ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Thu, 27.06.2024, 13:14
برای ایران و احتمال انقراضش(۴)

محسن رنانی

بخش چهارم: تو باشرفی – من نیز شاید!

این را برای سهیل، دانشجویم، می‌نویسم که پیام داده بود گرفتار تعارض است: «نوشته‌های شما را خوانده‌ام اما هنوز احساس می‌کنم رأی دادن بی‌شرفی است و انگشت در خون کشتگان جنبش مهسا می‌زنم».

آری سهیل، من هم که انتخابات قبلی را تحریم کرده بودم، در این انتخابات گرفتار تعارض شدم. خیلی فکر کردم تا دریافتم من گرفتار تعارضی شده‌ام که در روانشناسی به آن «ناهماهنگی شناختی» می‌گویند. ازیک‌سو ازخون‌های ریخته شده و چشم‌های نابینا شده، سخت دل‌آزرده‌ بودم و احساس مسئولیت می‌کردم؛ ازسوی‌دیگر به‌خاطر ناتوانی در احقاق حق آنها و مجازات مسببان خون‌ آنها گرفتار عذاب وجدان شده بودم؛ آنگاه برای رهایی از این تعارض و فرار از عذاب وجدان، باور کرده بودم که رای دادن، انگشت زدن در خون آن جانهای پاک است. بعد به ذهنم رسید: نکند برخی از ما که تشویق به رأی ندادن می‌کنیم و به رأی‌دهندگان اهانت می‌کنیم، داریم عذاب وجدان ناشی از خون‌های قبلی را با تشویق و هل دادن جوانان به‌سوی خون‌های تازه، آرام می‌کنیم؟

از خود پرسیدم آیا اگر ما در انتخابات ۱۴۰۰ به دکتر همتی رای داده بودیم، احتمال نداشت که او به عنوان رئيس‌جمهوری میانه‌رو مانع راه‌اندازی و تند رَوی گشت ارشاد شود؟ نمی‌دانم شاید! اما اگر احتمال آن حتی پنجاه درصد هم می‌بود، یعنی با رأی ما احتمال کشته‌شدن مهسا و جانهای عزیز پس آن، نصف می‌شد. پس آیا احتمال ندارد که ما با رای ندادنمان در ۱۴۰۰ در ریخته شدن خونهای جنبش مهسا شریک باشیم؟ می‌بینی سهیل؟ مسائل اجتماعی پیچیده و توبرتو هستند.

تاریخ دموکراسی، پر از تجربه‌های «سرکوب رأی» است. گاهی دولت‌ها با گذاشتن مالیات،‌ شرط سواد یا شرط مرد بودن برای رأی‌دهندگان، سرکوب رأی می‌کنند؛ و گاهی هم گروههای سیاسی که از نتیجه رأی و ازدست دادن مرجعیت و اعتبار خود نگرانند، با تحمیل انواع فشارها (مثل خندیدن به سیاهانی که برای رأی می‌آمدند، متلک‌پرانی به زنانِ در صف رأی، ایستادن جلوی درب ورودی مراکز رأی و تهدید یا تمسخر هرکس که وارد می‌شود، و نظایر آنها) دست به سرکوب رأی زده‌اند. هرگونه تلاش همراه با فشار قانونی یا غیرقانونی، اخلاقی یا غیراخلاقی در جهت منصرف کردن انبوه افراد از حق‌ رأی‌شان، سرکوب رأی محسوب می‌شود؛ خواه از سوی حکومت باشد خواه از سوی سایر گروهها.

پس رأی دادن یا ندادن به خودی خود نه شرافت می‌آورد نه بی‌شرافتی؛ انگیزه‌ها مهم است. شرف یعنی اصالت و بزرگی و ارجمندی؛ و با شرف کسی است که تصمیماتش دارای اصالت و ارجمندی باشد. در کنش‌های اجتماعی، تصمیم اصیل تصمیمی است که بر اساس عقلانیت و در جهت منافع کشور باشد، حتی اگر دلمان نمی‌پسندد. اگر رأی دادن ما بدون اعتقاد و برای فرصت‌طلبی یا خوشایند حکومت باشد؛ یا برعکس، رأی ندادن‌مان از روی ترس از آبرو یا بی‌کلاسی یا تمسخر دیگران باشد، می تواند بی‌صداقی و بنابراین بی‌شرفی باشد. اما اگر صادقانه و با همین عقلِ سلیمِ متعارف خودمان، از روی تعهد به منافع ملی، تصمیم بگیریم که رأی بدهیم یا ندهیم هر دو، کنشی شرافتمندانه‌اند.

این انتخابات از این نظر وضعیت ويژه‌ای دارد. چون بخش بزرگی از جامعه که با این نحوه حکمرانی مخالف است، حالا دو دسته شده‌اند برخی رای می دهند تا مخالفت کنند و برخی رأی نمی‌دهند تا مخالفت کنند. و البته بیشتر آنها نیز بر اساس نگرانی‌شان از آینده کشور است که به چنین تصمیمی رسیده‌اند. دستاورد بزرگ این انتخابات این خواهد بود این که دو گروه بتوانند ضمن احترام به هم و با زبانی پاکیزه درباره منافع ملی و آینده ایران گفتگو کنند؛ و این دارد رخ می دهد.

همان‌گونه که جنبش مهسا توانست شکاف «باحجاب-بی‌حجاب» را در بخشی از جامعه ترمیم ‌کند و اکنون بخش بزرگی از زنان چادری ما نیز معتقدند که حجاب نباید اجباری باشد؛ این انتخابات نیز می‌تواند شکاف «باشرف-بی‌شرف» را پایان ببخشد و همه مخالفان وضع موجود را همدل کند. دیده‌ام در خیلی از خانواده‌ها که همه منتقد وضع موجودند، ولی برخی رأی می‌دهند و برخی نه! اما همه به حق یکدیگر احترام می‌گذارند و هیچ‌کس نمی‌گوید آن‌یکی بی‌شرف است. به گمان من این، نخستین برکت زودهنگام این انتخابات است.

پس سهیل! شرافت، عذاب وجدان یا یکدندگی نیست. شرافت آن است که مهارت شنیدن دیگران را داشته باشی و هرگاه منطقاً دریافتی که برای منافع جامعه باید رفتارت را تغییر بدهی، جرأت تغییر داشته باشی.

ما ایرانیان داریم کم‌کم گفت‌‌وگو را و هم‌شنوی را تمرین می‌کنیم. این یک گام به پیش است. این یک پیروزی است. ما داریم بالغ می‌شویم. ما  داریم به «فهمِ فهمِ دیگری» نزدیک می‌شویم. زنده‌ باد گفت‌وگو، زنده باد رواداری و زنده‌ باد دموکراسی!

هفتم تیر ۱۴۰۳

بخش‌های پیشین پر وبسیات آقای رنانی:
http://www.renani.net
https://t.me/Renani_Mohsen