وقتی یک سیستم زنده (بدن، سازمان یا نظام سیاسی) وارد مرحله پیری میشود همزمان «کنترلپذیری» و «انعطافپذیری» آن کاهش مییابد. وقتی پیری سیستم عمیق شود، وارد پارادوکس یا ناسازه «غرور و ناتوانی» میشود؛ و از این نقطه است که اضمحلال سیستم آغاز میشود. اضمحلال سیستم بهمعنی ورود سیستم به مرحله خودتخریبی است که مقدمه مرحله چهارم «سقوط» است (اینجا را ببینید (https://t.me/Renani_Mohsen/454)).
وقتی کودک به دنیا میآید بدنش آنچنان منعطف است که میتواند شست پای خودش را بمکد. اما دو سال بعد دیگر چنین کاری برایش ممکن نیست. این کاهش انعطافپذیری در تمام طول عمرش ادامه مییابد تا جایی که در پیری دیگر گردنش هم نمیچرخد و برای دیدن پشتسرش باید تمام قد به عقب برگردد. سازمانها و نظامها نیز اینگونهاند؛ یعنی هرچه از عمرشان بگذرد و ساختارهای قانونی و نهادیشان به سوی انجماد برود، تواناییشان برای گرفتن تصمیماتی از جنس «تحول» کاهش مییابد.
مثلا در اوایل انقلاب بهسادگی میشد از اصلاح قانون اساسی سخن گفت و یکبار هم قانون اساسی اصلاح شد. حتی در سالهای گذشته نیز برخی مقامات ارشد از لزوم اصلاح مجدد قانون اساسی سخن گفتند. اما امروز هیچکس در داخل حکومت جرأت طرح چنین درخواستی را ندارد و هر کس هم در بیرون حکومت چنین درخواستی بکند او را به داشتن قصد براندازی متهم میکنند. یعنی حکومت عملا نمیتواند از امکانات بالقوه و قانونیاش برای حفظ «انعطافپذیری» خود استفاده کند. این یعنی رسیدن سیستم به حد انجماد.
همچنین سیستمهای زنده (بدن، سازمان یا نظام)، در دوران جوانی خود، «کنترلپذیری»شان افزایش مییابد و سپس وقتی وارد دوره پیری میشوند کنترلپذیریشان کاهش مییابد. کودک در نوزادی نمیتواند حرکت دستوپای خود را کنترل کند، اما کمیکه رشد کرد، راه میافتد و سپس دوچرخهسواری میکند و بعد در نوجوانی حرکات ژیمناستیک انجام میدهد. اما با ورود به مرحله پیری، دوباره کنترلپذیریاش کاهش مییابد تا جایی که نمیتواند بدون عصا یا کمک دیگران راه رفتن خود را کنترل کند.
در دهه اول پس از انقلاب، حکومت نه تنها در اجباری ساختن حجاب بلکه در کنترل گروههای مسلح و حتی در به عقبراندن ارتش متجاوز صدام، و فراتر از آن در مدیریت اقتصاد (کنترل قیمتها، ثبات نرخ دلار و ...) موفق عمل کرد؛ یعنی کنترلپذیریاش بالا بود. امروز تقریباً در بیشتر زمینهها کنترلپذیری را از دست داده است.
وقتی یک فرد یا یک ساختار سازمانی یا سیاسی به مرحلهای برسد که همزمان «انعطافپذیری» و «کنترلپذیری»اش پایین بیاید، نشانه مرحله پیری است. امروز حکومت تقریبا در همه عرصههای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی وارد این مرحله شده است.
اکنون پیرمردی را در نظر بگیرید که وارد مراحل پیشرفته پیری شده است یعنی بدنش، هم انعطافپذیری و هم کنترلپذیری خودش را از دست داده است، اما وقتی میخواهند کمکش کنند، غرورش اجازه نمیدهد و با پرخاشگری دستش را میکشد. این وضعیت را «ناسازه غرور و ناتوانی» میگویند. چنین فردی که اجازه نمیدهد دیگران کمکش کنند، با یک حادثه وارد مرحله اضمحلال میشود؛ مثلا با یک زمین خوردن، لگنش میشکند و زمینگیر میشود تا بمیرد.
رفتار حکومت درباره حجاب، در چند سال اخیر، نشانه ورود ساختار سیاسی به مرحله «ناسازه غرور و ناتوانی» است. حکومت، هم میداند (و اگر نمیداند بداند) که دیگر نمیتواند حجاب اجباری را به این نسل تحمیل کند؛ و هم جرأت و توان روانشناختی برای عقبنشینی در این موضوع را ندارد. این وضعیت در حوزههای متعددی نظیر آب، بنزین، فساد، آموزش، آلودگی، سیاستخارجی و ... نیز چنین است.
در سال ۲۰۰۹ پارلمان کانادا طرحی را بررسی میکرد که استفاده از موبایل را هنگام رانندگی غیرقانونی کند. پلیس کانادا با تصویب این قانون مخالفت کرد. استدلال پلیس ساده بود: قانونی که پلیس نتواند اجرا کند، هم قانون را بیاعتبار میکند هم پلیس را.
پیشبینی میکنم که با اجرای قانون «ترویج فرهنگ عفاف و حجاب»، نظام وارد وضعیت «چگالی ناسازگی» شود؛ یعنی نقطهای که تعارضهای درونی سیستم به حداکثر خود میرسد. من از این جهت که اجرای این قانون ممکن است، در زمانهای که این همه فشار اقتصادی برجامعه است، جامعه را عاصی و کشور را وارد فاز بیثباتی کند مخالفم. در عینحال اجرای آنرا فرصت خوبی میدانم تا حکومت به صورت عریان با وضعیت فرسودگی و پیری و گیرافتادگیاش در «ناسازه غرور و ناتوانی» روبهرو شود؛ شاید موجب بیدار شدن و اصلاح رویهاش شود.
توصیه جدی من به حکومت این است که مبارزه با نسل آیندهسازان داخل ایران را بگذارد بعد از حلوفصل مسائل مبارزاتیاش با دنیای خارج. به قوه مجریه نیز توصیه میکنم بر قول رئيسجمهور به مردم متعهد بماند و مسئولیت اجرای این قانون را برعهده مدافعان آن بگذارد.
۱۵ آذر۱۴۰۳
منبع: تلگرام نویسنده