کتاب نهج البلاغه، که مجموعه ای است از سخنان متنوع امام علی بن ابی طالب و توسط سید رضی عالم شیعی در قرن چهارم هجری پدید آمده، صد البته کتاب شریفی است و از جهاتی مهم اما باید توجه داشت که نمی توان از این کتاب و دیگر منابع روایی و حدیثی و متنوع نقلی کهن برنامه برای حکمرانی استخراج و استنباط کرد.
برای روشن شدن مدعا شرحی لازم است:
نهج البلاغه از همان آغاز و به ویژه پس از شرح مفصل ابن ابی الحدید معتزلی در قرن ششم هجری (شرح ابن ابی الحدید در بیست جلد بزرگ منتشر شده است) همواره مورد توجه عموم عالمان و متفکران مسلمان بوده هرچند که شیعیان به دلیل کاملا روشن بدان توجه ویژه داشته اند.
در قرن بیستم میلادی به مقتضای شرایط، توجه به این کتاب بیشتر شد. عالم نوگرای سنی مذهب شیخ محمد عبده با شرحی البته محدود این کتاب را در بیروت منتشر کرد.
اما این کتاب پس از مشروطیت در ایران با اقبال بی سابقه ای مواجه شد. دلیل اصلی آن نیز آن بوده است که نهج البلاغه، افزون بر انتساب آن به امام اول شیعیان و خلیفه چهارم اهل سنت، سرشار است از جملات و قطعات فکری و اجتماعی و سیاسی که هم به درد حکمرانان می خورد و هم به کار اندیشمندان جامعه گرا می آید و هم برای تغییرات اجتماعی حرفی برای گفتن دارد و هم اخلاق گرایان می توانند از آن بیاموزند و هم اهل ادب و بلاغت می توانند از آن اتخاذ سند کنند (گرچه سخنان نادرست و قابل مناقشه هم در این کتاب وجود دارد).
از این رو در هفتاد سال اخیر این کتاب بارها و بارها توسط مترجمان مختلف به پارسی ترجمه شده و اکنون تمامی آنها در دسترس اند.
در هرحال نهج البلاغه در این قرن تا حدود زیادی در جریان دینداران شیعی ایرانی پاسخگوی نیازهای اجتماعی و سیاسی زمان و زمانه بوده است.
در خطبه ها و نامه ها و کلمات مندرج در نهج البلاغه بیش از همه نامه امام به مالک اشتر به عنوان امیر ولایت مهم مصر (که به عهدنامه مالک اشتر شهرت دارد) مورد توجه قرار گرفته و خوانده شده است.
در دهه سی حتی قسمت هایی از این نامه مفصل (البته از متن ادبی و غالبا حماسی جواد فاضل) در نشریه حزب توده ایران نیز بازنشر می شده است. با توجه به این زمینه ها بوده که بخش هایی از نهج البلاغه در ایجاد زمینه های ذهنی و عینی خیزش عمومی مردم و در نهایت وقوع انقلاب موسوم به انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ نقش مهمی داشته است.
در سه دهه پیش از انقلاب مبارزانی چون طالقانی و شریعتی و جوانان دانشگاهی غالبا عضو و یا سمپات سازمان هایی چون سازمان مجاهدین خلق بیش از همه از نهج البلاغه و آموزه های امام علی الهام گرفته بودند. هرچند در دوران پس از انقلاب و در مدیریت جمهوری اسلامی با سرعت نهج البلاغه به حاشیه رفت و فراموش شد و جای آن را «اسلام فقاهتی» و آن هم «فقه جواهری» (اصطلاحی که آیت الله خمینی در دهه شصت بسیار روی آن تکیه می کرد) گرفت.
این هشدار یکی از نمایندگان مجلس اول در نطق عمومی اش، گویای این چرخش عظیم است: با نهج البلاغه انقلاب کردیم و حال می خواهیم با مفاتیح الجنان مملکت را اداره کنیم!!
چنین می نماید که جناب پزشکیان، که به تازگی به عنوان رئیس جمهور انتخاب شده است، بار دیگر گفتارهای نهج البلاغه را به صورت «گفتمان» حکمرانی برگزیده و به صحنه آورده است.
هرچند می توان از قرآن و نهج البلاغه و دیگر متون معتبر دینی به طور کلی و یا موردی استفاده کرد؛ همان گونه که در هزاره نخست پس از اسلام عموم مسلمانان از طریق آشنایی با آموزه های کشورداری پادشاهان عمدتا ساسانی و ارائه «نصحیت الملوک»ها، از سنت های پیشین ایرانی استفاده کرده اند. اکنون نیز می توان از پاره هایی از میراث کهن اعم از مذهبی و ملی استفاده کرد اما سخن آن است که، با استناد به یک جمله و یا چند جمله از قرآن و نهج البلاغه و متون حدیثی و فقهی، عملا نمی توان برنامه اجرایی برای مدیریت استخراج کرد.
برای توضیح این مدعا می توان مفصل استدلال کرد ولی در اینجا فقط به یک نکته اساسی اشاره می شود و آن این که، تجربه جمهوری اسلامی و طرح دعاوی گزافی چون تولید علوم دینی و تأسیس دانشگاه های اسلامی و مدیریت فقهی، به خوبی نشان می دهد که استفاده های گزینشی ولو به حق از یک یا چند جمله از اینجا و آنجا نمی توان قانون و قاعده برای مملکتداری استخراج کرد.
در واقع مشکل فقط در تفسیرها نبوده بلکه اصولا انتظار بیجا از دین و متون دینی، خود مهمترین مشکل بوده و هست.
امیدوارم جناب پزشکیان این نکته مهم و تجربه شده را دریابند.
شنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۳
تلگرام نویسنده