امروز چهارم آبان؛ تولد محمدرضاشاه پهلوی است، در این پست می خواهم به پایانِ بدِ تاجبخش ها بپردازم.
اصطلاح کینگمیکر(Kingmaker) به معنی تاج بخش، شاه ساز، سلطان ساز و ... به کسی گفته میشود که در انتخاب پادشاه و شخص اول مملکت، نقش اساسی و موثری بازی کند...
کینگمیکرها یا شاهسازها در ایران عاقبت بخیر نشدهاند و پایان خوبی نداشتهاند، مثالهای عدیده ایی میتوانم از تاریخ ایران ذکر کنم، اما تنها به چند مورد اخیر اکتفا میکنم تا برسم به محمدرضاشاه که امروز سالگرد تولدش است...
عباس میرزا وقتی در بستر مرگ بود در مشهد، قائم مقام فراهانی را به امام هشتم قسم داد كه در به سلطنت رسيدن پسرش محمد ميرزا كمك كند و البته قائم مقام نیز سنگ تمام گذاشت، چرا که وقتى، فتحعلى شاه درگذشت جنگى عريض و طويل براى كسب قدرت در بين فرزندان او در گرفت، حوادث تلخى كه هميشه در ايران پس از مرگ سلاطين رخ داده.
قائم مقام، تلاشهاى جان فرسايى را براى به تخت نشاندن محمد ميرزا آغاز كرد اما پس از تثبیت قدرت محمدشاه، در ژوئن ۱۸۳۵، قائم مقام بوسيله پيشخدمتى از طرف شاه احضار شده و بدستورش، دستمالی در حلق او فرو برده و خفهاش مىسازند.
عین همین اتفاق بر سر امیرکبیر میآید، او نیز در به تخت نشاندن ناصرالدین شاه جوان، نهایت تلاشاش را کرد اما کمتر از چهار سال پس از به تخت نشستن ناصرالدین شاه، به دستور وی در حمام فین کاشان کشته شد...
اما بارزترین نمونه «تاجبخش» کُشی در دوره رضاشاه رخ داد یعنی کشتن تیمورتاش.
تیمورتاش یک تاجبخش تمام عیار بود او تلاش زیادی برای به قدرت رساندن و تبدیل رضاخان به رضاشاه کرد. هم در مجلس چهارم و پنجم در عزل قاجاریه و روی کار آوردن سلسله پهلوی نهایت تلاش خود را کرد و هم در مراسم تاجگذاری رضاشاه که تصویری معنیدار از او وجود دارد که تاج شاهی را در سینی بدست دارد و حامل تاج کیانی اوست.
برعکس رضاشاه که بیش از حد زمخت، خشن و بیسواد بود، تیمورتاش شیکپوش، خوشتیپ، مدرن، تحصیلکرده و مسلط به زبانهای روسی، فرانسوی، آلمانی و انگلیسی...بود. بخاطر همین، چنان جایگاهی داشت که رضاشاه میگفت: «حرف تیمور حرف من است».
تیمورتاش وزیر دربار و دومين فرد قدرتمند ایران محسوب میشد، اما در قاموس دیکتاتورها، نفر دوم یا سوم وجود ندارد، به قول امیر عباس هویدا: «تنها یک نفر وجود دارد» و آن خود دیکتاتور است!
چنین بود که بزودی افول ستاره اقبال تیمورتاش فرا رسید، در اول دی ۱۳۱۱ ش طبق معمول، تيمورتاش به وزارت دربار رفت اما نامهای بدستش دادند که در آن نوشته بود «از اين پس، سمتی در دربار نداريد»...
دیگر از اینجا تا روزی که پزشک احمدی با دوستاقبانان بر سینهاش نشست چندان فاصلهای نبود، اثر دندانِ تیمورتاش بر مچِ دستِ جلادش نشان میدهد که لحظات جان کندنِ تاجبخش، وحشتناک و به سختی گذشته است...!
اما به محمدرضاشاه و برخوردش با فضلالله زاهدی که میرسیم باز برخورد دیکتاتور با شخص دوم یا تاجبخشاش تکرار میگردد! شاه پس از پیروزی کودتا به محض بازگشت از رُم، در نخستین دیدارش با هندرسون(سفیر امریکا) گفت که از کابینهی زاهدی راضی نیست...!
چون دیگر خفه کردن، کشتن در حمام یا آمپولِ پزشک احمدی ...کهنه شده بود پس راهی مدرن انتخاب کرد: محترمانه از ژنرال زاهدی خواست که استعفا دهد و آنوقت، ژنرال را به عنوان سفیر به ژنو فرستاد.
خیلی تابلو است! یک ژنرال ارتشی که نه زبان خارجی بلد است و نه از اصول دیپلماسی کوچکترین اطلاع دارد میشود سفیر ایران و آن هم در ژنو...!
اما اینها مهم نیست مهم این بود که او باید از ایران دور باشد...
ممکن است هزاران علت برای حذف تاجبخشها تراشیده شود اما اینها مهم نیستند. از منظر روانشناختیِ یک دیکتاتور که حکومتش مشروعیت ندارد، قضیه ساده است:
چون وجودِ تاجبخش، موی دماغ است، چون مثل دیگران کرنش بلد نیست، چون مدعی است و بالاتر از تمامی اینها، هر لحظه ممکن است فیلش یاد هندوستان کند و «سوء ظن» که بیماری رایج تمامی دیکتاتورهاست: چرا که، آنکه تاج را بخشیده از همه بیشتر آن تاج را تهدید میکند و چه تضمینی است که به فکر باز پس گرفتن آن تاج نیفتد...!
...
تلگرام نویسنده