شاید خوانندگان از کلمه «دردناک» فکر کنند که مثلا چه تعداد از مهندسان و کارگران از کوهها پرت شدند؟! یا در اثر انفجار صخره و ریزش تونلها کشته شدند؟! یا چه تعدادی به بیمارهای عدیده مبتلا شده درگذشتند...؟!
اما منظورِم از دردناک چیزی دیگرست که شاید مختص ما باشد!
داستان ساختن آن، به مدت یک قرن از ناصرالدین شاه تا رضاشاه، دغدغه ایرانیان بود و سرانجام در دوره رضاشاه ساخته شد و اینچنین...!
ایرانیانی که غرب و تحولات آنرا میدیدند به کشور خود که برمیگشتند با دنیایی از جهل، عقب ماندگی مواجه شده و فریادهایشان به دیوار ستبرِ جهل و استبداد برخورده پژواکی درخور نمییافت.
اولین رساله در باب راهن توسط میرزا کاشف نایب اول سفارت ایران در پاریس نوشته شد، ببینید چه دردمندانه مینویسد:
«اگر...یک رگ مردی داشتیم باید خواب و راحتی را بر خود حرام کرده شب و روز بکوشیم تا خود را از زیر این ننگ بیرون آورده ملت و مملکت اسلام را به پایه ترقیات حالیه فرنگستان برسانیم...در میان آن اصول بزرگ که ترقی و ثروت و قدرت ملل فرنگستان را به مقام حالا رسانده از همه جامعتر، بزرگتر، سادهتر، مفیدتر ساختن راه آهن است... تمام فقر ما، پریشانی ما، فلاکت ما، خرابی مملکت ما و مصائب دیگر همه از نداشتن راه است».
(نسخه خطی۲۶۶۱۲، کتابخانه مجلس)
فقدان راه در آن زمان باعث میشد برخی نقاط کشور با وفور گندم مواجه شود و همزمان، برخی مناطق مردم از قحطی و گرسنگی بمیرند!.
مستشارالدوله تبریزی بیش از همه، اهمیت راه آهن را بر ناصرالدین شاه گوشزد کرده مینویسد:
«چنانچه خاطر اقدس همایونی به ساخته شدن راه آهن در این خط تعلق بگیرد یعنی از دارالخلافه ناصری به حضرت عبدالعظیم و از آنجا به قم شریف و یک رشته از طهران به مشهد مقدس کشیده شود بدون اغراق هر ساله سه کرور تومان عاید خواهد شد... بلااغراق اعداد زوار و مال التجاره نسبت به حالت حالیه به اضعاف مضاعف خواهد رسید»
(نسخه خطی۶-۵۹۸۹، کتابخانه ملی)
میبینید که نویسنده رساله «یک کلمه» با زرنگی برای جلب رضایت شاه، در آمد سه کرور راه آهن را پیش کشیده و برای اینکه با سمبه پر زورِ مخالفت علما مواجه نگردد پای شهرهای مذهبی و افزایش تعداد زوار...!
چند راه آهنِ کوتاه ساخته شد اما کاری اساسی صورت نگرفت، افزون بر مشکلات داخلی با کشاکش روس و انگلیس به تاخیر افتاد.
اما سرانجام احداث راه آهن سراسری در اسفند ۱۳۰۵ به تصویب مجلس رسید و در مهر ۱۳۰۶ کلنگ آن را بر زمین زدند.
منبع مالی ساخت آن مهمترین دغدغه بود، مصدق در مجلس گفت ابتدا یک کارخانه قند بسازیم سپس از سود آن یک راهآهن شرقی-غربی. امروزه کسانیکه از اهمیت قند در آن زمان بیخبرند این پیشنهاد را مسخره میکنند اما نمیدانند که انقلاب مشروطه در اثر گرانی قند مشتعل شد و سالانه ۲۲ میلیون تومان ارز از کشور خارج میشد!
اما رضاشاه بر مسیر شمالی-جنوبی راهن که برای انگلستان دارای کاربرد نظامی یعنی دفاع از هندوستان بود پای فشرد و این مسیر نه صرفه اقتصادی داشت و نه ارتباطی! هیچکدام از هفت شهر بزرگ (تبریز، اصفهان، مشهد، همدان، رشت، شیراز و کرمانشاه) را بههم وصل نمیکرد و بدتر از همه، در انتها در بنبست بندر گز، گم و گور میشد که با هیچ نقطه کره زمین ارتباط نداشت!
کافی است مبدا و مقصد راه آهن رضاشاه را با مبدا و مقصدِ کشورهایی مثلا آمریکا، کانادا، روسیه...مقایسه کنید تا به عناد و لجاجت مخصوص دیکتاتور پی ببرید...!
بدور از هرگونه حس نوستالژیک به گذشته که ایرانیان در آن یدطولایی دارند، تنها زمانی میتوان در کارنامه راههای ارتباطی قضاوتی منصفانه نمود که دوران قاجاریه و مخصوصا دو پهلوی را که برخوردار از درآمد نفتی نیز بودند با ترکیهی بدون درآمد نفتی مقایسه کرد.
در اوایل انقلاب وقتی امیرانتظام سفیر کشورهای اسکاندیناوی میگردد در خاطراتش نکته مهمی مینویسد:
«ﺳﻔﻴﺮ ﺗﺮﻛﻴﻪ از ﻣﻦ ﭘﺮﺳﻴﺪ ﻛﻪ آﻳﺎ ﻣﻰداﻧﻴﺪ که بیشترین درآﻣﺪ ارزى ﺗﺮﻛﻴﻪ در ۱۹۷۸م بوده یعنی سه ﻣﻴﻠﻴﺎرد دﻻر. و اﻳﺮان در آن ﺳﺎل درآﻣﺪى معادل ﺑﻴﺴﺖ و ﻫﻔﺖ ﻣﻴﻠﻴﺎرد و ششصد ﻣﻴﻠﻴﻮن دﻻر داشته؟! ﺗﺮﻛﻴﻪ با این درآمد ناچیز ﺗﺎ آن ﺗﺎرﻳﺦ ۱۹۴ ﻫﺰار ﻛﻴﻠﻮﻣﺘﺮ راه ﺳﺎﺧﺘﻪ و ایران تنها ۲۳ هزار کیلومتر راه ساخته...!»
(آنسوی اتهام... ج ۱ص۴۳)