هشتم مارس ٢٠٢٤، هامبورگ
متن سخنرانی در مراسمی به مناسبت ۸ مارس در شهر هامبورگ آلمان
با سپاس از دوستان برگزارکننده برای دعوت من به این نشست و سپاس برای معرفی کوتاه آغازین من و با درود به دوستان حاضر در این نشست، در ابتدا مایلم روز جهانی زن را به همه زنان میهنم و نیز مردان برابری خواه و آزاده شادباش بگویم.
هشت مارس، روز جهانی زن، یادآور مبارزات برابری خواهانه و آزادی طلبانهای است که زنان ایران و جهان برای بدست آوردن حقوق شخصی، اجتماعی، شهروندی و ملی شان تا کنون به پیش برده اند. در هشتم مارس ۱۸۵۷، زنان کارگر کارگاههای پارچهبافی و لباس دوزی در نیویورک آمریکا به خیابانها ریختند و خواهان افزایش دستمزد، کاهش ساعات کار و بهبود شرایط بسیار نامناسب کار شدند. در سال ۱۹۱۳ “دبیرخانه بین المللی زنان” (یکی از نهادهای انترناسیونال سوسیالیستی دوم)، هشتم مارس را با خاطره مبارزه زنان کارگر در آمریکا، بهعنوان «روز جهانی زن» انتخاب کرد. در همان سال، زنان زحمتکش و زنان روشنفکر انقلابی در روسیه تزاری و در سراسر اروپا، مراسم ۸ مارس را بشکل تظاهرات و میتینگ برگزار کردند. در “کنفرانس زنان انترناسیونال سوم کمونیستی” در سال ۱۹۲۱ در مسکو، روز ۸ مارس بهعنوان «روز جهانی زن» بتصویب رسید و بالاخره در سال ۱۹۷۵ سازمان ملل متحد هشتم مارس را بعنوان «روز جهانی زن» برسمیت شناخت. در میهن ما ایران مراسم روز جهانی زن به ابتکار انجمن «پیک سعادت نسوان» با مدیریت «روشنک نوع دوست، اورانوس پاریاب، جمیله صدیقی و سکینه شبرنگ» برای اولین بار در سال ١٣٠٠ در بندر انزلی و نیز در سال ١٣٠١ در شهر رشت برگزار گردیدند. در سال ١٣٠٦ نیز «انجمن بیداری زنان» مراسم ٨ مارس را برگزار کرد که در آن تئاتر «دختر قربانی» اثر «میرزاده عشقی» به نمایش گذاشته شد.
در رژیم کنونی اسلامی حاکم بر ایران، نیمی از جمعیت، همانا زنان میهنمان، از همان آغاز در تفکر و گفتمان دگرستیزانه این حکومت فرودست و بالنتیجه محکوم قلمداد گردیده اند. از این رو آنان در گشودن گره سخت و کور چهل و چند ساله استبداد دینی رژیم فقها در جامعه ما همواره نقشی سترگ ایفا کرده و می کنند. اما اهمیت مقاومت زنان نه فقط به لحاظ کمی، ارزش و وزن ویژه ای دارد، بلکه مهمتر از آن بلحاظ کیفی قابل توجه است، یعنی مقاومت زنان، مقاومتی نشأت گرفته از گذشتهای پربار در رابطه با نقش و جایگاه زنان در عرصه های خانواده، سیاست، اقتصاد، هنر، آموزش و غیره و غیره در درازنای تاریخ کهن ایران میباشد. از این رو شاهد هستیم که سرکوب این تواناییها و فرودست نگاه داشتن زنان با مقاومتی قوی و بایسته از جانب زنان مواجه گردیده است. برای روشنترشدن آن، در ابتدا نگاهی کوتاه داریم به جایگاه زن ایرانی در این عرصه ها در درازنای تاریخمان.
بنا بر نوشتارهای تاریخی بجای مانده برای نسل کنونی ایرانیان و بنا بر روایتهای تاریخ دانان دیگر کشورها درباره کشور مان، زنان ایرانی از دیرباز و در بسیاری از دورانهای تاریخ ایران نقشی جدی ایفا کرده اند. حق مالکیت در میان زنان طبقات بالای ایران از دیرباز وجود داشته است و زنان در دوره های گوناگون از یکسو در سرمایه گذاری کلان در ایران و از سوی دیگر در پیشبرد فعالیتهای عمرانی و عام المنفعه نقش داشته اند. بلحاظ کوتاهی وقت فقط دو نمونه از آنرا بیان می کنم. بنا بر کتیبه های تخت جمشید «ارتبامه دختر داریوش بزرگ» سومین دریافت حقوق را در دربار هحامنشیان داشته است. همچنین ساختن بسیاری از مکانها، از کاروانسرا گرفته تا مدرسه الماسیه و مدرسه حکیم باشی اراک با پشتیبانی مالی «مهد علیا مادر ناصرالدین شاه» در ایران ممکن گردید.
علاوه بر آن توجه به ادبیات و هنر را در طول تاریخ در میان زنان طبقات فرادست جامعه می یابیم. ردپای زنان در سواد آموزی، فراگیری علوم دینی، خطاطی، نقاشی، نگارگری و شعرسرایی در تاریخ ایران بخوبی موجود است. باز هم بلحاظ کوتاهی وقت به ذکر چند نمونه بسنده میکنم. در دههی ١٨٨٠، از جمله مسائل طرح شده از سوی بهاءاللّه اهمیت فراگیری علوم و هنرهای مدرن، ضرورت ارتقای نقش اجتماعی زنان، نیاز به تعلیم و تربیت عمومی (بهویژه برای دختران و بهخصوص در زمینهی علوم و هنرهای مدرن)، اهمیت عدالت و غیره بود. تاسیس مدرسه دخترانه «تربیت» در سال ١٩٠٩ از جمله این اقدامها است. هر جا مدرسه پسرانهای تأسیس میشد، مدرسه دخترانه ای هم گشایش مییافت. نقش ازلیان در آموزش و پرورش نوین و گذر از مکتب خانه به معلم خانه و نهضت مدرسه سازی نیز لازم به یادآوری است. بنابر اسناد بجای مانده از دودمان قاجار، در کل این دوره ۷۵ شاعر زن وجود داشتهاند. از آن جمله هستند در دربار فتحعلی شاه طاووس خانم سوگلی او یا دو زن دیگرش و یا هشت تن از فرزندان وی که شاعر و استاد خوش نویسی بوده اند. عفت السلطنه همسر ناصرالدین شاه در خطاطی و مبانی احترشناسی و شعر و عرفان چیره دست بوده است. فخرالدوله دختر ناصرالدین شاه در نگارگری، موسیقی و خوشنویسی بسیار زبردست بوده و کتابهای «زرین ملک» و «امیرارسلان نامدار» آثار او هستند. در تاریخ نوین ایران کوششهای بی بی خانم استرآبادی نویسنده کتاب «معایب الرجال»، برای راه اندازی اولین مدرسه برای دختران در ایران بنام دوشیزگان، کوششهای طوبی آزموده برای راه اندازی مدرسه ابتدایی و اولین دبیرستان در تهران بعنوان ناموس و یا کوششهای فروغ آذرخشی برای راه اندازی اولین مدرسه دخترانه در مشهد، کوششهای عزت حجتی برای راه اندازی اولین دبستان دخترانه در شهرستان الیگودرز استان لرستان، کوششهای بدری تیمورتاش خواهر عبدالحسین تیمورتاش، برای راه اندازی اولین دانشکده دندانپزشکی ایران در مشهد و یا کوشش روشنک نوعدوست برای راه اندازی مدرسه سعادت نسوان در رشت در سال ١٢٩٦، حضور قمرالملوک وزیری در عرصه موسیقی و غیره و غیره، همه گویای حضور زنان و دختران آگاه، مصمم و پویا در عرصه های هنری و آموزشی در ایران میباشند.
در عرصه سیاست نیز جای پای زنان در تاریخ ایران بخوبی هویداست. هلاله هفتمین پادشاه سلسله کیانیان، آرتمیس یکم دریاسالار مشهور ایرانی فرماندهٔ بخشی از نیروی دریایی ایران در دومین تهاجم ایرانیان به یونان در زمان لشکرکشی خشایارشاه هخامنشی در سال ۴۸۰ پیش از میلاد، آرتادخت وزیر خزانه داری در زمان اردوان چهارم اشکانی، پوراندخت ٢۵مین ملکه سلسله ساسانیان که بر ١٠ کشور حکومت میکرد و اولین ملکه زن جهان بود، نمونههایی از این دست در تاریخ کهن ایران هستند. در تاریخ نوین ایران بهائیان طلایهدار ترویج فعالیت زنان در عرصهی اجتماعی هم بودند. محفل ترقی نسوان در سال ١٩٠٩ تأسیس شد و کلاسهای سوادآموزی، آموزش سخنوری، معلومات عمومی و معارف دینی برای زنان برگزار کرد. فاطمه برغانی قزوینی (طاهره قرةالعین) شاعر، خطیب، عارف که در راه برابری زن و مرد و حضور زنان در اجتماع کوشید، مقالاتی در حمایت از حقوق زنان در روزنامهی ایران نو نوشت و در حدود سال ١٢٢٤ ه. ش. برابر با ١٨٤٨ میلادی در دشت بدشت بدون نقاب و روبنده به سخنرانی پرداخت و شعری نیز در رابطه با مسایل همین سخنرانی سرود.
ای عاشقان ای عاشقان شد آشکارا وجه حق / رفع حجب گردید هان از قدرت ربالخلق
آمد زمان راستی، کژی شد اندر کاستی / آن شد که آن میخواستی از عدل و قانون و نسق
از دیگر کنشگران عرصه سیاست در تاریخ معاصر ایران میتوان از زنان زیر نام برد. زینب پاشا زن مبارز جنبش تنباکو و نیز نهضت مشروطه در تبریز که رهبری دسته مسلحی از زنان و مردان را بعهده داشت و در آخرین سال سلطنت ناصرالدین شاه علیه گران شدن قیمت نان در تبریز به سازماندهی نیروهایش پرداخت، برخی زنان ناصرالدین شاه که از برپایی مشروطه پشتیبانی میکردند، صدیقه دولت آبادی کنشگر در زمینهٔ حقوق زنان و پایهگذار انجمن مخدرات وطن و منتشرکنندهٔ نشریهٔ زبان زنان، بی بی مریم از زنان مبارز ایل بختیاری علیه استبداد صغیر و در راه برپایی مشروطه که خود نیز در مبارزه با قزاقها تفنگ بدست گرفت و مخالف سنت ناف بری، نابرابری حق ارث، نداشتن حق طلاق و نابرابری در برخورداری از آموزش برای زنان در مقایسه با مردان بود، محترم اسکندری از براه اندازندگان انجمن نسوان وطن خواه و از به آتش کشندگان جزوه «مکر زنان» منشر شده توسط روحانیون علیه زنان و حضور اجتماعی آنها و نیز از پشتیبانان افتتاح بانک ملی و مصرف کالاهای داخلی بجای کالاهای وارداتی و یا دکتر فرخ رو پارسای استاد دانشگاه و وزیر آموزش و پرورش، روشنک نوع دوست براه اندازنده انجمن و نیز نشریه ای بنام پیک سعادت نسوان بهمراه سه بانوی دیگر و غیره و غیره، همه نمونههایی از کوششهای مدنی زنان پیشرو در عرصه سیاست در ایران بودند. اتحاد غیبی نسوان نیز نماد دیگری از اراده متشکل زنان، یعنی انجمنی از زنان مشروطه خواه بود که کمی قبل از به توپ بسته شدن مجلس توسط لیاخوف تشکیل شد و در پشتیبانی فکری و عملی از جنبش مشروطه نقش مهمی ایفا کرد. این انجمن با انتشار مقاله ای در نشریه ندای وطن خواهان دادن حق رأی به زنان و حق انتخاب شدن به عنوان نماینده مجلس گردید. در مجموع زنان چه بصورت فردی، چه متشکل در بسیاری از دوره ها در صحنه سیاسی ایران نقش بسزایی بازی کردهاند.
درست قبل از چرخش سیاسی سال ۱۳۵۷، حدود ۳۸درصد دانشجویان دانشگاههای ایران زنان بودند، ۱۵۰۰ زن در مقامهای ارشد مدیریتی در سطح کشور، ۲۲ زن در مجلس شورای ملی و ۵ زن بعنوان شهردار مشغول بکار بودند. ۳۳٪ کل مشاغل آموزش عالی ایران بر عهده زنان بود و دو زن نیز در مقام وزارت و یک زن نیز بعنوان سفیر مشغول به کار بودند. ملکه ایران فرح پهلوی خود در اداره امور فرهنگ و هنر، معماری، آموزش و پرورش و رفاه اجتماعی در ایران آن دوران نقشی جدی ایفا میکرد. براه اندازی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بهمراه لیلی امیرارجمند و یا مسئولیت و یا براه اندازی ۲۴ انجمن، موزه، مؤسسه، دانشگاه و شورای عالی در سطح کشوری از جمله کوششهای وی در این عرصه ها بودند. زنان تا قبل از چرخش سیاسی ۱۳۵۷ با داشتن سطح معینی از رشد و آگاهی اجتماعی، در عرصه های تولید، خدمات و تحصیل و دانش نقش ایفا میکردند و نیز در پیشبرد حرکتهای آزادیخواهانه و علیه استبداد سیاسی حاکم حضور مؤثر داشتند. زنان در سال ۱۳۴۱ خورشیدی برابر با ۱۹۶۲ میلادی برای نخستین بار اجازه شرکت در انتخابات و نامزد شدن برای انتخابات را یافتند، با این توضیح که اعطای حق رای به زنان ایرانی یکی از سه مورد اعتراضی خمینی در تلگراف وی به شاه وقت ایران در سال ۱۳۴۱ خورشیدی بود.
تواناییهای زنان، بویژه در تاریخ معاصر ایران، که من بلحاظ کمی وقت فقط به طرح سرانگشتی آنها بسنده کردم، گویای توانایی و پتانسیل جمع شده در زن ایرانی تا مقطع تغییر قدرت سیاسی در بهمن ۵۷ بود. با این تغییر قدرت سیاسی و همسازی بیشتر چرخه سنت و مذهب که از دیرباز زن ایرانی را از حقوق انسانی خود محروم مینمود، با در دست گرفتن قدرت قانونگزاری و اجرایی از سوی عنصر مذهب و جاری کردن فقه در قوانین اساسی مدنی و قضائی و دهها لایحه و مصوبه در همه ابعاد فرهنگی ـ اجتماعی ـ سیاسی جامعه پس از آن، زنان از همان آغاز در تفکر و گفتمان دگرستیزانه حکومت اسلامی فرودست و بالنتیجه محکوم قلمداد گردیدند.
در درازنای چهارونیم دهه گذشته حکومت اسلامی هر چه بیشتر و بیشتر حقوق زنان را در زمینههای ارث، قانون خانواده، پوشش، آموزش، موسیقی و هنر، ورود به ورزشگاهها، عقد قراردادهای تجاری و مسافرت آزادانه به خارج از کشور بدون اجازه همسر را مورد دست درازی و تضییق قرار داده است. قانون مدنی تدوین شده در سالهای ۱۳۰۹ تا ۱۳۱۳، میزان ارث فرزندان دختر را نصف فرزندان پسر تعیین نموده است. این قانون تا کنون قدرت اجرایی خود را حفظ کرده است. علاوه بر آن گرفتن حق آزادی پوشش از زنان، منع تحصیل آنان در برخی رشتههای آموزشی، محدودیت در عرصه اشتغال زنان و وجود بیکاری گسترده در میان آنان و حتی در میان زنان دارای مدارک عالی آموزشی، گرفتن حق حضانت فرزندان از مادران، کنار گذاشته شدن از مراکز قدرت و تصمیم گیری سیاسی و اقتصادی، منع آواز خواندن تکی زنان، قانونی کردن ازدواج کودکان، وادار کردن زنان به فرار دستجمعی از کشور، رواج فحشاء تحت عنوان صیغه و چندزنی، سنگسار کردن زنان و رواج فروش دختران ایرانی و غیره و غیره از جمله «دستاوردهای» حکومت اسلامی در ایران برای زنان بوده است. سیاست سرکوبی که در جمهوری اسلامی بر روی زنان اعمال میشود بخاطر تضمین موجودیت نظام است، اعم از اینکه زن تحت سرکوب به سیستم اعتقاد داشته باشد و یا نه و یا از آن نافرمانی بکند یا نه. حقوق زنان را حتی نه به نیمی از آنچه که هست و ادعا میکنند، بلکه تماماً و در بسیاری از عرصه های اجتماعی و سیاسی از آنها سلب نمودند.
بر اساس گزارش جهانی فاصله جنسیتی در سال ۲۰۲۳ (Gender Gap Report 2023) منتشره در ۲۰ ژوئن ۲۰۲۲، نرخ مشارکت نیروی کار زنان در ایران: ٠.٢٠٤%، برابری دستمزد زنان و مردان برای کارهای مشابه: ٠.۵٤٢، درآمد برآوردی: ٠.١۷١، نقش زنان در قانونگذاری، مقامات بالا و مدیران: ٠.٢١٩٪، میزان کارگران فنی و حرفهای زن: ٠.۵٣٤% میباشد. یعنی در مجموع، ایران اکنون به لحاظ تأمین برابرحقوقی زنان، در رده صدوچهل و سوم از ۱٤٦ کشور جهان که مورد این بررسی قرار گرقتهاند، قرار دارد.
نقض حقوق بشر در زمینه های قضایی، مقننه و اجرایی و همچنین در زمینه های اجتماعی، مذهبی، سیاسی، اقتصادی، رسانه ای و سیاست خارجی در درازنای چهارونیم دهه گذشته حکومت اسلامی موجب بروز قیامهای فراوان گردیده است که سال گذشته به خیزش پرتوان «زن، زندگی، آزادی» انجامید. برای بررسی توان و ظرفیت بکارگرفته شده یا ظرفیتهای آتی این جنبش و خیزش بهتر است ابتدا بررسی کنیم که مختصات زندگی اجتماعی زنان تحت حکومت اسلامی چیستند و ایرانیان تحت چه شرایطی به مقطع شروع جنبش زن، زندگی، آزادی نزدیک شدند.
از نکات مهم و قابل ذکر در مبارزات زنان ایرانی در زمان حکومت اسلامی، تقابل آنها با آپارتاید جنسیتی حاکم بر ایران و نیز دوسویه بودن مبارزات آنان و همچنین جنبه لیبرال دموکراتیک مبارزات آن است. زنان ایران از یکسو به لحاظ نقش شان در حراست از کانون خانواده و همچنین بخاطر رانده شدن شان به حصار خانه از سوی حکومت اسلامی، مواجه با سفره های خالی خود، و نیز به برکت اینترنت مواجه با سفره رنگین شده دیگر ملل توسط حکومت اسلامی ایران شدهاند و از این رو به تعارض با عملکردهای رژیم اسلامی، که ثبات اقتصادی ـ اجتماعی خانواده را در هم میریزد، برخاسته اند. از سوی دیگر آنان بخشی از جمعیت شاغل در کشور هستند که متعاقب آن به همراه مردان با نابسامانی ها در سازمان اجتماعی کار هم روبرو گردیده اند. پایمال کردن حقوق زنان از سوی حکومت اسلامی در هر دوی این سویه ها خود بیانگر وجود آپارتاید جنسیتی در ایران است که از بنیادهای فکری و فلسفی روحانیت شیعه نشات میگیرد. به این معنا وضعیت زنان در ایران، قابل مقایسه با وضعیت سیاهان در آفریقای جنوبی است که هم بلحاظ سیاه بودن و هم بلحاظ وضعیت طبقاتی و اجتماعی خود مورد ستم حکومت سفیدها قرار میگرفتند. زنان اقشار و طبقات مختلف از یکسو در رابطه با مشکلات اجتماعی ـ اقتصادی خاص طبقه و یا قشر خود با حکومت درگیر هستند، بمانند مبارزه شان برای اضافه دستمزد و غیره، و از سوی دیگر در رابطه با تبعیض های گوناگون علیه کل زنان در جامعه، جدا از اینکه وابسته به کدام طبقه اجتماعی باشند، با حکومت به مبارزه برمی خیزند و همگی در مقابله با قوانین فقهی زن ستیز موجود در کشور خواستهای مشترکی دارند، مانند خواست عمومی آنان برای برداشتن حجاب اجباری یا مخالفتشان با قانون طلاق و قانون حضانت و غیره. از این رو ویژگی دوسویه بودن مبارزه هر زن ایرانی قابل تأکید است. این رویارویی همگانی زنان با دستگاه حاکمه اسلامی، همانا بیانگر نگاهبانی آنان از آزادی های اساسی و حقوق اجتماعی خود، یعنی جنبه لیبرال ـ دموکراتیک مبارزه شان برای دستیابی به حقوق انسانی و شهروندی خود است.
حاصل سرکوب سیستماتیک زنان در ایران در نتیجه بحران های ایدئولوژیک، ساختاری و کارکردی حکومت اسلامی، مقاومت خودبخودی زنان، آنهم در ابعاد وسیع و توده ای بود. مقاومت در مقابل پس گرفتن حقوقی که در طول تاریخ زنان امکان دستیابی به آنرا، بدلیل ابراز تواناییهایی که از خود نشان داده بودند، یافته بودند و یا اینکه از جانب حاکمان وقت به آنان اعطا شده بود. به عبارت دقیقتر مقاومت تودهای زنان در مقابل آپارتاید جنسیتی که از بنیادهای فکری و فلسفی روحانیت شیعه نشات گرفته و زنان در جزء جزء زندگی روزمره شان آنرا حس کرده و می کنند. مقاومتی که از یکسو ناشی از خودآگاهیشان بوده است و از سوی دیگر موجب گسترش هرچه بیشتر آگاهی و ابعاد مبارزاتیشان میگردد. مقاومتی که بعد لیبرال دموکراتیک مبارزه زنان را مدام برجسته و بالنتیجه آنان را با یکدیگر متحد میکند و توجه مردان آزادمنش را به پشتیبانی از مبارزات آنان بر می انگیزد. مردانی که خود نیز تا پای جان نیز در زندانهای جمهوری اسلامی بر سر عهدشان با ایران و ایرانی ماندند و به این رژیم جهل و جنون اسلامی نه گفتند و شجاعانه مرگ را پذیرا شدند.
از دیگر نتایج سرکوب سیستماتیک و پیگیر زنان در ایران رشد آگاهی های صنفی، مدنی و سیاسی زنان و روی آوردن آنها به تجربهها و اشکال جدید مبارزاتی بوده است. به جرئت میتوان گفت که درک زن از حقوق خود، سریعتر از مردان به درک عام او از حقوق بشر فرارویید. نه به این معنا که مردان در ابعاد وسیع از درک این امر عاجز بودند، بلکه به این معنا که تجربه حاصل از عمل اجتماعی روزمره زنان و تقابلشان با سرکوب، به آنها امکان چنین گسترش دید و فرارویی درک شخصی شان به درکی اجتماعی را سریعتر فراهم میکرد. به این لحاظ زنان در طرح و دفاع از ضرورت مبارزه حول محور حقوق بشر در ایران پیشتاز بودهاند.
علاوه بر این نکات ما از همان آغاز حکومت اسلامی تا کنون شاهد گسترش هر چه بیشتر مبارزه قشرهای گوناگون جامعهمان با حضور فعال زنان و نهادمندی و شبکه بندی آنان بتنهایی و یا حضور آنان در شبکه های صنفی و یا سیاسی بهمراه مردان می باشیم. مبارزه زنان و نقش آنان در گسترش دموکراسی خواهی، که حقوق محور و خواسته محور است، تنها به لحاظ حضور کمی و یا میزان و وزن نیروی محرکه و انگیزشی این بخش بزرگ از جامعه نیست، بلکه این حضور به لحاظ فکری و فرهنگی، با نگاهی مدرن به رهائی زن و گذار به تجدد و کنار زدن سنتهای فلج کننده گوناگون، درهم آمیخته است. کنشگران و آگاهان زن بسیار زود به ضرورت مبارزه مدنی و تشکل توده زنان حول خواستهای خود پی بردند و این ایده را در عمل اجتماعیشان به کاربستند. تشکلهای مدنی که ساختار افقی داشته و امکان حرکت جمعی بسوی یک هدف و تربیت مدنی جمع را بهتر فراهم می کند. تشکلهایی که با پیگیری برای پیشبرد خواست مدنی، امکان فرارویی به آگاهی سیاسی برای زنان دست اندر کار را، در کنار تجربه شخصی فرودست بودن و بی حقوقی شان در مقابل رژیم بهتر و عمیقتر فراهم می کند. بدین لحاظ، یعنی بلحاظ ضرورت حرکت مدنی و تشکل یابی مدنی که فرارویی آگاهی صنفی زنان به آگاهی سیاسی را در ابعاد وسیعتر فراهم میکند نیز زنان در دازنای ٤۵ سال پیشین پیشرو بودهاند.
مبارزه ای که زنان از همان روز ۱۷ اسفند سال ۱۳۵۷ آغاز کردند، پیکره حکومت اسلامی را تا بحال مدام لرزانده و از موعد گذشتگی حاکمان اسلامی را به آنان از آغاز اعلام داشته است. زنان در جریان جنبش دانشجویی ١٨ تیر، در جنبش سبز در سال ٨٨ و نیز در جنبشهای دیماه ٩٦ و آبان ٩٨ همچنان در صف مبارزین قرار داشتند و شخصیتهایی بمانند ندا آقاسلطان را بعنوان نماد مقاومت به تاریخ ایران عرضه کردند.
هنگامی که از مبارزه مدنی در ایران کنونی سخن میگوییم نقش دو جنبش میبایست برجسته شود، جنبش دادخواهی و جنبش زنان. هردو این جنبش ها بسیار به تعمیق آگاهی و مبارزه پیگیر و نهادمند و همبسته ایرانیان یاری رسانده اند. جنبش مادران و زنان دادخواه نقطه تلاقی این دو جنبش است. در طی ۴۵ سال حکومت اسلامی ما شاهد مبارزه پیگیر زنان مبارز درون زندانها و یا مبارزه مادران و خانواده هایشان در خارج از زندانها بودهایم. مقاومت خانوادههای طرفدار نظام پیشین در مقابل اعدامهای همسران و اعضای خانواده و دیگر آشنایشان، مقاومت وسیع زنان طرفدار جنبش چپ و مجاهدین در زندانها و مقاومت خانوادههایشان در بیرون از زندان همه و همه تجلی اراده بارز زن ایرانی برای نفی استبداد و ستم و رسیدن به برابرحقوقی در کشورمان ایران است. پایه وجودی و فکری نظام ایدئولوژیک و توتالیتر در ایران اصالت بخشیدن به هویت جنسی و طبیعی جلوه دادن تفاوت خودی و غیرخودی و یا تفاوت میان دیندار و بی دین و طرد غیرخودی هاست. زندان همواره نمایی عمیق از ضعفهای یک جامعه و محل اعمال قدرت عریان حاکمیت است.
مفهوم حق در میان امت نه بر اساس برابری، بلکه به تعبیر خودشان بر پایه وظایف اجتماعی و انصاف است. بدین ترتیب قانون اسلامی به نفی حقوق شهروندی بر اساس جنسیت و به نابرابری جامه تقدس میپوشاند و برتری مرد بر زن را از طریق کنترل امور جنسی زنان برای حراست از عفت عمومی اعمال میکند. از نظرگاه اسلام ایدئولوژیک زن عنصر فتنه است و موضوع کشش های جنسی و آتش افروز جهنم. از آنجا که نیروی آفرینش در اختیار زنان است، سلطه بر امور جنسی آنان برای رژیم اسلامی یک اساس استراتژیک میشود. مقررات سخت در مورد آمیزش زن و مرد، جداسازی دو جنس، حجاب اجباری، سنگسار کردن زنان، همه و همه در خدمت کنترل امور جنسیتی زنان است. قوانین اسلام حافط نظم پدرسالار هستند و حیثیت جامعه پدرسالار تنها از طریق کنترل پاکدامنی زنان میتواند متحقق گردد. یعنی با روند ایدئولوژی سازی از مذهب و تبدیل دین به ایدئولوژی دولتی و سرچشمه قانون شدن، مفهوم جرم یعنی تخلف از قانون بعنوان نقض حکم الهی انگاشته شده و به گناه تبدیل میشود. اما تلاقی مفهوم گناه با نگرشی که اسلامگرایان از مسایل جنسیتی دارند، زندان سیاسی زنان را تبدیل به مکانی برای عریان کردن جوهر اسلام گرایی می کند. مقاومت زنان زندانی سیاسی اما در مقابل این سرکوب همواره به اشکال گوناگون صورت گرفته است و از ذیوارهای سرد و آهنین زندان به بیرون بازتاب یافته است.
یکی از برجستهترین نمادهای اخیر رویارویی زنان با حکومت اسلامی بانگ رستاخیزی است که بگونه خیزش «زن زندگی آزادی» در داخل و خارج از ایران نمایان گردید. جنبش و خیزشی که در آن، خشم ۴۴ ساله ناشی از تبعیضهای گوناگون، از بین بردن کرامت انسانی و حقوق و آزادیهای اجتماعی و سیاسی شان از سوی حکومت جهل و جنایت فساد و استبداد مذهبی، با قتل بیرحمانه ایراندخت کرد ِما، ژینا امینی، جرقه زده و با شعار زن، زندگی، آزادی سرریز شد. ایرانیان داخل و خارج از کشور در چهارچوب جنبش «زن، زندگی، آزادی»، علیه از بین رفتن اولیه ترین حقوق انسانی خود فریاد برآوردند و خواستار برقراری دموکراسی، آزادی، حقوق بشر و حقوق زنان در ایران و همچنین خواستار صلح با تمام جهان شدند. جنبش «زن، زندگی، آزادی»، کارنامه جنایت بار جمهوری اسلامی ایران در دوران پیش از جنگ اخیر در خاورمیانه را در معرض دید مردم روشن بین و نهادهای جهانی قرار داد. در ایران نیز این جنبش از حمایت مردمی بسیار گسترده تری نسبت به قیام های قبلی برخوردار شد. نکته برتر جنبش «زن، زندگی، آزادی» در مقابل جنبشهای پیشین آن، قرار دادن خواست زنان در دستور کار اولیه جنبش اجتماعی در ایران است. همراه با این گام و در جریان این جنبش، آزادی زنان یعنوان پیش شرط آزادی کل جامعه از قوانین شرعی ایران ویرانگر مورد آگاهی و پذیرش عمومی ایرانیان و جهانیان قرار گرفت. امری که از یکسو با عمیقترین نقطه ضعف دستگاه فکری حاکمان، یعنی فرودست نگهداشتن زنان و آپارتاید جنسیتی برخورد کرده است و از این رو برای پیشبرد تغییرات اجتماعی در ایران غیرقابل چشمپوشی است و نیز به تعمیق و گستردگی مبارزات ایرانیان قویاً یاری رسانده است. از سوی دیگر این خیزش بخودی خود پیروزی بزرگی برای جنبش زنان در سطح جهانی میباشد و به امر آزادی و جنبش بینالمللی زنان نیز یاری رسانده است.
زنان ایران در طی۴۵ سال پیشین در بسیاری زمینهها به مقاومت و ایستادگی مدنی درمقابل حکومت اسلامی پرداخته اند. چهره زن ایرانی در قاب آئینه زنگاربسته و خیره چشم حکومت اسلامی قابل گنجیدن و گنجاندن نیست. زنان ایران برغم همه این سرکوبها در تمامی زمینه های اجتماعی از علم و دانش و پژوهش گرفته تا زمینههای خدمات، صنعت و کشاورزی هماره حضور داشتهاند. زنان آگاه ایرانی دفاع از منافع خود و حضور سیاسی شان را با شرکت در سازمانهای مدنی و مردم نهاد ایرانی و بینالمللی و یا در سازمانهای سیاسی مخالف حکومت اسلامی و در زندانهای سیاسی همواره پی گرفتهاند.
در تمامی قیامهای سالهای اخیر در ایران و بویژه در جنبش «زن، زندگی، آزادی» ما شاهد همسویی آرمانهای مبارزین با ارزشهای جامعه های مدرن در جهان، یعنی آزادی، برابری، حقوق زنان، حقوق بشر و دمکراسی بودهایم. در جامعه های مردسالار، بویژه در خاورمیانه و ایران ما، این حرکت و جهش برای رهائی زن خود گامی بزرگ در جهت گذار به مدرنیته است. گفتمان رهائی زن و رویاروئی با تبعیض ها و احقاق برابر حقوقی زنان و مردان، از آنجا که ساختار متصلب و فروبسته تحجر و جمود فکری را از بنیادهایش به نقد میکشد، جریان آگاهی را گسترش میدهد، گفتمان ساختاری جنبش های عدالت خواهانه و دادخواهانه دیگر و نیز گفتمان گذار از استبداد به جامعه متکثر را مضمونا غنا بخشیده و راهشان را هموار میکند.
ایرانیان داخل و خارج کشور آگاهند که دگرگونی ساختاری و بنیادی سیاسی ـ اجتماعی در ایران نه از راه اصلاح و تغییر تدریجی نظام از درون، بلکه با برچیدن کلیت نظام جمهوری اسلامی ممکن است. مبانی اعتقادی و عملکرد جهانی رژیم اسلامی در ایران به هیچ وجه با ارزش های بشر مدرن امروزی سازگار نیست. جنایات وحشتناک رژیم در ایران در تمامی این سالها و همچنین سازماندهی جنگهای نیابتی در خاورمیانه، هر دو روشنگر بعد واپسگرایی و در عین حال غیرانسانی بودن ایدئولوژی حکومتگران اسلامی در ایران هستند. حکومت اسلامی ایران خواستار جنگ افروزی در خاورمیانه است. علیرغم تمامی کوششهای رژیم ایران و نیروهای نیابتی اش برای جنگ افروزی در منطقه و بی ثبات کردن روابط بین الملل بمنظور از بین بردن پیوندهای نوپای جهان عرب با اسراییل و در دستور قرار دادن ضدیت با اسراییل در افکار عمومی جهانیان و بویژه و مهمتر از اینها برای از دستور خارج کردن خواستههای جنبش زن، زندگی آزادی از معادلات بینالمللی، مردم ایران در عمومیت خود دنباله رو این اهداف رژیم و برگرداندن توجه خود از جنایتهای رژیم به مسایل دیگر و رها کردن مبارزه حقوق بشری خود نیستند. آنان همچنان بر نقض حقوق بشر در ایران تمرکز کرده و خواهند کرد، در عین حال که خواستار پایان دادن به خشونت در منطقه و زندگی مسالمت آمیز برای همه می باشند. سالهاست که فقر، بیکاری، بی آبی، بی خانمانی، بحران و سقوط پول ملی، تورم افسار گسیخته و بسیاری بحرانهای اجتماعی ـ اقتصادی دیگر گریبانگیر مردم ماست.
با اوج گیری جنبش زن، زندگی، آزادی و تحریم چند جانبه حکومت ایران از سوی جامعه جهانی، دولت ایران در وضعیت بسیار شکننده ای قرار گرفت. حتی نیروهای وفادار به نظام در سطح مدیریت کلان و مسولین سیاسی ـ امنیتی ـ نظامی رژیم به تدریج به دولت پشت کردند و در واقع پایانی برای حکومت اسلامی در پیش رو دیده میشد. اعطای جایزه نوبل به زن مبارز، نرگس محمدی نیز خونی تازه در رگهای جنبش زن زندگی آزادی که هدفش برپایی دموکراسی و برابری زن و مرد در ایران است، به جریان انداخت. سراسری و همه گیر شدن مبارزه برای تأمین نان، مایحتاج اساسی، دارو و مسکن و غیره، مبارزه برای تأمین حق تشکل و تجمع و آزادی بیان و حقوق دیگر، مهار رژیم و عقب راندن و سپس بزیر کشیدن آن، تنها در نتیجه گسترش موج فراگیر و میلیونی اعتصاب ها در واحدهای کار و خدمات و دانشگاهها و مدارس و به همراه آن با حضور در خیابانها ممکن میگردد. تأکید میکنم که در این مبارزه چندجانبه و گسترده، واحد خانواده و بویژه مادران و زنان خانه دار، با دیدن سفره های خالی خود و دیدن سفره رنگین کردن ملل اسلامی توسط حکومت ایران، سهم مهمی در رویارویی با این رژیم سفاک بر عهده خواهند داشت. ایرانیان درون و برون مرز کوشش میکنند مبارزه شدید خود را در برابر رژیم اسلامی به پیش برانند. اکنون فقط قرار دادن سپاه در لیست تروریستی کافی نیست، بلکه باید خود جمهوری اسلامی ایران در این لیست قرار گیرد و محکوم شود. دقیقاً در زمان جنگ در خاورمیانه، دولت ایران به طور مداوم به ظلم و ستم بر مردم آزادیخواه و بر اقلیتها در داخل ایران ادامه داده است، همانگونه که شاهد قتل داریوش مهرجویی و خانم محمدی فر همسر ایشان و یا گسترش اعدامها در ایران و یا بی توجهی کامل حکومت به فقر و فشار خانمانسوز در مناطق بلوچستان و کردستان و غیره هستیم. خواست کنشگران ایرانی از جهانیان آگاه این است که با حکومت اسلامی در هر دو جبهه مقابله کنند، چه در صحنه بیرونی، یعنی در امر ایستادگی در مقابل حکومت ایران برای پیشبرد جنگهای نیابتیش در خاورمیانه و چه با پشتیبانی از مبارزه حقوق بشری ایرانیان داخل کشور برای ایستادگی در مقابل سرکوب و ظلم حکومت اسلامی و دستیابی به اهداف دموکراتیک و مترقی مبارزین.
ایرانیان و بویژه کنشگران عرصه سیاست در ایران، نیازمند درک روشن و شناخت معین از نیروهای محرکه جامعه و وزن طبقات و قشرها و صنفها و نیروهای قومی کشور و تدوین نقشه راه و هموار کردن راه ائتلاف سیاسی هستند. اتحاد و همبستگی ملی و انسجام و همکاری و هماهنگی سیاسی سازمانها و شخصیتهای ملی و میدانی در سرتاسر میهن و در برون از مرزها در این راستا ضرورتی مبرم است. دستگاه حاکمه ایران نه تنها به دلیل آپارتاید جنسیتی و سایر موارد نقض حقوق بشر، بلکه به دلیل مقاومت شجاعانه میلیون ها روشن بین ایرانی و پشتیبانی مردم و نهادهای مترقی در سراسر جهان روزی دومینووار درهم شکسته و متلاشی خواهد شد.
ایران ما در جریان یک رستاخیز گسترده و سرتاسری علیه تبعیض است. مبارزه با فرودست نگه داشتن زن ایرانی با خیزش پرتوان زن، زندگی، آزادی فرازی تازه یافت. مبارزه برای برپایی جمهوریت، دموکراسی پارلمانی متکی به بیانیه جهانی حقوق بشر، یکپارچگی سرزمینی و وحدت ملی، پایه گذاری حاکمیت (دولتی) مستقل از نهاد دین، رفع و زدایش تبعیض های حقوقی و تضمین برابری و رفاه اجتماعی ادامه خواهد یافت. روز جهانی زن، هشتم مارس، فرصتی است تا برای برچیدن همه اشکال تبعیض علیه زنان و فرودست نگاه داشتن آنان در ایران همبسته و هدفمندانه بکوشیم. کنشگران زن پیشتازان گفتمان حقوق بشر و گفتمان سیاسی روشنگری و به پیش برنده نهادمندی در ایران بودهاند. این پتانسیل فشرده شده در زنان ایرانی، چه بلحاظ تاریخی و چه بلحاظ حرکت روزمره شان، بیشک رهنمون آنها در رسیدن به آزادی و برابر حقوقی با مردان خواهد بود. یقین بدانیم که آگاهی، اراده و حرکت متشکل زنان برای برپایی ایرانی سکولار، دموکراتیک، آزاد و آباد و پایان دادن به ستم و بیداد و نابرابری به ثمر خواهد رسید.
از توجه شما بیکران سپاسگزارم
سهیلا ستاری
هشتم مارس ٢٠٢٤، هامبورگ