به گواهی تاریخ، ما ایرانیان مردمانی فحاش هستیم تاورنیه که در دوره صفویه به ایران آمده مینویسد:
«ایرانیها در اداء الفاظ رکیک و فحشهاى قبیح مهارت عجیبی دارند...»
در کودتای ۲۸ مرداد، کودتاگران پیروز، فحشهای رکیک به مصدق میدادند و روی دیوار محلۀ بدنام شهر نو، زنان عفیفه! با خط کج و معوج این شعار را نوشته بود:
«مرگ بر مصدق سگ ننه، زنده باد ... شاه، الهی قربانش برم»
اما در زمان انقلاب با دنیایی از فحاشی، تهمت و خشونت کلامی به ناموس به شاه و دخترانش مواجهیم.
این دیوار نوشتهها:
توپ و تفنگ و یقلوی / همش تو ک... پهلوی
سماور جوشه/ قوری هم روشه/ فرح بیهوشه/ کارتر هم روشه
همشهریان ترک ما نیز در کنار زنان شعار میدادند:
هانی بیزیم شاهیمز / آغزینا داشّاغیمیز
دهساله بودم در کنار پدرم ایستاده، یک مرتبه تظاهرکنندگان روستائیان اطراف مراغه با تبر، بیل و چنگک کشاورزی در حالیکه شعار میدادند از راه رسیدند، دیدم همان فحشهای آشنای ما که در روستایمان بر سر دعوای سر زمین به همدیگر میدادند همانها را به عنوان شعار سیاسی به شاه میدهند!
در تهران هرکسی کنار ایستاده بود تظاهر کنندگان شعار میدادند:
زنها به ما پیوستند / بیغیرتها نشستند
یعنی با این نگاه معیوب جنسیتی توجه نمیکرد که به زنان توهین میکند!
پس از پیروزی انقلاب در محاکمه قطبزاده، وقتی ریشهری با طعنه پرسید؟ چرا هیچوقت ازدواج نکردی؟
قطب زاده جواب داد: اگه بخوام یه لیوان شیر بخورم، مجبور نیستم همه گاو رو بخرم.
و همه زدند زیر خنده...و طفلکی کارول جروم دوست دختر قطبزاده...!
و فرصت نیست به فحشها و انگهای طرفین در جنبش مهسا بپردازم...
اما برگردم به امروز. گاهی که پسر نوجوانم را از مدرسه میآورم حرفهای رکیک دانشآموزانی که از اطراف ما میگذرند میشنوم و نگران پسرم میشوم که آیا اینها را میشنود؟
هر طرف که بنگریم خشونت کلامی و فحاشی است در صف نانوایی، در ماشینی که نشستهای تنها بخاطر یک بوق ماشین عقبی، در تصادفی جزئی که سپر ماشینی خورده اول توهین... تا رسیدن پلیس...!
گاهی مقالات انگلیسی و ترکی استانبولی را میخوانم و به کامنتهای خوانندگانشان نگاه میکنم اثری از فحش و رکاکت نمیبینم، اما وقتی به سایتهای ایرانی مثلا به سایت گویانیوز میرسم و کامنتهای زیر مقالات را میخوانم مالامال از توهین و فحش به نویسنده مقاله و سپس به همدیگر... و اینها کامنتهای تحصیلکردگان اهل مطالعه و گلهای سر سبد جامعه ما هستند...!
اما در ایران، کمتر حوزهای به اندازه تاریخ آکنده از فحاشی است، چون اینجا همه خود را متخصص میدانند! بارها بخش کامنتهای کانالم را بخاطر توهین و فحاشی بسته سپس به خواهش دوستان باز کردهام.
از هر سلسلهای انتقاد کنیم بلافاصله صاحبان آن پیدایش میشود!
بارها همشهریان ترک حمله کردهاند که چرا مثلا در کتاب «سالهای زخمی» آغامحمدخان را بخاطر جنایاتش در تفلیس، جنایتکار نامیدهام و توجه نمیکنند که برای آن جنایت از چهار منبع روسی، انگلیسی ، فارسی و ترکی مدد جستهام. فقط میگویند «به بابای ما ترکها توهین کردهای»...!
اگر به استالین جنایتکار اشاره کنی داد حملات تودهای های فریز شده از دوران جنگ سرد با همان سبک کیانوری آغاز میشود...
اگر به نقد شیخ فضلالله بپردازی، زاغ سیاه هر ملای روستایی را چوب زدهای...!
اما فحاشترینها، طرفداران رضاشاه هستند هر نقد رضاشاه، مصادف با بارانی از فحشهاست، انگار طرفدارانش فحاشی را از خود او فراگرفتهاند چون او یکی از قهارترین فحاشان بود.
هیچوقت تا این اندازه از آینده این ملک و ملت نگران نبودهام، جامعه ما آکنده از نفرت و کینه است و «طفلی به نام شادی، دیریست گمشده است».
روزی مشیرالدوله پیرنیا با اندوهی عمیق از مدرس پرسید: آقا پس کی این مملکت نجات مییابد و اصلاح میشود؟ مدرس گفت روزی که انگلستان در جزیرهاش محصور گردد و شما بر گردید نائین و رضاخان برود آلاشت و من هم بروم دنبال کار طلبگی به ولایت خودم…
اما مشکل در اینست که پیران جامعه ما آن سخن ویکتور هوگو را هرگز باور ندارند که: «مردان پیر برای این آفریده شدهاند که به موقع بیرون روند».
تلگرام نویسنده