iran-emrooz.net | Tue, 09.01.2007, 20:13
مهاجران ایرانی در آمریكا
سایت جامعه شناسی ایران/ دكتر اكبر مهدی
گفتگوی با پروفسور اكبر مهدی-جامعه شناس
سایت جامعه شناسی ایران در پی دستیابی به یکی از اهداف خود یعنی ایجاد پل ارتباطی بین جامعه شناسی درداخل و خارج از کشور و در نزد متخصصان و پژوهشگران این رشته برای توسعه این دانش و تقویت اندیشه اجتماعی در شناسایی و تحلیل مسائل مرتبط اقدام به انجام مصاحبههای مجازی با صاحبنظران نموده است. در این راه نخستین کسی که این فرصت دست داد جناب پروفسور مهدی است که هم اینک در دانشگاه به تدریس مشغول است. باهم متن این مصاحبه را مطالعه میکنیم:
جامعه شناسی ایران. جناب دکتر مهدی لطفا پیش از هرچیز شرح حالی از سوابق علمی، پژوهشی و آموزشی خود را بگویید و اینکه در حال حاضر پیرامون چه موضوعاتی پژوهش میکنید؟
علی اکبر مهدی. من در دوران دبیرستان از طریق زنده یاد دكتر جواد یوسفیان، كه معلم انشای ما بود، با جامعه شناسی آشنا شدم و از همان ابتدا شیفته این علم شده و تا امروز علاقه خود را نسبت به این موضوع از دست ندادهام. زنده یاد یوسفیان شاگرد دكتر امیر حسین آریانپور بود و از همان دوران دبیرستان من را با كتاب "زمینه جامعه شناسی" ایشان آشنا كرد. لیسانس جامعه شناسی را در دانشگاه ملی بپایان رساندم و قبل از خروج از ایران جزوه مختصری را بصورت كتاب تحت عنوان "در جامعه شناسی خانواده ایرانی" بچاپ رساندم. بلافاصله پس از پایان دوران لیسانس به خارج از كشور آمده و دوره فوق لیسانس و دكترای خود را در همین رشته از دانشگاه ایالتی میشیگان دریافت كردم. پس از اتمام تحصیلات به ترتیب در دانشگاههای دولتی میشیگان، آدریان، مركز ایالت اوهایو، و وزلیین به تدریس جامعه شناسی پرداختهام. در این مدت مقالات و نقدهای متعددی برای نشریات مختلف تخصصی و غیر تخصصی در زمینه جامعه شناسی، خاورمیانه، و ایران به چاپ رساندهام. در سالهای غربت سه كتاب بزبان انگلیسی و یك كتاب از مجموعه مقالات خود به زبان فارسی بچاپ رساندهام. كتاب فارسی در سال ۱۹۹۸ میلادی تحت عنوان "فرهنگ ایرانی، جامعه مدنی، و دغدغه دموكراسی" در كانادا بچاپ رسید. كتابهای انگلیسی زبان عبارتند از "جامعه شناسی در ایران" (با همكاری دكتر عبدالعلی لهسایی زاده)، "نوجوانان در خاورمیانه" و "فرهنگ و سنتهای ایران". آخرین كتاب در ماه گذشته از چاپ خارج شد و با همكاری آقای التون دانیال كه استاد تاریخ در دانشگاههاوایی و از ویراستاران "دانشنامه ایرانیكا" میباشد نوشته شده است. علاقه مندان به آشنایی بیشتر با كارها و فعالیتهای فرهنگی- مطالعاتی من میتوانند به صفحه تارنمای من به اینجا رجوع كنند.
جامعه شناسی ایران. باخبر هستم که یکی از پروژ ههای تحقیقاتی شما در زمینه مهاجران ایرانی است. اجازه دهید از همین جا شروع کنیم. آیا آمار دقیقی درباره تعداد ایرانیان در آمریکا وجود دارد؟ سرشماری سال 2000 تعداد آنان را زیر 400 هزار اعلام کرده بود ولی برخی شواهد حاکی است رقم واقعی با محاسبه پارامترهای مختلف از جمله ذکر محل تولد، 4 برابر این رقم میباشد؟ نظر شما دراین باره چیست؟
علی اکبر مهدی. سر درگمی در باره تعداد ایرانیان در آمریكا، بیشتر از آنكه یك مساله آماری باشد، یك مساله سیاسی و فرهنگی است. گویا موفقیت نسبی ایرانیان در آمریكا میبایستی پشتوانه آماری بیابد و برای ایجاد این پشتوانه هموطنان ما از هیچ نوع اغراقی كوتاهی نمیكنند. من ارقام یك میلیون و نیم را هم از هموطنان شنیدهام. در دو سال اخیر چند دانش آموخته ایرانی در آمریكا، كه تخصص شان در حوزههای علوم غیر انسانی و اجتماعی است، محاسباتی را انجام داده و بر اساس فرضیاتی غیرواقعبینانه و شیوههایی كه از نظر علمی و تحقیقی قابل دفاع نیستند آمارهایی را در تارنماها گزارش كرده اند كه تعداد ایرانیان را نزدیك به ۷۰۰ هزار نفر برآورد میكنند. حقیقت اینست كه اینگونه آمار بیشتر گمانه زنی است و تهیه آنها بر اساس معیارهای شناخته شده علمی در علوم اجتماعی نیست. برای همین است كه شما اثری از این آمار و تحقیق در نشریات معتبر علمی نمیبینید. متاسفانه شرایط سیاسی حاكم بر حضور ایرانیان در آمریكا و رابطه مظنونانه دولت ایران با ایرانیان در خارج از كشور باعث شده است كه این آمار بیش از حد تبلیغ شده و حتی هموطنان ما در ایران را هم دچار این توهم نماید بطوریكه روزنامه ایران در اسفند ماه سال ۱۳۸۲ این محاسبات را گزارش كرده و از وجود یك میلیون و نیم ایرانی در آمریكا یاد میكند. برای اینكه به نادرستی این آمار پی ببریم، باید واقعیتهای زیر را مد نظر قرار دهیم:
در سه سرشماری سراسری آمریكا در سالهای ۱۹۸۰، ۱۹۹۰، و ۲۰۰۰، جمعیت ایرانیانی الاصل آمریكا عبارت بوده اند از ۱۲۱۰۰۰، ۲۸۵۰۰۰، و ۳۳۸۰۰۰ كه در سرشماری اول ۲۴ درصد آنها در آمریكا بدنیا آمده بودند، یعنی نسل دومی محسوب میشوند، در سرشماری دوم حدود ۲۱ درصد و در سرشماری آخر حدود ۱۶ در صد. بیشك این ارقام كاملا دقیقی نیستند، لیكن آنقدر هم دور از واقعیت نیستند كه ما آنها را با ارقامی چهاربرابر جانشین كنیم. از آنجا كه این آمار بر اساس یك سوال راجع به اجداد در سرشماری است و پاسخگویان بالاختیار جواب را مشخص میكنند، احتمال اشتباه، چه به صورت كاهش و چه بصورت افزایش، وجود دارد. نیز باید به این اشتباه ساختاری در نوع پرسشنامه مشكلات دیگری از نوع زیر را اضافه كرد: سو ء تعبیری كه ایرانیان در مورد پرسشنامه سراسری سال ۲۰۰۰ داشتند و هموطنان خود را به غلط پاسخ دادن راهنمایی كردند، ترس یا عدم علاقه بعضی از ایرانیان از آشكاركردن هویت واقعی خود، سردرگمی در تعیین هویت برای نسل دومی و سومیهای ایرانی و خانوادههایی كه خاستگاه ایرانی شان منفصل است.
ولی با همه اینها حدس من اینست كه میزان كم شماری ایرانیان بیش از یك سوم نمیتواند باشد چرا كه اولا رشد جمعیتی ایرانیان در آمریكا در هر سه سرشماری شكل طبیعی داشته و با توجه به شرایط متفاوت سرشماری و موقعیت ایرانیان در سه دهه، میزان جمعیت و رشد آن از انسجام منطقی برخوردار است. ثانیا، میزان این رشد در سرشماری با آمار رسمی مهاجرت (ورود برای اقامت، پناهندگی، و تبدیل موقعیت قانونی به مهاجر در حین حضور در كشور) نزدیكی تنگاتنگی را نشان میدهد. در فاصله سرشماری سالهای ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ میلادی تعداد ۵۴۷۷۵ ایرانی الاصل در آمریكا بدنیا آمده است و اگر شما مهاجران جدید ایرانی را به آن اضافه كنید، رقمی فربه تر از ۳۳۸۰۰۰ بدست نخواهید آورد. ثالثا، آمار دولتی آمریكا، به اضافه گمانه یك سوم كم شماری كه من عرض كردم با آماری كه يك مقام مسئول در سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي در سال ۱۳۸۱ تطبیق میكند که اظهار داشته بود تعداد ایرانیان را بر اساس اطلاعات دولتی نیم میلیون نفر است. و بالاخره اینكه بزرگنمایی ارقام مهاجران ایرانی بی ارتباط نیست با بزرگنماییهای فرهنگی و سیاسی ایرانیان، بویژه بعد از انقلاب كه غرور وطن پرستان افراطی با دین سالاری جمهوری اسلامی، كه آنها آنرا معادل با عرب سالاری میشمارند، سخت خدشه دار شده است.
جامعه شناسی ایران. در مرور بر وضعیت و آمار مهاجران ایرانی در امریکا، شواهدی دردست است که ایرانیان در بین سایر مهاجران دارای وضعیت ممتازی هستند از جمله ازنظر اقتصادی، علمی و تحصیلی، میزان درآمد، کارآفرینی، آموزش زبان و یکپارچگی در جامعه میزبان. بنظر شما مهمترین دلایل این ویژگیها چیست؟
علی اکبر مهدی. در اینكه ایرانیان از جمله "اقلیت"های موفق آمریكا هستند شكی نیست و من از تكرا آمار زیادی كه در این مورد وجود دارد خودداری میكنم. فقط برای نمونه یادآور میشوم كه قریب به ۵۲ درصد ایرانیانی كه در آمریكا مشغول به كار هستند در مشاغل حرفه ای و مدیریتی جای دارند. شما وقتی این رقم را با ۲۵ درصد برای كل خارجی الاصلهای آمریكا مقایسه میكنید به موقعیت حرفه ای ایرانیان در این كشور پی میبرید. بیشك هر موفقیتی بدون كوشش و تلاش هدفمند حاصل نمیگردد. آنچه برای درك این موفقیت لازم است پس زمینههای این موفقیت یا عواملی است كه بطور مستقیم و غیر مستقیم امكان مثمر بودن تلاش ایرانیان برای كسب موقعیتی مطلوب در جامعه میزبان را فراهم آورده است. قریب به ۱۲ درصد از ایرانیانی كه مشغول به كار هستند صاحب مشاغل "خود انگیخته و شخصی" میباشند. این رقم دو برابر همین آمار برای كل مهاجران خارجی االاصل میباشد و نشانه ایست از میزان خودكوشی و خود جوشی ایرانیان مهاجر.
دو عامل عمده و اولیه موفقیت ایرانیان مهاجر در آمریكا بعد از انقلاب تحصیلات بالا و امكانات طبقاتی است. در یك طبقه بندی كلی اگر به ایرانیان آمریكا بنگریم، آنها را میتوانیم به سه گروه مانعه الجمع تقسیم كنیم: (۱) كسانی كه برای تحصیل به آمریكا آمده و یا با استفاده از تحصیلات بالای خود موقعیت قانونی خود را برای سكونت دایم در آمریكا فراهم آورده اند. (۲) كسانی كه از امكانات مالی خود برای سكونت در آمریكا سود جسته اند. (۳) كسانی كه به خاطر اعتقادات و وابستگیهای سیاسی و دینی خود از ایران رانده شده و زندگی در آمریكا را انتخاب كرده اند. گروه آخر شامل پناهندگانی دینی و سیاسی است كه بعضا از امكانات مالی و یا تحصیلات بالا نیز برخوردار بوده اند. این گروه ۸۳۳۷۶ نفر (۲۶ درصد) از ایرانیانی را در بر میگیرد كه در فاصله ۱۹۸۰ تا ۲۰۰۴ میلادی به عنوان پناهنده به آمریكا آمده اند. بیشتر ایرانیان طبقه متوسط به پایین در آمریكا در گروه سوم قرار دارند – گروهی كه از نظر تعداد كمتر از دو گروه دیگر است. بعبارت دیگر، ایرانیان آمریكا از نظر طبقاتی، ریشه در طبقه متوسط به بالا دارند و ورودشان به آمریكا نیازمند امكاناتی بوده كه مهاجران دیگر آمریكایی، مثل مكزیكیها یا پورتوریكوییها، در اختیار نداشتند.
از طرف دیگر، اغلب ایرانیان آمریكا قبل از ورود به آمریكا با زبان انگلیسی آشنا بوده اند و تا حدودی آمادگی بهبود و گسترش آنرا در كشور میزبان داشته اند. طبق آمار سرشماری سال ۲۰۰۰، ایرانیان پنجمین گروه اقلیت تحصیل كرده خارج الاصل در آمریكا هستند (بعد از هندیها، تایوانیها، نیجریه ایها، و روسیها). اینجا "تحصیل كرده" به معنی داشتن تحصیلاتی در حد لیسانس و بالاتر است و در این زمینه ۵۵ در صد ایرانیان در این گروه قرار میگیرند. برای درك ریشه این رقم بالا كافیست كه رقم بالای "فرار مغزها" از ایران را با این رقم مرتبط كنید.
و بالاخره باید بیاد داشت كه اغلب ایرانیان آمریكا از خانوادههای تحصیل كرده ای هستند كه با فرهنگ عرفی غرب آشنا بوده و در ایران در مدارس و دانشگاههای عرفی ای تحصیل كرده اند كه بر اساس معیارهای آموزشی غرب تاسیس شده بودند. بعبارت دیگر، بسیاری از ایرانیان آمریكا قبل از آمدن به آمریكا به نوعی "غربگرا" یا "غربزده" (نه به مفهوم منفی كه آل احمد بدان نسبت میدهد) بودند و "همسانی" یا Assimilation برای آنها فراگرد بسیاد دشواری نبوده است. آنها قبل از اینكه به آمریكا بیایند با این فرهنگ "همسانی" و هماهنگی داشته اند. این ویژگیهای خاص ایرانیان آمریكا را از دیگر ایرانیانی كه در كشورهای دیگر هستند متمایز میكند. و در انتها باید در نظر داشت كه قوانین مهاجرتی آمریكا، بجز در باره اقوام نزدیك شهروندان و یا قرعه كشیهای سالانه، به اندازه قوانین كشورهای اروپا و استرالیا و كانادا سخاوتمند نیستند. شرایط پذیرش مهاجر در آمریكا، در مجموع برگزیده طلب تر از كشورهای اروپایی است.
جامعه شناسی ایران. علاوه بر آمارتوفیقات ایرانیان، بنظر میرسد شواهدی هم دردست است که هنوز برخی از ایرانیان نیز در زمره مهاجران آسیب پذیرا نیز دیده میشوند. بیشترین آسیبهای اجتماعی فراگیر میان ایرانیان کدامند و دلایل عمده آنها چیست؟
علی اکبر مهدی. بطور نسبی اغلب ایرانیان مهاجر در آمریكا بنحوی آسیب پذیرند. بخشی از آسیب پذیریها عمومی است و شامل همه ایرانیان میگردد. بخش دیگر آسیب پذیریهای مشخصی است كه فقط گروههای خاصی را آزار میدهد. در سطح عمومی، همه ایرانیان از تبعیضات ضد مسلمانی، ضد ایرانی، و ضد مهاجر در آمریكا رنج میبرند. تبعیضات ضد مسلمانی در سالهای بعد از واقعه سپتامبر سال ۲۰۰1 بسیار شدید شده اند و آندسته از ایرانیان كه اعتقادت دینشان با ظاهرشان نمایان میگردد از نگاه مظنون و مشكوك آمریكاییان مصون نیستند. تبعیضات ضد ایرانی با گروگان گیری بعد از انقلاب آغاز گردید و با فراز و فرود اختلافات پایدار جمهوری اسلامی و آمریكا در نوسان بوده است.
در مور آسیب پذیریهای مشخص، بخشهایی از جامعه ایرانی از نظر طبقاتی آسیب پذیر بوده و از امكانات رفاهی كافی برخوردار نیستند. قریب ۵ درصد ایرانی الاصلهای آمریكا بیكار هستند، در مقایسه با قریب ۷ درصد كل خارجی الاصلها. اغلب این بیكاران را "پناهندگان و تبعیدیان" تشكیل میدهند. اغلب مهاجرانی ایرانی در آمریكا مهاجران "اقتصادی" و "فرهنگی- اعتقادی" هستند، یعنی كسانی كه حضورشان در آمریكا به خاطر رفاه بیشتر اقتصادی و یا دوری از فرهنگ دینی، سیاسی، و اجتماعی حاكم بر ایران در دوران جمهوری اسلامی است. بخش زیادی از گروه دوم اقلیتهای مذهبی، بویژه یهودیان، بهاییان، ارامنه، و زرتشتیان هستند. در حوزه تبعیدیان سیاسی ایرانی در آمریكا، تعداد زیادی از آنها، بویژه آن بخشی كه از نظر اقتصادی آسیب پذیر است، از عاملان رژیم پهلوی هستند كه انقلاب آنها را غافلگیر كرد و مجبور شدند بدون تداركات لازم ایران را در بحبوحه انقلاب بطور غیر قانونی ترك كنند. مشكل بزرگ این گروه این بود كه نمیتوانست مهارتهای خود را به بازار كار آمریكا انتقال دهد. اینها همان "ارتشیان و دولتمردانی" هستند كه در مطبوعات ایران از آنها بعنوان "تاكسیرانان پا پیتزا فروشان ایرانی در آمریكا" یاد میشود. تبعیدیان فرهنگی ایرانی در آمریكا بیشتر نویسندگان و هنرمندانی هستند كه یا خود قبلا در آمریكا تحصیل كرده اند و امكان برگشت به آمریكا برایشان بیشتر بود و یا كسانی كه اقوام و یا دوستانی در اینجا داشتند كه امكان مهاجرت زنجیره ای آنها را ممكن میكرد. بخش دیگر ایرانیان آسیب پذیر كسانی هستند كه وضعیت قانونی مناسبی نداشته و هنوز نتوانسته اند "اقامت دایم" یا قانونی در آمریكا را كسب كنند. دانشجویان برجسته ای كه در سالهای اخیر برای تحصیل به آمریكا آمده و از بورسهای دولتی برخوردار نیستند و متكی به پرداخت هزینه از منابع درون كشور هستند نیز در گروه آسیب پذیران اقتصادی قرار میگیرند.
اگر از آسیب پذیری غیر اقتصادی و مشخص یاد كنیم، باید به بخشهای مسن جامعه ایرانی، بویژه كسانی كه دارای فرزند و خویشاوند نیستند و از تنهایی بیش از حد رنج میبرند اشاره كنیم. این افراد با از دست دادن منزلت اجتماعی ای كه در ایران داشته اند دوران پیری را در خلوت آپارتمانها و سكوت متداوم میگذرانند. در سالهای اخیر این گروه بیشترین بیننده تلویزیونهای خارج از كشور را تشكیل میدهند. باید یاد آور شد كه آسیب پذیریهای موضعی و یا نابهنگام، مثل بیماریهای پرهزینه كه به از دست رفتن تمام سرمایه و شغل فرد منجر میشوند، گاه بگاه به سراغ هموطنان میآید. اگرچه این بلایا در همه جا و برای هركس رخ میدهد، لیكن تاثیر خانمانسوز آنها بر مهاجرانی كه در غربت از حمایت مستقیم خانواده و خویشاوندان خود برخوردار نیستند دو چندان است.
در انتها باید از نوعی آسیب پذیری سیاسی و شكاف سیاسی هویت مهاجر یاد كنم كه در سوال شما مطرح نشده است. میدانید كه اندكی بیش از ۶۰ در صد ایرانیان آمریكا تبعیت این كشور را پذیرفته اند. این امر هم از نظر سیاسی و هم از نظر روانی- اجتماعی (هویتی) فرد مهاجر را آسیب پذیر میكند – پدیده ای كه كمتر راجع به آن صحبت میشود ولی ما هر روز با نتایج تلخ آن در زندگی سیاسی مواجه ایم. در شرایط عادی و در صورت وجود قوانین "دوتابعیتی" در هردو كشوری كه فرد مهاجر با آن درگیر است نباید مشكلی برای یك مهاجر از نظر دوگانگی تبعیت و هویت و وطن پرستی بوجود بیاید. میدانید كه اغلب یهودیان اسراییلی كه از آمریكا به آن كشور رفته اند دارای تبعیت دوگانه هستند. با توجه به روابط حسنه بین اسراییل و آمریكا و رفت و آمد و داد و ستدهای مكرر این شهروندان بین دو جامعه، این امر جز در موارد امنیتی هیچ مشكلی برای این شهروندان بوجود نیاورده است. اما در شرایطی كه دو كشور روابط خصمانه دارند و هر دو از شهروندان خود "وفاداری" و "تبعیت" میطلبند، فرد مهاجری كه تبعیت دوگانه دارد از نظر سیاسی آسیب پذیر شده و از نظر "وفاداری" دچار سردرگمی خواهد شد. اگر بین دو كشور جنگی در گیرد، وی به كدامیك باید "وفادار" بماند؟ تا كی و تا چه حد میتواند خود را از آتش هر دو معركه به دور نگه دارد؟ فردی كه در بخش اداری و سیاسی كشور میزبان كار میكند و میداند كه دولت متبوعه دارد بر علیه كشور بومی وی طرحهای تخریبی میریزد، چگونه میتواند "وفاداری دوگانه" خود را در چنین شرایطی حفظ كند؟ حتی در حالت عادی هم این دوگانگی فرد مهاجر را به بی تفاوتی سیاسی و عدم مشاركت فعال در سیاست میكشاند. با توجه به مخالفت سیاسی اكثر ایرانیان مهاجر برون مرزی با جمهوری اسلامی و از خود بیگانگی آنها از هویتی كه امروز جمهوری اسلامی بر جامعه ایران تحمیل كرده است، دو شكاف جغرافیایی "وطن- غربت" بهمراه شكاف "ایرانی- اسلام (عربی، از دیده وطن پرستان افراطی) دست به دست این شكاف "هویتی" داده و مهاجر ایرانی را هم از "خانه قدیم" جدا میكند و هم از "آشیانه جدید". در فضای تضادها، بین هویتهای تحمیلی و انتخابی، هویت سیاسی ایرانی مهاجر یا باید به "جهان وطنی" روی بیاورد، یا خیانت به وطن قدیم و وفاداری به وطن جدید، و یا برعكس. اگر انتخابهای دوم و سوم نامطلوب باشد، انتخاب اول خود به خود مهاجر ایرانی را یا دچار بی عملی سیاسی كرده و یا به نوعی جهان وطنی میكشاند كه مفهوم "وفاداری ملی" برای وی دیگر معنی نمییابد.
از طرف دیگر، با توجه به حساسیت سیاسی ایرانیان به نفوذ و سلطه خارجی، این پدیده "وفاداری- خیانت" مشكل جدی برای مهاجران سیاسی ایرانی است كه مجبورند برای تغییر و تحول سیاسی در كشور اجدادی خود متوسل به دولتهای خارجی گردند. اگر بیاد داشته باشید، در ابتدای انقلاب گروههای سیاسی چپ به آیت اله خمینی اعتراض داشتند كه دكتر ابراهیم یزدی تبعه آمریكا است و نباید وزیر امور خارجه ایران گردد. با اینكه دكتر یزدی این تهمت را رد كرد و اعلان كرد كه هیچ وقت تبعه آمریكا نبوده است، ادبیات سیاسی مخالفین جمهوری اسلامی هنوز هم انباشته است از شایعات و سوءظن در مورد ایشان. سلطنت طلبان هنوز هم وی را عامل آمریكا برای سرنگونی سلطنت میشناسند. همین امر امروز در مورد دیگر ایرانیانی صادق است كه در استخدام ارتش و نهادهای سیاسی دولت آمریكا هستند و یا بطور مستقل با نهادهای سیاسی آمریكا در جهت گسترش منافع آن كشور در ایران بر علیه جمهوری اسلامی همكاری میكنند. مشكل این افراد اینست كه "وطن پرستی" شان در هر دو كشور زیر سوال بوده و همواره از طرف هر دو دولت، حتی وقتی كه مسئولیتی به آنان واگذار میگردد، مظنون بوده و احتمالا تحت مراقبتهای امنیتی و ضد امنیتی قرار میگیرند. طرح انقلاب مخملین توسط دولتهای غربی، بویژه آمریكا، و جستجو برای عاملان بومی بسیاری از ایرانیان را در مقابل انتخاب سنگینی قرار میدهد كه فرار از آن گاه به بی عملی و بی تفاوتی سیاسی میانجامد – راهی كه بسیاری از مهاجران ایرانی انتخاب كرده اند.
جامعه شناسی ایران. جامعه امریکا دراصل جامعه ای مهاجر پذیر است و احتمالا درمقایسه با سایر کشورهای اروپایی درصد پایین تری از تبعیض بین مهاجران و افراد بومی را میتوان درآن مشاهده کرد؟ با این وصف آیا دربازار کار، بهره گیری از خدمات رفاهی، آموزشی و بهداشتی چنین تبعیضی بین امریکاییهای بومی و مهاجران بویژه ایرانیان مهاجر بچشم میخورد؟
علی اکبر مهدی. این واقعیتی است كه آمریكا جامعه بازی است كه درهای آن به روی مهاجران خلاق و آرزومند، اگر كه مشمول شرایط باشند، باز است. در عین حال، بطور تاریخی تبعیض نسبت به اقلیتهای قومی و دینی و سیاسی و فرهنگی همواره در این جامعه وجود داشته است. مهمتر اینكه، یكی از تضادهای جامعه شناسانه جامعه آمریكا در همین مهاجر پذیری و ترس مداوم از مهاجران است. شاید بهترین توجیهی كه برای این تضاد میتوان یافت همان ترسی است كه یابنده گنج برای از دست دادن آن دارد. مهاجرانی كه سختیهای فراوانی را متحمل شده و خود را به خوان این میهمانسرای بزرگ میرسانند نمیخواهند كه نعمات آن توسط نورسید گان كاهش یافته و امكانات مطلوبی را كه با مشقت بدست آورده اند از دست بدهند. از طرف دیگر، باید توجه داشت كه آمریكای قرن بیست و یكم را نباید از جهت ساختاری با آمریكایی قرن نوزدهم یا بیستم مقایسه كرد.
در مورد تبعیضات به طور مشخص باید گفت كه اگرچه تبعیضات شخصی همواره وجود داشته و خواهند داشت، این تبعیضات قانونی است كه مهم میباشند. چرا كه ساختار تبعیضگر، رفتار تبعیض گرایانه را ایجاد میكند، حتی اگر شهروندان از تبعیض متنفر باشند. بعد از جنبش حقوق مدنی كه توسط سیاهان در دهه ۱۳۶۰ انجام گرفت اكثر تبعیضات قانونی نسبت به اقلیتها از میان برداشته شد، اگرچه تخلف از این قوانین وجود داشت و هنوز هم دارد. از نیمه دهه ۶۰ میلادی تا سپتامبر سال 2001 تبعیض رسمی و قانونی مشخصی نسبت به مهاجران قومی وجود نداشت، اگرچه بطور غیر قانونی گاه با افراد و موسسات خصوصی ای مواجه میشدند كه آشكارا و نا آشكارا نسبت به مهاجران رفتار تبعیض آمیز داشتند. بعد از واقعه سپتامبر سال 2001، تبعیض آشكار و سخت گیریهای غیر معمول نسبت به مسلمانان بیشتر شده است. حتی در بعضی از شهرها قوانیینی تبعیض آمیز به تصویب رسیده كه مسلمانان را از دسترسی به بعضی امكانات كه جنبه امنیتی دارند محروم میكند. مثلا در سه سال گذشته كار گرفتن در موسسات دفاعی، حتی برای مسلمانان آمریكایی الاصل، بسیار سخت شده و در مواردی غیر ممكن است. از آنجا كه ایرانیان آمریكا بطور كلی افرادی عرفی هستند و حتی مذهبیون ما هم نسبت به دین رفتاری عرفی داشته و نمادهای دینی در پوشش و ظاهر فیزیكی آنها آشكار نمیگردد، آنها نسبت به مسلمانان كشورهای آسیایی و عربی كمتر با مسلمان ستیزی مواجه میگردند. از طرف دیگر، از آنجا كه بیشتر ایرانیان در محیطهای فرهنگی و اداری و حرفه ای مشغول بكار هستند، كمتر با قشرهای متعصب و نژادپرست در تماس قرار میگیرند. این فاصله آنها را از گزند تبعیضات آشكار بدور میدارد، گرچه تبعیض نا آشكار و غیرمستقیم در هر صورت میتواند وجود داشته باشد.
جامعه شناسی ایران. اخیرا نتیجه مطالعه ای درزمینه نگرش برخی از ایرانیان ساکن درامریکا توسط مدیر سایت به تحلیل گذارده شده است که نشان میداد نگرش ایرانیان با وجودیکه از نظر ذهنی تغییراتی را بخود دیده است ولی هنوز ازنظر عینی و رفتاری چندان تغییرات جدی نکرده است. این امر بخصوص درزمینه تربیت فرزندان، رابطه جنسی پیش از ازدواج بین دختران و پدیده دوشیزگی یا بکارت دختران در انتخاب همسر موضوعیت دارد. نظر شما چیست؟
علی اکبر مهدی. همانطور كه جامعه شناس آمریكایی ویلیام آگبورن بیش از نیم قرن پیش اشاره داشته بود، افكار انسانی مقاومت بیشتری در مقابل تغییر نشان داده و همواره یك "شكاف فرهنگی" بین تحولات عینی و ذهنی وجود دارد. این پدیده در مورد ایرانیان نیز صادق است. میزان دوری یك مهاجر با ارزشهای فرهنگی بومی رابطه مستقیمی با پذیرش ارزشهای فرهنگ میزبان دارد. هرچه فرهنگ پذیری فرد مهاجر بیشتر، میزان همسانی وی با فرهنگ میزبان نیز بیشتر خواهد بود. در عین حال، با توجه به اینكه ایرانیان مهاجر در مجموع از فرهنگ پذیری زیادی برخوردارند و میزان همسانی شان با فرهنگهای میزبان زیاد است، ارزشهای ریشه داری در فرهنگ ایرانی وجود دارند كه گسست از آنها آسان نیست. بخصوص اگر گسست از این ارزشها نتایج منفی و ناگواری را برای فرد همراه داشته باشد.
بطور نسبی این واقعیتی است كه ایرانیان در مورد روابط جنسی حساسیت بیشتری دارند، بویژه در ارتباط با تربیت دختران. در تحقیقی كه من یك دهه قبل در مورد تغییر نقش زنان در خانوادههای مهاجر انجام داده بودم، از پاسخگویان پرسیده بودم كه آیا تمایزی برای دختر و پسر در آموزش و امكانات قایل هستند یا نه. پاسخ قریب به اتفاق "خیر" بود. اما نیمی از همین پاسخگویان در پاسخ به سوالی دیگر علاقه ای به فرستادن دختران خود به مدارس مختلط نشان نمیدادند! این مطالعه و مطالعات مشابه نشان داده اند كه میزان این حساسیت در ارتباط مستقیم با میزان دینداری، سنت گرایی، و نوع و میزان تحصیلات میباشد. نیز باید توجه داشت كه اگر چه این حساسیت بستر فرهنگی دارد، لیكن از چشمه اخلاق و دین نیز تغذیه میكند. به این عوامل باید تاثیرات ناگواری كه در اثر سوء استفادههایی كه در روابط بین زن و مرد وجود دارد را اضافه كرد. هستند بسیاری از ایرانیان كه مخالفتی با روابط قبل از ازدواج دخترانشان ندارند، اگر مطمن باشند كه این روابط سالم بوده و صدمه روحی و جسمی به فرزندشان نخواهد زد. بهرحال میدانیم كه روابط آزاد، چه برای نوجوانان و چه بزرگسالان بدون مخاطره نیست. و بالاخره باید توجه داشت كه این حساسیت بیشتر در میان ایرانیانی مشاهده میشود كه هردو والدین ایرانی میباشند و با جامعه ایرانی در ارتباط تنگاتنگ قرار دارند. ایرانیانی كه پیوند خود را با جامعه ایرانی در مهاجرت قطع كرده و یا محدود داشته اند، در صورت عدم وجود حساسیتهای فردی گرایش زیادی به حفظ ارزشهایی كه در زندگی عینی آنها كارآمدی ندارند نشان نمیدهند.
جامعه شناسی ایران. اعزام طیفی از دانشجویان به خارج از کشور از زمان دارالفنون تا عصر پهلویهای اول و دوم سبب ساز جنبشهای اجتماعی و فکری گسترده ای در ایران شد. فارغ از بررسی ابعاد و پیامدهای این تحولات، خروج ایرانیان و اقامتشان در طول سالهای متمادی در خارج ازکشور چه آثاری بر جنبش روشنفکری و نوزایی فکری و اندیشگی در بین ایرانیان نهاده است؟ آیا اماری هم درخصوص تعداد انتشارات و تولیدات قلمی کاغذی یا بدون کاغذ ایرانیان در امریکا وجود دارد که بتوان با ارقام مشابه در ایران مقایسه کرد؟
علی اکبر مهدی. علاقمندم كه پاسخ این دو سوال را در چند نكته بدهم و از قسمت دوم سوالتان شروع كرده و سپس به سراغ قسمت اول سوالتان بروم، چرا كه حركتهای فكری و اجتماعی ابزار میطلبند و نشریات فرهنگی و موسسات اجتماعی ابزارهای لازم فراگرد جنبشها و تحولات هستند.
۱_ متاسفانه آمار دقیق و منظمی از كلیه نشریاتی كه توسط ایرانیان در آمریكا چاپ شده یا میشود وجود ندارد. این یكی از ویژگیهای ایرانیان آمریكاست كه هنوز مركزی برای جمع آوری اسناد زندگی ایرانیان در آمریكا بوجود نیاورده اند – كاری كه عربها در آمریكا یكسال پیش بصورت موزه آمریكاییان عرب تبار در شهر دیترویت آغاز كردند. البته، مراكزی بنام "خانه ایران" یا "مركز فرهنگی ایرانیان" با نامهایی مشابه اینها در این یا آن ایالت وجود دارد، بویژه در كالیفرنیا، و احتمالا از دریافت نشریات فارسی استقبال هم میكنند (البته اغلب بدون پرداخت آبونمان). لیكن متاسفانه هیچ یك از این مراكز سعی در جمع آوری منظم و دقیق همه این نشریات نكرده است. جمع آوری این اطلاعات با چند مشكل روبروست: پراكندگی ایرانیان در سرزمین پنهاوری مثل آمریكا، مقطعی بودن و یا ناپایدار بودن بسیاری از هفته یا ماه نامههایی كه ایرانیان در ایالتهای مختلف به چاپ رسانده اند، و بالاخره عدم همكاری و ارتباط لازم بین شبكهها و نهادهای فرهنگی ایرانیان.
با این حال، باید اذعان داشت كه ایرانیان از سال ۱۹۸۰ تاكنون نشریات زیادی را چاپ كرده اند كه بعضی از آنها هنوز ادامه دارند و بعضی دیگر هم در زندگی ایرانیان خارج از كشور، و هم در حوزه فرهنگی داخل كشور نیز، بی تاثیر نبوده اند. در دو دهه گذشته من سعی كردهام كه فهرستی از نشریات ایرانیان در آمریكا را تهیه كنم – فهرستی كه بنظر خودم كامل نیست و با توجه به تغییرات پی در پی در كیفیت و كمیت نشریات ایرانی نمیتواند در برگیرنده اطلاعات صد در صد دقیقی باشد. بهر حال، بر اساس این لیست ۴ روزنامه تاكنون به چاپ رسیده است كه از میان آنها فقط یكی هنوز بطور روزمره در كالیفرنیا در حال انتشار است. بسیاری از نشریاتی كه از شكل و شمایل و محتوای روزنامه ای برخوردارند، بصورت "هفته نامه" و یا ماهنامه چاپ شده اند. بیشتر نشریات ایرانی در خارج از كشور بصورت مجله هفتگی, ماهانه، دوماهه، نیم سالانه، و سالانه چاپ شده اند. لیست من دربرگیرنده ۸ نشریه هفتگی، ۹ نشریه ماهانه، ۷ فصلنامه، و ۳۰ نشریه نیم سالانه و گاهنامه فقط در آمریكا میباشد. یكی از پدیدههای جدیدی كه با "شهروند" در كانادا آغاز شد و امروز الگوی موفق تولید نشریات ایرانی در آمریكا شده است توزیع رایگان نشریه ایرانی در میان هموطنان است. این الگو هزینه خود را از تبلیغات بدست آورده و نشریه را بطور سراسری در فروشگاهها و دیگر مراكز ایرانیان پخش میكند.
۲_ اگر از نشریات عمومی، كه اغلب در برگیرنده یك یا چند صفت "فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، علمی، تاریخی، و ورزشی" هستند، بگذریم ما چندین نشریه معتبر داشته یا هنوز داریم كه جنبه علمی و تحقیقی داشته و انتشارشان در جامعه تحقیقی- فرهنگی تاثیر گذار بوده است. دو فصلنامه "ایران نامه" و "ایران شناسی" از نشریات تحقیقی معتبری هستند كه نه تنها هم وزن و همسنگ نشریات جدی در ایران میباشد، بلكه مقالات آنها همه بطور دست اول توسط محققان دانشگاهی و فرهنگی تهیه شده و مورد استناد و تفحص محققین قرار میگیرد. فصلنامه "ره آورد"، كه سردبیر آن آقای حسن شهبازی بتازگی چشم از جهان فرو بستند، از سال ۱۹۸۱ تاكنون دربرگیرنده مقالات تاریخی و فرهنگی- هنری بوده است كه بعضا، بویژه خاطرات دولتمردان دوران پهلوی، میتوانند برای محققین آینده مفید باشند. فصلنامه "كنكاش" كه پس از سالهای اولیه به سالنامه و بعد گاهنامه تبدیل شد و بالاخره از پا افتاد، نشریه روشنفكرانه ای بود كه جزو آغازگران طرحهایهای بازنگرانه در تفكر سیاسی و فرهنگی ایرانیان محسوب میشود. فصلنامه "نیمه دیگر" كه سرنوشتی مشابه "كنكاش" داشت، از آغازگران تفكر فمنیستی عرفی در خارج از كشور محسوب میشود. سه تن از شخصیتهای فرهنگی و دانشگاهی ما كه بعدها بحث "فمنیسم اسلامی" را دامن زدند در میان هیات نویسندگان این نشریه بودند. نیز یكی از همین نویسندگان، زنده یاد خانم پروین پایدار، از پیشگامان ایجاد پل ارتباطی بین زنان عرفی برون مرزی و زنان نواندیش دینی در درون كشور بودند.
۳_ در حوزه رسانههای غیرچاپی (غیر كاغذی)، پرسر و صدا ترین بخش تولید فرهنگی- سیاسی ایرانیان آمریكا رسانههای تصویری-گفتاری آنهاست: دهها رادیوی چند ساعته تا ۲۴ ساعته، ۲۲ كانال تلویزیونی فقط از آمریكا، و دهها پایگاه صوتی و تصویری در تارنمای جهانی، و صدها وبلاگ فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فلسفی. متاسفانه ضعفهای فنی و اداری و محتوایی تلویزیونهای ایرانی آمریكا آنقدر زیاد بوده كه وجهه و چهره ایرانیان آمریكا را در میان ایرانیان درون مرزی خدشه دار كرده اند. امیدوارم كه آنها از افراط و تفریطهای سیاسی_آرمانی خود كاسته و ابعاد مثبت كار خود را با كاهش خطاهای بسیار مبرم جبران كنند. وجود اینهمه رسانه از نظر كمی خود یك سرمایه اجتماعی است كه متاسفانه كاربرد مثبت و هدایت شده ای نیافته است. در میان برنامههای ارایه شده كارهای بسیار مثبتی هم هست، لیكن این برنامههای مثبت و تاثیر گذار هم كم هستند و هم در میان هیاهو و جنجال آفرینی و شارلاتانیزم و بعضا "لات بازی" كسانی كه نه تلویزیون كار آنهاست و نه میتوان هدف آنها را از این شعبده بازیهای سیاسی توجیه كرد گم میشود.
۴- در حوزه تارنمای جهانی و صفحه سازی روی اینترنت ایرانیان موفقیت بیشتری داشته اند، چه توسط گروههای سیاسی، فرهنگی، روشنفكری، و چه گروههای حرفه ای. متاسفانه تعداد آنها آنقدر زیاد است كه هم شمارش آنها آسان نیست و هم تعیین مرجعیت و خاستگاه آنها. یكی از موفق ترین مجلات الكترونیكی ایرانی در سطح جهانی "ایرانیان" (http://www.Iranian.com) میباشد كه توانسته است بنحو چشمگیری هم ایرانیان هر نقطه جهان را بهم متصل كند و هم بین مهاجرین نسل اول و نسل دوم رابطه سازنده ای را برای تبادل نظر در مورد هویت، فرهنگ وهنر، تاریخ، و سیاست ایران و ایرانیان برقرار كند. اگر امروز كسی بخواهد یك تصویر نسبتا درستی از اندیشه ایرانیان نسل دوم و یا ایرانیانی كه از نظر فرهنگی در غرب به نوعی ثبات حرفه ای پیدا كرده اند بدست بیاورد، كافی است كه مطالب این مجله را، كه پنج روز در هفته به روز میشود، مورد بررسی قرار دهد. و بالاخره نباید ذكر نام دو نشریه سنگین و وزین اینترنتی در آمریكا را فراموش كنیم: "نیلگون" (nilgoon.org) با مطالبی فرهنگی، سیاسی، فلسفی و "ایراندوخت" (irandokht.com) بعنوان نشریه ای در باره مسایل زنان. نیلگون به واقع تداوم انترنتی "كنكاش" است كه توسط عبدی كلانتری ویراستاری میگردد.
۵- شاید یكی از بهترین و مهمترین و معتبرترین فعالیتهای فرهنگی-علمی ایرانیان خارج از كشور نشر كتب تحقیقی و علمی در سطح جهانی، معرفی ادبیات و هنر و فرهنگ ایرانی درغرب، و انتشار یكی از برجسته ترین دایره المعارفها در مورد ایران است. در قسمت دایره المعارف، دانشنامه ایرانیكا یكی از ماندگارترین و ثمربخش ترین میراثی است كه به همت دكتر یارشاطر و یاران ایرانی وی كه در مراكز علمی آمریكا هستند بوجود آمده است. متاسفانه، از آنجا كه جامعه ایرانی بسیار سیاست زده است، اخیر بحثهای سیاسی نه چندان مناسبی در مورد این دانشنامه در گرفته است كه نه تنها به پیشبرد چنین امر خطیری كمك نمیكند بلكه ما را به همان بیراهههای سالهای آرمان زده (ایدئولوژیك) قبل از انقلاب و دهه اول انقلاب میكشاند. در حوزه تحقیقی، امروز تعداد قابل ملاحظه ای از كتابهایی كه در مورد ایران نوشته میشود و یا پایان نامههای دانشگاهی كه توسط ایرانیان خارج از كشور انجام میگیرد تحقیقات نابی است كه بخشهای نهفته و پنهان فرهنگ و تاریخ ایران را جلوه بخشیده و ما را در درك تاریخ و فرهنگ و جامعه خود یاری خواهد رساند. نیز امروز ما در غربت "ادبیات مهاجرت" را داریم كه معدودی از آثار آن در بین خوانندگان انگلیسی زبان جذابیت فراوانی یافته است. نشریه "بررسی كتاب" كه توسط مجید روشنگر در كالیفرنیا تهیه و چاپ میگردد "پلی" شده است بین نویسندگان جوان درون و برون از مرز.
در مقیاسی وسیع تر، امروز در زمینه ادبیات و هنر آثار ادبی برجسته ایران توسط بعضی محققان ایرانی و همكاران خارجی شان ترجمه شده و در دسترس انگلیسی زبانان در سراسر جهان قرار گرفته است. در سالهای اخیر جهان با آثار مولوی، حافظ، عطار، سعدی، و حتی معاصرانی مثل شاملو و اخوان ثالث بیشتر آشنایی یافته است تا قبل از حضور گسترده ایرانیان در خارج از كشور. باید به این حقیقت ناگفته اذعان داشت كه موفقیت آثار برجسته سینمایی و ادبی ما در غرب در دو دهه گذشته از یاری و همكاری ایرانیانی كه در مراكز علمی و فرهنگی غرب جای گرفته اند برخوردار بوده و بدون این همكاریها گسترش این آثار در غرب با مشكلات بیشتری از آنچه كه همواره با آنها مواجه بوده است روبرو میبود. حضور مكرر گروههای موسیقی ایرانی در كشورهای غربی، بویژه آمریكا و اروپا و كانادا، بدون همكاری گردانندگان و شنوندگان و بینندگان ایرانی اگر نه غیر ممكن، بلكه آسان نمینمود.
۶- در حوزه تاثیر گذاری بر درون كشور، نمیتوان به افشاگریهای ایرانیان خارج از كشور در مورد نقض حقوق بشر اشاره نكرد. با همه اشتباه كاریها و افراط و تفریطهای بعضا مضحك، كارنامه ایرانیان خارج از كشور در حوزه انعكاس بخشی به نقض حقوق سیاسی و مدنی در ایران و نمایاندن جنایات ناگفته زندانهای ایران و یا فجایعی كه بر نویسندگان و هنرمندان و فعالین سیاسی درون كشور میرود، كارنامه ای بسیار موفق است. خاطره نویسیهای بسیاری از زندانیان پیشین، انتشار كتابهای جدید درباره مشكلات كارگران و زنان و جوانان، و شرایط عمومی حاكم بر جامعه ایران همه و همه به شناخت آنچه كه در ایران میگذرد یاری رسانده و نیز جمهوری اسلامی را وادار میكند كه رفتار خود را تعدیل كند. این اغراق نیست كه بگوییم بحث "حقوق بشر" را، بعنوان یك مفهوم بنیانی انسانگرایانه و نه ابزار سیاسی ای كه توسط دولتها و گروههای سیاسی بكار برده شده و میشود، روشنفكران و فعالان سیاسی خارج از كشور به گفتمانهای داخلی تحمیل كردند. نو اندیشان دینی و اصلاح طلبان سیاسی درون رژیم حتی در انتهای دولت خاتمی هنوز با احتیاط از این مفاهیم استفاده میكردند. این گروههای سیاسی و حقوق بشری ایرانی در خارج از كشور بودند كه هم دولتهای خارجی را واداشتند كه در مورد حقوق بشر در ایران جدی تر باشد و هم دولت ایران را مجبور كردند كه در این حوزه واكنش نشان دهد، هرچند این واكنش در حد و نوع مطلوب نبوده است.
۷- در مورد تاثیر ایرانیان خارج از كشور در حوزه نوزایی فكری ما نه میتوانیم شرایط امروز را به طور متعارف با دوران گذشته مقایسه كنیم و نه هنوز در شرایطی هستیم كه بتوانیم به ارزیابی این نوزایی بپردازیم. در زمینه تاثیر گذاری، به نظر من انباشت تجربه علمی ایرانیان در خارج از كشور سرمایه عظیمی است كه اگر روزی مدار آرمانی ای كه جمهوری اسلامی به دور جامعه فرهنگی و علمی ایران بسته است گشوده شود میتواند شتاب بخش حركات بسیار درخشانی برای جامعه ایران باشد. تبدیل "فرار مغزها" به "جذب مغزها" میتواند تحول عظیمی در توسعه علمی و فرهنگی و اجتماعی ایران بوجود آورد. همین پدیده را ما پس از سقوط كمونیسم در لهستان شاهد بوده ایم، البته با كیفیتی مختص به همان جامعه. هندوستان بخاطر مشاركت هندیهای متخصصی كه به سرزمین خود بازگشته اند در نیم دهه گذشته بطور شگفت آوری شاهد افزایش چشمگیر تولیدات فن آورانه و صنعتی خود بوده است.
۸- آیا ایران میتواند راه هندوستان و لهستان را طی كند؟ پاسخ به این سوال بر میگردد به "شرایط ارزیابی و مقایسه" كه قبلا از آن یاد كردم. شما باید در نظر داشته باشید كه دولت جمهوری اسلامی در دهه اول انقلاب مسبب خروج ایرانیان متخصص و عرف گرا از كشور بود و در دهه دوم علاقه اش به بازگشت این گروه فقط جنبه مالی و در دهه سوم تا حدی جنبه علمی- فنی داشت. در شكاف عظیم "خودی" و "غیر خودی" كه بعد از انقلاب بر جامعه ایران تحمیل شد، ایرانیان خارج از كشور "غیر خودی" بودند. با همه همدلیها و هماهنگیها، هنوز هم ایرانیان خارج از كشور و هم دولت جمهوری اسلامی در برخورد با یكدیگر جانب احتیاط را میگیرند. اولی از "غضب سیاسی" دومی و دومی از "شیطنت سیاسی" اولی هراس دارد. بدتر اینكه، هم دولت جمهوری اسلامی و هم روشنفكران و كوشندگان سیاسی خارج از كشور از ایجاد و گسترش شكاف بین خود و روشنفكران و سیاستمداران داخل كشور هیچ كوتاهی نكرده اند. برای نمونه، شما كافی است كه فعالیتهای سیاسی- تلویزیونی هنرمند برجسته ایرانی در آمریكا آقای پرویز صیاد را – كه به واقع جزو برنامههای جدی تلویزیونهای خارج از كشور است-- در حوزه تعامل بین ایرانیان درون و برون ارزیابی كنید. سیاست زدگی افراطی اینگونه برخوردها آنچنان فضای مظنون و محدودی را به وجود آورده است كه شما بسختی میتوانید در آن راهی به تعامل سازنده، حتی در مسایل غیر سیاسی، بیابید.
۹- بالاخره لازم است كه در زمینه تاثیرگذاری بر ایران از ابعاد مخرب فرهنگ سیاسی- هویتی خارج از كشور نیز سخنی گفته شود. شرایط سیاسی ناگواری كه بعد از انقلاب بر جامعه ایران حاكم شد نوعی خلاء سیاسی بوجود آورد كه ایرانیان خارج از كشور میتوانستند در پركردن آن موثر باشند. متاسفانه، عدم پختگی سیاسی و فرهنگی كوشندگان سیاسی خارج از كشور نه تنها كمكی به پر كردن این خلا نكرد، بلكه با معرفی موكلان كوتاه قد و بد قواره بعنوان قهرمانان نجات بخش وطن تصویری بسیار نامناسب از جامعه ایرانی خارج از كشور بدست داد. افراط و تفریطهای فرهنگی و سیاسی غیر مفیدی در سالهای اخیر دامنگیر نهادهای سیاسی و ارتباطی ایرانیان خارج از كشور شده است كه علاوه بر ایجاد تشتت فرهنگی گاه به فجایع مضحك نیز میانجامد. كمتر ایرانی خارج از كشور را میشناسم كه از پدیده "هخا"ی اول و "شبه هخا"های امروزی به نیكی یاد كند. هویت سازی از روی خشم، تحریف تاریخ و هویت ایرانی در مقابل تحریفات جمهوری اسلامی، قهرمان سازیهای زودگذر و گاه خنده دار، ... همه و همه انرژی فرهنگی و سیاسی جامعه ایرانی خارج از كشور را تحلیل برده و به كاهش توان بالقوه آن برای تحركات موثر آینده انجامیده است.
همین امروز من فهرستی را از یك پایگاه اینترنتی كه در كالیفرنیا قرار دارد دریافت كردم كه در آن "ایرانیسم" را با "اسلامیسم" مقایسه كرده و صفات هر یك را در مقابل هم قرار داده بود. قبل از اینكه این ویژگیها را بشمارم، تذكر میدهم كه متاسفانه این روزها ایرانیان زیادی در خارج از كشور از اینگونه هویت سازیهای جدید استقبال كرده و حتی اسامی خود را تغییر میدهند. البته تغییر نام حق هر كسی است و نكته من انتقاد از عمل شخصی افراد نیست، بلكه اشاره ایست به یك پدیده اجتماعی كه كلیت و ماهیت آن جای تامل دارد. چندی از ویژگیهایی را كه این لیست برای "مكتب ایرانیسم" در مقابل "مكتب اسلامی" مشخص میكند در ذیل نقل میكنم تا ببینید كه تا چه حد این "هویت سازی"ها بی پایه و بر اساس آرزوها و تخیلات است تا واقعیات و حقایق تاریخی. برای نمونه: مردمسالاری در مقابل خلیفه سالاری، آزادگی و آزادی در مقابل بردگی و كنیزی و بندگی، راست گویی در مقابل دروغ گویی (تقیه)، یكسانی دینی و نژادی در مقابل نابرابری دینی و نژادی، برابری و یكسانی زن و مرد در مقابل نابرابری زن و مرد، سپاسگزار بودن از زن در مقابل كتك زدن زنان، لبخند شادی و خوشحالی در مقابل گریستن و روضه خوانی و غم و ناله، خداپرستی در مقابل تازی پرستی و بیگانه پرستی، نوگرایی در مقابل واپسگرایی، احترام به طبیعت و حیوانات در مقابل نزدیكی با حیوانات، دادگستری در مقابل نزدیكی با دختران خردسال، احترام به نزدیكان در مقابل قوانین نزدیكی با عمه و خاله، ..... و لیست همچنان ادامه دارد. آیا واقعا اسلام دارای همه این صفات منفی است و ایرانی دارای همه آن صفات مثبت؟ آیا میشود ماهیت فرهنگ ایرانی و اسلام را به این سادگی در این صفات خلاصه كرد، و این همه را در تقابل دین زرتشت و اسلام معنا بخشید. یكی از دوستان دانشگاهی من كه زرتشتی نیز هست از رویكرد جدید ایرانیان خارج از كشور به دین زرتشتی، در مقابله با اسلامگرایی جمهوری اسلامی، سخت دل نگران بوده و معتقد است كه زیان این پیروان جدید زرتشت بیشتر از سودی است كه آنها به این آیین خواهند رساند.
جامعه شناسی ایران. نقش ایرانیانی که سالیانی درازی از جامعه ایران دور بوده اند در فرایند توسعه، دمکراتیزه کردن و سکولاریزم و فمینیزم را چگونه ارزیابی میکنید؟ حضور ایرانیان در مناصب شغلی سیاسی- اداری و اقتصادی- مالی تا چه حد میتواند در پیشبرد و تسریع فرایندهای مذکور درایران موثر باشد؟
علی اکبر مهدی. همانطور كه در سوال قبلی اشاره كردم در مورد نقش ایرانیان خارج از كشور در حوزه توسعه اقتصادی و علمی كشور هنوز باید منتظر شرایط بهتری در درون و برون كشور بود. از درون، دولت میبایستی واقعا امكانات لازم را برای جذب ایرانیان فرهیخته خارج از كشور فراهم آورده و برخوردش صادقانه و نه ابزاری، باشد. زمینه تحقق این امكان نیز سیاسی است و تا زمانی كه ساختار جمهوری اسلامی آرمانی- مذهبی بماند نمیتوان بازگشت گسترده و موثر ایرانیان خارج از كشور به ایران را متصور بود – اگرچه این بازگشت مقطعی بوده باشد. توسعه علمی نیازمند فضای باز فكری برای بحث و تفحص و تحقیق است و جمهوری اسلامی با رفتارهای علمی كه به نحوی از انحاء باعث شك در ایمان و اعتقادات آرمانی حاكم گردد مخالفت میكند. در اینگونه فضا، حتی در صورت وجود نیرو و امكانات لازم، فقط علم و توسعه ابزاری رشد خواهد كرد و نه علم و توسعه پایه ای و پایدار.
در مورد تحولات دموكراتیك، بیشك ایرانیان خارج از كشور در زمینه تحقیقی كمكهای شایانی به شناخت گذشته و تجربههای تاریخی ایران با عناصر و ابزارهای دموكراتیك در صد سال گذشته انجام داده اند. من برای اختصار از بردن نام آثار متعددی كه چه به زبان فارسی و چه به زبانهای خارجی در این زمینه به چاپ رسیده است احتراز میكنم. یكی از ویژگیهای این تحقیقات آرمان پرهیزی آنها بوده است، بدین معنی كه سعی داشته اند از شیوه تاریخنگاری آرمانگرانه گذشته دوری كرده و صد و اندی سال تجربه سیاسی ایران با ساختارهای نوین را با دیدی غیر آرمانی و بیشتر علمی بررسی كنند. بنظر من این بخش از فعالیتهای خارج از كشوری برای رشد تفكر دموكراتیك در ایران بسیار مفید است. در حوزه سیاسی این مساله، متاسفانه فعالیتهای مثبت و موثر و پایدار كمتر بوده است. یكی از مشكلات عمده در این حوزه اینست كه در زمینه سیاست خارج از كشور نه میتواند و نه باید نقش رهبری تحولات درون كشور را داشته باشد. نقش كوشندگان سیاسی خارج از كشور بیشتر جنبه حمایتی و حداكثر هدایتی دارد. گروههای سیاسی خارج از كشور باید از سخنگویی برای "مردم ایران" پرهیز كرده و آزادانه و بدون هیچ توهمی در میزان اقتدار و امكانات خود به تبلیغ افكار و عقاید خود و پیروان خود بپردازند. فرافكنی و خودبزرگ بینی برای كسانی كه در ساحل آرام غربت نشسته اند كار آسانی است ولی راهی به مقصد نمیبرد.
درباره گفتمان عرفی گرایی، متاسفانه انباشت لازمی از بحثهای سازنده و قابل ملاحظه ای كه بتواند راهگشای مشكل تاریخی- فرهنگی برخورد ما با این پدیده نوگرایانه باشد هنوز ایجاد نشده است، نه در درون كشور و نه در بیرون از كشور. در درون كشور گفتمان عرف گرایی مظلوم بوده و دانشمندان عرف گرای ما باید بحثهای خود را با سانسور و تهدید و فشار سیاسی- آرمانی موجود در جامعه تطبیق دهند. بحثهای هم كه مطرح میشود به خاطر این فضای بسته و اختناق آمیز یا جدی نیستند و یا اگر جدی هستند نمیتوانند در بحث دین آزادی عمل داشته باشند. امكانات لازم هم كه اصلا در اختیار این گروه نیست. جدی ترین بحثهای عرفی ما در این زمینه در ایران مربوط به سید جواد طباطبایی است. برخورد سنت گرایان با این پدیده كاملا از زاویه مخالفت بوده و طرح مساله از طرف آنها بیشتر با تحریف همراه است تا تحلیل. نو اندیشان دینی هم، حتی افرادی مثل علیرضا علوی تبار، متاسفانه بحثهای صادقانه ای را در این زمینه مطرح نكرده اند. به نظر من شاید صادق ترین این افراد خود آقای سروش باشد كه او هم بیشتر هم و غم اش در جهت اثبات این حقیقت است كه اسلام دین عرفی است و بنابراین بحث جدایی دین از دولت به نحوی كه عرف گرایان مطرح میكنند مطرود است! در میان ایرانیان خارج از كشور، متاسفانه، گفتمان عرفگرایی بیشتر "اثباتی" است و ریشه در مخالفت با ساختار سیاسی موجود دارد تا در حل جامع الشرایط تضاد عرف و دین در جامعه در حال گذار ایران. از میان آثار قابل تامل در خارج از كشور باید از نوشتههای محمد رضا نیكفر و محمد برقعی، با دو دیدگاه متفاوت، یاد كرد. بهرحال، ما هنوز در حد نظری نتوانسته ایم به یك تفاهم لازمی در تعریف این پدیده، ارتباطش با جامعه امروز، و نقش آن در ساختار آینده ایران برسیم. در حوزه فمنیسم نیز ما رشد بسیار مهمی در درك مسایل و آشنایی با مشكلات زنان داشته ایم.
جامعه شناسی ایران. درهمین راستا نقش زنان ایرانی مهاجر و فعال در زمینه حقوق زنان و حقوق بشر، تا چه میزان بر توسعه اندیشه برابر خواهی و حق طلبی زنان و جنبش زنان در ایران تاثیر گذارده است و یا میتواند بگذارد؟ میتوانید به برخی از زوایا و مصادیق این تاثیرات اشاره کنید؟ ازسوی دیگر تشت دربین مجامع حقوق بشری در زمینه مسائل زنان تا چه حد فراگیر است و چه آثار زیانباری بر این جنبش میگذارد؟
علی اکبر مهدی. شاید موفق ترین بخش ارتباط درون و برون كشور در حوزه مسایل زنان باشد، گرچه در هر دو سوی مرزها گروههای افراطی هنوز از سرو صدای بیشتری برخوردارند تا كسانی كه در مسیر تحولات پایدار قدم بر میدارند. در یك دهه و نیم گذشته تفاهم بیشتری بین روشنفكران داخل و خارج در مورد مسایل زنان و تعریف مشكلات بوجود آمده است. گرچه كیفیت تاثیر در دو سو متفاوت بوده است، لیكن میزان بردباری و همخوانی هر دو گروه بیشتر شده و نتیجه بیشتر مایه بوده است تا سایه. زنان ایرانی، چه در درون و چه در بیرون از كشور، تحولات چشمگیری را هم در حوزه عمل و هم در حوزه گفتمانهای نظری دامن زده اند كه با مقایسه با گذشته سركوب و مسكوت شده آنها نه تنها چشمگیر بلكه امیدوار كننده نیز هست. حضور گسترده و فزاینده آنها در حوزههای فرهنگی، تعلیم و تربیتی، هنری، ورزشی، و حتی سیاسی امید بخش و كوشش آنها در جهت نهاد آفرینی و نهاد سازی، چه از طریق سازمانهای غیر دولتی و چه سازمانهای مشخصی كه به امور و مشكلات زنان میپردازد زمینه ساز تغییراتی است كه حتی اگر امروز به ثمر ننشیند فردای بهتری را نوید میدهد.
گفتمان فمینیستی دهه ۸۰ صرفا اعتراضی بود و هنوز با مفاهیم حقوق بشری به صورت ارگانیك ارتباط نیافته بود. گفتمان فمینیستی دهه نود از عمق تحقیقی بیشتری برخوردار شده و جنبههای اكتشافی اش به ابعاد اعتراضی آن افزوده شده است. تحقیقات مهرانگیز كار (كه در چند سال گذشته به خارج از كشوریها پیوسته است)، پروین پایدار، افسانه نجم آبادی، نیره توحیدی، ولنتین مقدم، الیز سناساریان،هایده مغیثی، و زیبا میرحسینی كمك شایانی به درك مكانیزم ستم جنسی در ایران كرده است. در سه چهار سال اخیر، این تاملات و تعاملات عمق بیشتری یافته و ابعاد نظری و گفتمان ساز جدیدی را فراهم آورده كه در مسیر تحول آفرینی و نهادینه كردن و رسالتمند كردن تغییر و تحول در موقعیت كلی زنان، و نه فقط ابعاد مدنی و فرهنگی و سیاسی آن، پیش میرود. موفقیت قابل توجه بسیاری از زنان ایرانی در خارج از كشور الگوهای ممكنی را در پیش روی زنان ایرانی درون كشور گذاشته و خلاقیت زنان درون مرزی در مقابله با ساختار سركوبگر و محدودیت آفرین جمهوری اسلامی تحسین زنان برون مرزی را برانگیخته و آنها را برای تحول آفرینی در موقعیت زنان داخل كشور دردمندتر و فعالتر كرده است.
جامعه شناسی ایران. در پایان مایل هستم به یک نکته فرهنگی نیز اشاره کنیم. برخی معتقدند نوعی اگوئیزم و بی اعتمادی اجتماعی که ناشی از ساختار تاریخی ناامنی و فقدان همبستگی ملی در سطح کلان میباشد، در بین ایرانیان وجود دارد. آماری را دیدم که نشان میداد درانتخابات هیئت مدیره اتحادیه تاکسی رانی در یکی از ایالتهای امریکا ازبین 220 نفر تاکسی دار ایرانی حتی یک نفر هم وارد هیئت مدیره نشد و به تعبیری بر اساس فرهنگ اجتماع بیش از 2 نفر ممنوع!، سرمایه اجتماعی دربین ایرانیان بسیار نازل است. آیا این خصیصه فرهنگی دربین ایرانیان مهاجر نیز بویژه نسل اولیها که پایه شخصیت خود را درایران پی ریزی کرده اند، وجود دارد؟ آیا تغییراتی در منش ایرانی مهاجر بچشم میخورد؟ لطفا توضیح دهید.
علی اکبر مهدی. بحث "خودمداری،" به عنوان یك ویژگی فرهنگی و نه فقط یك ویژگی شخصی، بی سابقه نیست و من هم مثل دیگران ابعادی از آنرا یك دهه و نیم قبل مورد بررسی قرار دادم. بهرحال، وجود آن در میان تعداد قابل ملاحظه ای از ایرانیان، در یك تحلیل مقایسه ای، غیرقابل انكار است. نیز در اینكه ایرانیان نسل اول مهاجر ویژگیها بومی خود را به كشور میزبان آورده اند هم شكی نیست. اما باید در نظر داشت كه بعضی از ویژگیهای فرهنگی و شخصیتی در اثر شرایط جدید و تحولاتی كه در فرد مهاجر رخ میدهد دگرگون میگردد. مثلا، در حوزه رفتارهای زنانه و مردانه، ما شاهد جرات مند تر شدن زنان در مقابله با مردسالاری و معتدل شدن گرایشهای مردسالارنه در مردان نسل اول مهاجر هستیم. البته، باید متذكر شد كاهش این ویژگیها در فضاهای "غیر ایرانی"، یعنی شرایطی كه دیگر عوامل تقویت كننده گرایشهای مردسالارنه موثر نیست، بیشتر خودنمایی میكند. بطور مثال، شما در یك مهمانی آمریكایی جلوههای كمرنگ تری از مردسالاری را در رفتار مردان نسل اول ایرانی میبییند و یا زنانی كه ارتباط تنگاتنگشان با خانوادههای خونی شان كمتر شده است جرات و شهامت بیشتری برای مقابله با رفتارهای مردسالارانه شوهرانشان نشان میدهند. از آنجا كه متشكلههای محیط اجتماعی خارج از كشور "غیر ایرانی" است، میزان مردسالاری یا برابر رفتاری مردان ایرانی در حد و میزانی است محیط آمریكایی به آن امكان بروز میدهد. در محیطی كه قوانینی بسیار سختی برای آزار جسمی همسران وجود دارد، مرد ایرانی بسختی میتواند روی زنش دست بلند كند، مگر اینكه حاضر به پرداخت هزینه قانونی باشد. از آنجا كه ما فرضمان بر این است كه رفتار جنسیتی تابع قدرت است و محاسبه سود و زیان بر آن حاكم، نقش ساختار را در محدود كردن رفتار نمیتوان نادیده گرفت.
در مورد نسل دومیها باید گفت كه وضع آنها نسبت به نسل اولیها بسیار متفاوت بوده و شباهت زیادی با هم ندارد. با اینكه میزان مردسالاری و برابررفتاری در نسل دومیها ارتباط مستقیمی با نوع تعلیم و تربیت آنها در خانواده دارد، با اینحال، بیشتر ناشی از شرایط محیطی است كه در آن این رفتارها نمایان میشوند. در مورد این جوانان "شكاف نسلی" با "شكاف فرهنگی-هویتی" بطور تنگاتنگی در آمیخته و علیرغم تضادها و ناهماهنگیهای مقطعی باعث بروز بیشتر الگوهای غربی در رفتار این نسل میگردد. از آنجا كه رفتارهای جنسیتی غربی جلوهای برابرگونه بیشتری دارند، گرایش و رفتار نسل دومیها هم ویژگیهای برابرگونه بیشتری را نسبت به والدینشان بروز میدهند.
جامعه شناسی ایران. شما پیرامون ایرانیان مهاجر دردوبی نیز مطالعاتی داشته اید. درطول دهه اخیر ایرانیان بسیاری خواه صاحب سرمایه و خواه نیروی کار به این منطقه مهاجرت کرده اند و طبیعی است هجوم یکباره تعداد روزافزون ایرانیان سب ساز مسائلی نیز شده است. مهمترین ویژگیهای ایرانیان مهاجر در دوبی خواه مثبت یا منفی کدامند؟ بخشهای اصلی تمرکز ایرانیان در بازار کار دوبی کدامند؟ آینده این تحرکات جغرافیایی را به کدامین سو پیش بینی میکنید؟
علی اکبر مهدی. از آنجا كه (۱) در حال بررسی دادههای این تحقیق هستم، (۲) ابعاد این سوال گسترده است، (۳) بیشتر این مصاحبه روی مسایل ایرانیان آمریكا متمركز بوده است، و (۴) این مصاحبه با پاسخهای بلند من بینهایت طولانی شده است، اجازه دهید كه این سوال را در مصاحبه ای جداگانه و در فرصت دیگری پاسخگو باشم.
سایت جامعه شناسی ایران از وقتی که برای انجام این مصاحبه و نگارش پاسخها صرف کردید سپاسگزار است.