزان نفوذ اینترنت در ایران، در سالهای اخیر برخوردار نبودهاند.
در حال حاضر بنا بر آمار رسمی در ایران میزان نفوذ اینترنت بیش از ۸۰ درصد اعلام شده است.
از سویی قطعی و ایجاد اختلال در اینترنت در هنگام ناآرامیها نیز با وجود خسارتهای سنگینی که برای اقتصاد نحیف ایران به همراه دارد، روشی نیست نه حکومت بتواند به صورت مکرر یا در بازه زمانی طولانی از آن استفاده کند. اگر دقت کنیم در اعتراضات سال ۹۸ از آنجا که نظام سیاسی احتمال وقوع شورش را پیش بینی میکرد، موفق شد اینترنت بین المللی را حدود ۱۰ روز کاملا قطع کند، اما در خیزش مهسا (ژینا) با وجود اختلال گسترده، اینترنت به طور کامل قطع نشد. گذشته از این اخیرا اخباری شنیده میشود که پای اینترنت ماهوارهای استارلینک به ایران نیز رسیده و فراگیری آن در آینده میتواند معادلات کنترل حکومتی بر اینترنت را برهم بزند.
کاستلز همچنین معتقد است که در تمامی جنبشهای دهههای اخیر از بهار عربی گرفته تا اعتراضات در برزیل که به لحاظ اقتصادی نیز رشد خوبی را تجربه میکرد، یک کلمه در حال تکرار شدن است.
به معنای کرامت، غرور و شاید به معنای مدرن تر آن سوژگی بشر امروزی.
من با این نگاه به ویژه برای جامعه ایران بسیار همدلم. با وجود فشارهای اقتصادی شدید و فزاینده، اقتصاد در اغلب اعتراضات شکل گرفته در ایران یا محوریت نداشته یا فاکتوری فرعی و تشدید کننده بوده است. بیشترین اعتراضات در ایران از سوی طبقه متوسط شهری صورت گرفته است. در هیچ یک از اعتراضات ۱۸ تیر، جنبش سبز، اعتراض به سقوط هواپیمای اوکراینی و خیزش مهسا(ژینا) اقتصاد نقش محوری نداشته است. حتی به گمان من آبان ۹۸ نیز حاصل نادیده گرفتن مردم، تحقیر آنها و گرانی شبانه بنزین و اظهارات مسئولانی بود که مدام بر خشم مردمِ هیچ انگاشته شده، بنزین میریختند.
در اعتراضات خیابانی، پس از فراگیری اینترنت، اغلب در شبکههای اجتماعی تصاویر و اخباری منتشر میشود که بر خشم جامعه میافزاید و از سوی دیگر به آنها نشان میدهد که تنها نیستند و با این مکانیزم جامعه بر ترسهای خود غلبه میکند.
تنها نبودن به میزان زیادی موجب غلبه بر ترس میشود، حتی بازتاب این مکانیزم گذر از ترس را میتوان در شعارهایی چون “نترسید، نترسید، ما همه با هم هستیم” مشاهده کرد. پس از غلبه بر ترس است که اعتراضات در شبکههای مجازی میتواند به سوی تصرف فضای شهری برود.
البته در این میان فاکتور دیگری نیز میتواند نقشی کلیدی ایفا کند، فراخوان!
به گمان من فراخوان حداقل در ابتدای اعتراضات تنها از سوی افراد و گروههای دارای سرمایه اجتماعی در جامعه مدنی ایران است که با اقبال روبهرو میشود. در واقع ایران شبکهای از کنشگران مدنی از فعال سیاسی و دانشجویی گرفته تا فمنیستها، فعالان صنفی، روزنامهنگاران و ...دارد که این کنشگران در کنار فعالیتهای خود در فضای واقعی، دارای شبکهای از ارتباطات در سوشال مدیا نیز هستند و هرچند ممکن است هیچگاه یکدیگر را از نزدیک ندیده باشند، دورادور میزانی از شناخت و اعتماد بین آنها برقرار است.
در خیزش مهسا(ژینا) ابتدا شایعاتی در شبکههای اجتماعی منتشر شد و سپس آن شایعات به تایید رسانههای رسمی رسید. اولین بار خبر چهارشنبه ۲۳ شهریور منتشر شد و سرانجام جمعه، ۲۵ شهریور وقتی خبرهایی مبنی بر فوت مهسا(ژینا) منتشر شد، در شبکههای اجتماعی خشم و همدلی را برانگیخت که برخی از مردم را ( که اغلب شامل کنشگران مدنی بودند) به مقابل بیمارستان کسرا کشاند.
در یکی دو روز بعد گفتوگو و تولید محتوا حول مساله حجاب و کشته شدن مهسا (ژینا) در بستر شبکههای اجتماعی ادامه داشت و نشانههای خشم و التهاب در جامعه در فضای مجازی قابل رویت بود، هرچند نشانی از کشیده شدن اعتراض به خیابان دیده نمیشد.
اما انتشار یک فراخوان از سوی گروهی فمنیستی اعتراضات را دوشنبه ۲۸ شهریور از شبکههای اجتماعی به خیابان کشید و اولین تجمع گسترده در بلوار کشاوز شکل گرفت و در بعد از ظهر روزهای بعد زنجیرهوار ادامه پیدا کرده و به سایر شهرها نیز کشیده شد.
در اعتراضات شکل گرفته پس از سقوط هواپیمای اوکراینی نیز در ابتدا خشم، غم و حس تحقیری که در شبکههای اجتماعی پس از سه روز پنهانکاری و دروغ شکل گرفته بود، فراخوان برخی افراد شناخته شده و انتشار فراخوانی از سوی جریانهای دانشجویی اعتراضات را از فضای سایبری به مقابل دانشگاه امیرکبیر و پس از به سایر دانشگاهها و حتی برخی خیابانها کشاند.
بدنه خیزش “زن، زندگی، آزادی” چه کسانی بودند؟
در ایران به ویژه در بین جوانان با توجه به اقتصاد ضعیف و بیکاری گسترده، فضای سایبری فرصتی بزرگ برای راه اندازی انواع کسب و کار ایجاد کرده است. بسیاری از جوانان به اینفلوئنسری، فروش محصولات خود به ویژه در اینستاگرام روی آوردهاند. با توجه به برخودهای خشن ماموران شهرداری در سالهای گذشته نیز آنلاینشاپها روز به روز گسترش بیشتری پیدا میکنند.
کنشگران مدنی بیشتر در توییتر فعالیت دارند اما اینستاگرام محبوبترین شبکه اجتماعی در ایران است که ۴۶میلیون کاربر ثبت نامی و ۳۱ میلیون کاربر فعال دارد و بیش از ۱۰ میلیون کسب و کار اینترنتی به صورت مستقیم یا غیرمستقیم از اینستاگرام استفاده میکنند.
اینستاگرام همچنین قابلیت انتشار تصاویر را دارد که میتواند نقش چشمگیری در برانگیختن احساسات ایفا کند. در واقع نه منطق که برانگیخته شدن احساسات است که میتواند موجب غلبه بر ترس و سرریز اعتراضات به فضای شهری شود.
آصف بیات در کتاب “انقلاب را زیستن” به نقش مهم دستفروشان شهری و شبکه ارتباطی بین آنها میپردازد که محمد بوعزیزی، جوانی که با خودسوزیش رشتهای از انقلابها در کشورهای عربی را رقمزد، یکی از همین دستفروشها بود.
شاید بتوان ردپایی از شبکهای مشابه را در اینستاگرام ایرانیان پیدا کرد که در جریان خیزش مهسا(ژینا) کارکردی مشابه همان شبکه دستفروشان پیدا کرد.
من از یک مهر تا آذر ماه ۱۴۰۱ را با بازداشتیهای خیزش مهسا(ژینا) زیستهام، با حدود ۸۰۰ نفر از این بازداشت شدگان زندگی و گفتوگو کردهام.
چهل روز در بازداشتگاه ۲۰۹وزارت اطلاعات و ۴۰ روز در زندان قرچک. زنانی که به بازداشتگاه اوین آورده میشدند اغلب از سوی نیروی امنیتی دارای پروندههای جدیتر ارزیابی شده و بسیاری از آنها به ویژه در روزهای اولیه اعتراضات از کنشگران جامعه مدنی مانند روزنامه نگاران، فعالان سیاسی یا فمنیستها بودند.
اما در زندان قرچک وضعیت متفاوت بود. دو بند برای بازداشتیهای در نظر گرفته شده بود، بند قرنطینه و بند هشت. بند قرنطینه برای افراد بالای ۳۰ سال که نهایتا ظرفیتی حدود ۸۰ نفر داشت و بند ۸ که به حدود ۲۰۰ نفر هم میرسید و برای بازداشتیهای زیر سی سال در نظر گرفته شده بود.
این تفکیک دقیقا رعایت نمیشد ولی به صورت تقریبی میتوان نسبت سنی جمعیت معترضان را تخمین زد. البته باید در نظر گرفت این اعتراضات حتی به دبستانهای دخترانه نیز کشیده شد و من اطلاعی ندارم که دختران زیر ۱۸ سال چون نیکا شاکرمی یا سارینا اسماعیلزاده که بخش مهمی از بدنه اعتراضات را شکل میدادند، به کجا برده میشدند و مثلا از وضعیت جایی مثل کانون اصلاح و تربیت که گفته میشد بازداشتیهای زیر ۱۸ سال به آنجا منتقل میشوند، اطلاعی ندارم.
اما همین بازداشتیها اغلب شامل سه دسته بودند، افرادی که مستقیما در خیابان بازداشت شده بودند، آنها که پس از اعتراضات خیابانی شناسایی شده و در خانههای خود بازداشت شده بودند و دستهای که به دلیل فعالیت در شبکههای اجتماعی به ویژه اینستاگرام بازداشت شده بودند و به نظر من حدود یک سوم بازداشتیها را تشکیل میدادند. اکثر زنانی که به خاطر حضور در خیابان نیز بازداشت شده بودند، همزمان در شبکههای اجتماعی فعالیت داشتند.
حتی به گمان من برخورد با افرادی که در شبکههای اجتماعی فعالیت داشتند، از لحاظ مدت زمانی که در بازداشت به سر میبردند بیشتر از افرادی بود که صرفا در اعتراضات خیابانی حضور داشتند. به ویژه افرادی که اقدام به فیلمبرداری از اعتراضات و انتشار آن کرده بودند، مورد برخورد بسیار سختگیرانهتری قرار میگرفتند.
حتی تولید محتوا با مضمون “زن، زندگی، آزادی” در پیجهای پرایوت موجب دستگیری برخی از زنان شده بود.
اینفلوئنسرهای اینستاگرامی از جمله افراد دیگری بودند که با برخوردهای سخت روبهرو شدند، مانند آرایشگرها یا مربیهای یوگا!
طبقه متوسط، بدنه اصلی خیزش “زن، زندگی، آزادی”
با قطعیت بالایی میتوانم تایید کنم، بدنه اصلی خیزش مهسا(ژینا) بر اساس مشاهده من در زندان طبقه متوسط شهری و همچنین به نسبت کمتری طبقهای است که آصف بیات از آن به عنوان فرودستان شهری یاد میکند.
اما همچنان بدنه اصلی را طبقه متوسط شهری میدانم به این دلیل ساده که با بسیاری از آنها صحبت کردهام، بسیاری از آنان را در شبکههای اجتماعی همچنان دنبال میکنم و سبک زندگی آنها را دیدهام و نکته قابل توجه دیگر اینکه توانایی تهیه قرار وثیقه که معمولا بین ۲۰۰ میلیون تا بیش از یک میلیارد بود را داشتند. در آن بازه زمانی تعداد افرادی که توان تهیه وثیقه را نداشتند به تعداد انگشتان یک دست نیز نمیرسید.
در زندان قرچک معمولا بازداشتیها پس از چند روز تا یک الی دو ماه را در بازداشت موقت بودند و پس از آن اغلب در مرحله بازپرسی یا پس از تشکیل دادگاه با قرار وثیقه آزاد میشدند. به همین دلیل هم من توانستم تنها در عرض ۴۰ روز با صدها نفر آشنا شوم یا گفتوگو کنم.
شاید حتی نیازی به گفتن نداشته باشد اما این زنان جوان ضمن آنکه میدانستند چه نمیخواهند، تصویری داشتند از آنچه میخواستند، تصویری از یک زندگی معمولی، زندگی معمولی یک جوان غربی با همان میزان از عدالت و آزادی و فرصتهایی که برای پیشرفت آنها مهیا است.
“دنیا” رپر با استعدادی بود که آرزو داشت بتواند در کشور خودش کنسرت برگزار کند. دختران جوان با تکنولوژی و امکانات فضای سایبری آشنا بودند و استفاده گستردهای از آن داشتند، من از آنها یاد گرفتم که میتوان هر چیزی را از طریق یوتیوب آموخت!
بسیاری به کارهای هنری علاقه داشتند، خوب میرقصیدند، به آهنگهای رپ علاقه زیادی داشتند و دست جمعی رپهای طولانی با کلمات فشرده و ضرب آهنگ تند میخواندند، از کلمات انگلیسی زیادی استفاده میکردند. بسیاری از آنها تجربه سفر خارج از کشور را داشتند. بسیاری آنها در تقلا برای آیندهای امیدبخش بودند و نمیتوانستند تصویر روشنی از آینده خود در ایران داشته باشند و بسیاری سودای مهاجرت داشتند. وقتی در هواخوری قرچک سرود یراحی را میخواندند وقتی به قسمت “بمان و پس بگیر ” میرسیدند، صداها بلندتر میشد.
من که متولد اواخر دهه شصت هستم و خودم و دوستان اطرافم را افرادی امروزی و گشوده در برابر مسائل مختلف ارزیابی میکردم، با تصویری متفاوت از زندگی و شکاف نسلی با این معترضان روبهرو شدم.
نسبت به من شهروندانی بسیار جهانیتر بودند، شرم کمتر و بیان روانتری از خود داشتند. یا با ملاحظه بسیار کمتری از خواستههای خود سخن میگفتند. راحتتر نسبت به بدن، روابط و تجربههای زیسته خود حرف میزدند.
داشتن دوست پسر و دوستان پسر اجتماعی برای آنها یک مساله عادی و پیش پا افتاده بود و تحمل اعمال اقتدار از سوی خانواده، مردان و حکومت به چشم آنها ناعادلانه و غیر قابل تحمل میرسید و نسبتی بین جهان خود و حاکمیت نمیدیدند.
از ویژگیهای مهم این زنان میزان اقتدارگریزی و سوژگی بالای آنها بود. شبها دسته جمعی اخبار ۲۰:۳۰ را تماشا میکردیم و از نکات جالب برای من واکنش منفی آنها به هر فرد و به ویژه افراد خارج از کشوری بود که حتی به طور ضمنی و نه مستقیم به خود نقش رهبری میدادند یا خیزش “زن، زندگی، آزادی” را حاصل فعالیتهای خود معرفی میکردند. زبان صریح و گاه تندی داشتند.
این جمله که “ما داریم زندانش رو میکشیم، شما چیکاره هستید” را از زبان بسیاری از آنها شنیدم. البته با افرادی که در جریان خیزش در داخل کشور هزینه داده یا از آن حمایت کرده بودند، همدلی بالایی نشان میدادند.
بازداشتیها اما تصور روشنی از نوع نظام سیاسی که برایشان مطلوب بود نداشتند.
گاه با برخی از آنها درباره دموکراسی، لزوم جلوگیری از تمرکز قدرت در یک مقام سیاسی، تفکیک قوا، قانون اساسی متضمن حقوق بشر و آزادیها ...گفتوگو میکردم. ذهن باز و نسبتا منطقی داشتند و در بسیاری از اوقات مشتاقانه چنین بحثهایی را دنبال میکردند.
بر اساس مشاهداتم، به نظرم نمیرسد ما ایرانیان برای آینده با مساله اسلامگرایی که در انقلاب تونس و مصر موجب شکاف سیاسی بین انقلابیون شد، روبهرو باشیم.
اما شاید نداشتن ذهنیت روشن از ساز و کار و نوع حکومتی که میتواند مانع بازتولید دیکتاتوری شود یا عدم آگاهی از نقش اساسی جامعه مدنی در حفاظت از آزادیها و مهار حکومت، مهمترین خطری باشد که در آینده و در مسیر آزادی و دموکراسی با آن روبهرو هستیم. ضرورت جامعه مدنی که مدام نظام سیاسی را رصد کند و جلوی دست اندازیهای آن بایستد حتی اگر حکومتی دموکراتیک تشکیل شود، آن میزان که حیاتی است حتی در بخش تحصیلکرده و نخبگانی درک نشده است. لغزان بودن دموکراسی و به ویژه دموکراسی نوپا، کند بودن آن در برآوردن خواستها و آرزوها مساله دیگری است که در آینده قطعا میتواند مساله ساز شده و مانند بهار عربی در تونس و مصر، برای جامعه ایران نیز ناامیدی به بار آورد.
اوین
دی ماه ۱۴۰۳
* ویدا ربانی؛ روزنامهنگار و دانش آموخته علوم سیاسی
منبع: تلگرام کلمه