۱- ایران نیازمند «اصلاحات بنیادی» است. مشکلات در هم پیچیده و تثبیتشده ایران که هر کدام با فشار و حمایت «گروه ذینفع» قدرتمندی تداوم یافته و در مقابل هر راهحلی مقاومت میکند، با تغییر برخی از مسئولان سیاسی و برخی از راهبردها و خطمشیها قابل حل نیستند. باید نظام تصمیمگیری و اداره امور عمومی بهگونهای بنیادی تغییر کند. حداقل تغییرهای ضروری همان است که در پانزده محور بیانیه آقای سیدمحمد خاتمی آمده است.
۲- اصلاحات بنیادی هنگامی بهگونهای مسالمتآمیز در کشور تحقق خواهد یافت که نخست در درون حکومت درکی از این واقعیت پیدا شود که تداوم وضع موجود منجر به «بحران» و در نهایت «فاجعه» خواهد شد. پس از پیدایش این درک، گرایشی برای «بهبودخواهی حکومتی» شکل بگیرد و آمادگی پذیرش تغییر پدید آید، حداقل با هدف بقای بلندمدت. از سوی دیگر، نیروهای اجتماعی دگرگونیخواه بتوانند سازمانیافته و منضبط و با «آرمانگراییِ واقعبینانه» جنبش اجتماعی قدرتمندی را با بهرهگیری از همه ابزارهای مسالمتجویانه پیش ببرند. با همسویی این دو (بهبودخواهی حکومتی و جنبش اجتماعی)، در نقطهای، توافقی ملی برای دگرگونی مسالمتآمیز و کمهزینه شکل میگیرد و آهسته و پیوسته در مسیری پرسنگلاخ پیش میرود.
۳- ریاست قوه مجریه در بهترین وضعیت حدود بیست درصد اختیار و اقتدار برای تصمیمگیری کلان در کشور خواهد داشت. در حالیکه در واقعیت مدتهاست که بخشی از اختیارات ریاست جمهوری از او گرفته شده است. سکانداری سیاست خارجی، هدایت اصلیترین دستگاه امنیتی کشور، ریاست بر نیروی انتظامبخش جامعه (که به غلط نیروی نظامی تصور میشود) و... از جمله این اختیارات هستند. رئیسجمهور بدون بازگشت این اختیارات بسیار ضعیفتر از تعریف رسمی است که از او میشود. بهویژه اگر با مجلسی مواجه باشیم که در فرآیندی بیشتری شبیه به انتصاب و نه انتخاب، شکل گرفته است، با محدودیت و دشواری بیشتری در تصمیمگیری توسط رئیسجمهور روبرو خواهید بود. مجلسی که به واقع نماینده همه مردم باشد، قدرت رئیسجمهور را بهشدت افزایش میدهد.
۴- آیا معنای این سخنان بیتوجهی به انتخابات ریاست جمهوری پیشرو است؟ خیر. عبور یکی از نامزدهای مهمترین تشکل اصلاحطلبان از سد شورای نگهبان، فرصتی را پدید آورده است که باید حداکثر بهرهگیری را از آن کرد. در این زمینه میتوان به چند محور توجه کرد:
الف. نظام اداره امور عمومی در ایران، نظامی ایستا و فاقد کشمکش و تعارض درونی نیست. اگر تغییری در بخشی از این نظام (سیستم) اتفاق بیافتد، هماهنگی میان بخشهای مختلف را دچار اختلال میکند و مانع میشود که هر بخشی با «بازتولید» خود در بخشهای دیگر مشکلات را تثبیت کرده و تداوم ببخشد. به علاوه دگرگونی در یک بخش از سیستم به انتقال دگرگونی به بخشهای دیگر یاری میرساند. به بیان روشنتر یک تغییر (حتی کوچک) در شرایط یک سیستم پویا و دارای تعارض درونی، میتواند به تغییرات بیشتر و بزرگتر منجر گردد. بنابراین از هر تغییری، حتی کوچک، باید استقبال کرد.
ب. میتوان این انتخابات را به فرصتی برای «احیای گفتمان جمهوریت» تبدیل کرد. فعالیت در این انتخابات میتواند به فرصتی برای آموزش و تقویت اعتماد به نفس «جمهور» تبدیل شود. با پیروزی در این انتخابات میتوان «امید» را بازسازی کرد و از مردم منفعل و درمانده، شهروندانی ذیحق و مسئول ساخت. باید به مردم آموخت که خشم چیزی را تغییر نمیدهد، تلاش است که به دگرگونی منجر میشود. تلاش برای همراه کردن دیگران با خود و برداشتن گامهای سنجیده با باز نگه داشتن چشمها. فرصت انتخابات، فرصتی بسیار مناسب و کمهزینه برای تبدیل «خشم» به «تلاش دستهجمعی» است. مردم درمانده، ناامید، خسته و خشمگین فقط برای تخریب بهکار میآیند؛ ایران دیگر تحمل تخریب و خشم رها شده را ندارد. باید تمرین کنیم و چه فرصتی بهتر از این.
پ. درست است که حداکثر اختیار و اقتدار ریاست جمهوری بیست درصد از نظام تصمیمگیری است، اما بیست درصد کم نیست. میتوان با داشتن تیم قدرتمند و کاردان بخشی از مصائب مردم را کم کرد. تغییر را میتوان از حوزههایی شروع کرد که مقاومت کمتری در آنها وجود دارد. میتوان بهجای تغییرات پر سروصدا، به تغییرات کوچک اما ماندگار اندیشید. این کار نیازمند اداره جمعی امور است. تصور این را که میتوان از طریق انتخابات پیشرو به همه اهداف رسید، باید کنار گذاشت. اما این انتخابات را باید جدی گرفت و با مشارکت در آن هم خودمان را ارتقاء دهیم، هم گفتمان سیاسی را و هم زمینهساز دگرگونیهای آهسته و پیوسته آینده شویم.
روزنامه هممیهن